زنگان-کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان

ارسال مطلب
مهرزنجان
حرف تو

بسیج و بصیرت

سیب

----- شما در زنگان هستید zanghan.ir -----

زنگان جایی برای نخبگان وبلاگ نویسان "زنجانی"

تیتر بزنید جایزه بگیرید
 تیتر بزنید جایزه بگیرید
آخرین نظرات
معرفی کتاب
 معرفی کتاب
پیوندهای روزانه
پیوندها
 مصاحبه با وبلاگ نویسان

۱۳۴ مطلب با موضوع «ادبی نوشت :: داستان نوشت» ثبت شده است

چه دعایی کنیم؟

کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان | پنجشنبه, ۱ خرداد ۱۳۹۳، ۰۸:۱۷ ق.ظ

وبلاگ حوزه علمیه خواهران نوشت

ما آدمها، گاهی وقتها، بی آنکه بدانیم، دعایی می کنیم که در ظاهر خیلی خوب و پر خیر است، اما در واقع به ضرر ماست. روایت زیر از امام رضا (علیه السلام) که مرحوم آقا مجتبی تهرانی آن را نقل می کند، بسیار جالب و خواندنی است:

  • کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان

آیا شما برای ادامه حیات به کفشهای نو نیاز دارید؟

کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان | سه شنبه, ۳۰ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۸:۳۱ ق.ظ

وبلاگ یا مهدی ادرکنا نوشت

شخصی برای خریدن کفش نو راهی بازار شد. در راسته ی کفش فروشان انواع مختلفی از کفشها وجود داشت که او می توانست هر کدام را که میخواست طبق علاقه اش انتخاب کند.

فروشنده حتی چند جفت هم از انبار آورد تا او آزادی بیشتری برای تهیه کفش دلخواهش داشته باشد.

مرد یکی یکی کفشها را امتحان کرد، اما هیچکدام را باب میلش نیافت. هر کدام را که می پوشید ایرادی بر آن وارد می کرد. بیش از ده جفت کفش دور و برش چیده شده بود و فروشنده با صبر و حوصله ی هر چه تمام تر به کار خود ادامه می داد.

  • کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان

مکاشقه شیطانی

کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان | سه شنبه, ۳۰ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۸:۲۹ ق.ظ

وبلاگ این روزها نوشت

علی اکبر مهدی‌پور در کتاب «اجساد جاویدان» به نقل از آیت‌الله زرآبادی می‌نویسد: در روزهایی که در قزوین امام جماعت بودم مدّتی به سیر و سلوک پرداختم، و به قدری پیش رفتم که پرده‌ها از جلو چشمم برداشته شد، دیوارها در برابر من حایل نبود، وقتی که در خانه نشسته بودم، رهگذرها را در کوچه و خیابان می‌دیدم. روزی به من گفته شد: حال که به این مقام رسیده‌ای، اگر بخواهی به مدارج بالاتر و مقامات والاتر برسی، فقط یک راه دارد، و آن ترک اعمال ظاهری است.

  • کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان

آرزوهای بزرگ

کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان | شنبه, ۲۷ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۹:۱۲ ق.ظ

وبلاگ یافا نوشت

آدمی به دنیا که میاد، پدر و مادرش هزاران آرزو برای او دارند.
حالا خود آدمی که به سن رفتن به مدرسه می رسد آرزو کردن خودش شروع میشود.
آرزوی رفتن به مدرسه و بعد از رفتن به مدرسه و سپری شدن سالهای ابتدایی و دبستان آرزوی بزرگتری به عنوان موفقیت در دوران راهنمایی و دبیرستان در ذهن رجوع میکند.

  • کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان

گور به گورم کردی....!!!!!!

کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان | شنبه, ۲۰ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۸:۳۹ ق.ظ

وبلاگ ستارگان نوشت

تو تاریکی نیمه شب، بعضی وقت ها بچه ها اشتباهی تو قبری که دیگران کنده بودند برای عبادت خودشون، میرفتند!!!

یه شب من هم این اشتباه رو کردم. فردا شب صاحب قبر اومد سراغم گفت: فلانی دیشب گور به گورم کردی!!! جایی نداشتم برم عبادت کنم، بیشتر دقت کن برادر!!!!!

  • کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان

شیطان چراغ به دست!!!

کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان | چهارشنبه, ۱۷ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۸:۰۶ ق.ظ

وبلاگ"این روزها"نوشت

مردی صبح زود از خواب بیدار شد تا نمازش را در مسجد بخواند. لباس پوشید و راهی خانه خدا شد. 
در راه به مسجد، مرد زمین خورد و لباسهایش کثیف شد. او بلند شد، خودش را پاک کرد و به خانه برگشت. 
مرد لباسهایش را عوض کرد و دوباره راهی خانه خدا شد. در راه به مسجد و در همان نقطه مجدداً زمین خورد! 

  • کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان

دغدغه های استاد

کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان | دوشنبه, ۱۵ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۸:۱۹ ق.ظ

وبلاگ"گعده های دوستانه "نوشت

استاد معظم حضرت آیت الله محمدتقی خاتمی (مد ظله العالی) هم به لحاظ علمی و هم از جهت اخلاقی یکی از بهترین و بزرگترین اساتیدی است که در طول دوران تحصیل داشته ام. ایشان از شاگردان مکتب نجف و مشخصاً خوشه چین خرمن مرجع بزرگوار شیعه، مرحوم آیت الله العظمی خویی (ره) هستند.

  • کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان

چگونه حساب نفسمان را برسیم؟

کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان | دوشنبه, ۱۵ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۸:۱۱ ق.ظ

وبلاگ"حوزه علمیه خواهران"نوشت

روزی حضرت علی(ع) در جمعی از قول پیامبر(ص) فرمودند: زیرک ترین و هوشیارترین انسان ها، کسی است که خود را به حساب بکشد و برای بعد از مرگ خود کار کند.
مردی پرسید: ای امیرمۆمنان! چگونه نفس، خود را به حساب بکشد؟

  • کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان

ارّه ای که سر شیطان را می برد

کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان | دوشنبه, ۱۵ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۸:۰۳ ق.ظ

وبلاگ"این روزها"نوشت

از رسول گرامی اسلام (ص) آمده است که حضرت فرمودند: زمانی از ابلیس پرسیدم که چرا مانع صدقه دادن و انفاق کردن مردم می شود؟ ابلیس پاسخ داد: ای محمد! صدقه مانند ارهّ ای است که روی سر من قرار می گیرد و سرم را همچون چوب می برد و تکه تکه می کند!

  • کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان

ﻣﻦ ﻭ ﻫﻤﺴﺮﻡ ﺍﺯ ﻫﻢ ﺧﺴﺘﻪ ﺷﺪﯾﻢ!

کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان | يكشنبه, ۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۱۲:۱۰ ب.ظ

وبلاگ"آپاندیس قلم"نوشت

این داستان و واقعیت رو دوست دارم:

ﻣﻦ ﻭ ﻫﻤﺴﺮﻡ ﺍﺯ ﻫﻢ ﺧﺴﺘﻪ ﺷﺪﯾﻢ!
ﺩﯾﮕﺮ ﺍﺣﺴﺎﺳﯽ ﺑﯿﻨﻤﺎﻥ ﻧﯿﺴﺖ ﺗﻘﺮﯾﺒﺎ ﻫﯿﭻ ﺣﺮﻓﯽ ﺑﺎ ﻫﻢ ﻧﻤﯽ ﺯﻧﯿﻢ،
ﺳﺮﺩ ﻭ ﺑﯽ ﺭﻭﺡ ﻭ ﺷﺎﯾﺪ ﺟﺪﺍﯾﯽ ...

  • کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان

هور شمالی 2

کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان | دوشنبه, ۸ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۷:۴۱ ق.ظ

وبلاگ"آن روزها"نوشت

بهمن ماه 1362  بیش از سه ماه بود من که از حوزه ی علمیه ی زنجان به مشهد منتقل شده بودم آن ایام همواره در کلاس درس به فکر جبهه ها بودیم از یک سو نمی توانستیم درس را رهاکنیم و از سوی دیگر نمی خواستیم  نسبت به دفاع  از کشوربی تفاوت باشیم.  قاعده ی «الجمع مهما امکن اولی من الترک» را هنوز یاد نگرفته بودیم ولی می خواستیم به آن جامه ی عمل بپوشانیم ! این مسأله دغدغه ی اصلی جوانان درسخوان و انقلابی بود که بتوانند به جمع هردو وظیفه موفق شوند.

  • کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان

حسنی نگو یه دسته گل

کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان | چهارشنبه, ۳ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۱۰:۲۶ ق.ظ

وبلاگ"شهیدان"نوشت

بسم الله الرحمن الرحیم

  

 یکی بود ، یکی نبود، توی ده شلمرود ، نوجوانی به نام حسنی زندگی می کرد که تمام بچه های محله از جمله قلقلی، فلفلی و حتی مرغ زرد کاکلی، «حسنی نگو یه دسته گل» صدایش می زدند، اما خود حسنی دیگر اصلا دلش نمی خواست که  آن قدر بچه مثبت باشد و از اینکه دوستانش او را «یه دسته گل» صدا می زدند، بسیار ناراضی بود،چون فکر می کرد که دسته گل بودن دیگر خیلی وفت است که دِمُده شده است! به همین دلیل تصمیم گرفت برای تنوع هم که شده، کمی به گذشتۀ کثیفش برگردد!

  • کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان

خدایا، باهمۀ وجود غلط کردم.

کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان | دوشنبه, ۱ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۸:۰۲ ق.ظ

وبلاگ"شهیدان"نوشت

بسم الله الرحمن الرحیم

استاد شیخ حسین انصاریان می گوید: قبل از انقلاب ، واعظ خیلی معروفی بود که هر جا منبر می رفت، مردم زیادی پای منبرش می نشستند و مجلسش جای سوزن انداختن نداشت.

خیلی هم به من محبت داشت و مرا زیاد به منزلش دعوت می کرد.آن وقت، ساعتی با هم می نشستیم و حرف می زدیم و گاهی درد دلی می کردیم.

  • کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان

شما با نامه های خدا چه می کنید؟!!!!

کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان | سه شنبه, ۲۶ فروردين ۱۳۹۳، ۰۸:۱۰ ق.ظ

وبلاگ"این روزها"نوشت

مردی همسر و سه فرزندش را ترک کرد و در پی روزی خود و خانواده اش راهی سرزمینی دور شد… فرزندانش او را از صمیم قلب دوست داشتند و به او احترام می گذاشتند.

  • کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان

جوان ایرانی،بازیچۀ دست غربی ها نیست

کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان | پنجشنبه, ۲۱ فروردين ۱۳۹۳، ۰۸:۴۸ ق.ظ

وبلاگ"شهیدان"نوشت

بسم الله الرحمن الرحیم

ساعت 9 صبح است.خورشید در آسمان... .

حاج رضا،آرایشگر پیر محله،با گفتن یک بسم الله درب سلمانی(آرایشگاه) را باز می کند....

چند دقیقه بعد پسری جوان وارد سلمانی میشود:

  • کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان

خنده حلال2/1

کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان | چهارشنبه, ۲۰ فروردين ۱۳۹۳، ۰۸:۱۹ ق.ظ

وبلاگ"لبیک یا خامنه ای لبیک یا حسین است"نوشت

ساعت ده صبح دکتر به همراه مأمور آشپزخانه وارد اتاق بیماران می شود. ده تخت هم داخل اتاق است، دکتر می گوید: « به این چلوکباب بدهید با کره، به تخت کناری غذا ندهید، به او سوپ بدهید، به این شیر بدهید،

  • کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان

فرزند انقلاب

کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان | سه شنبه, ۱۹ فروردين ۱۳۹۳، ۱۰:۱۳ ق.ظ

وبلاگ"شهیدان"نوشت

بسم الله الرحمن الرحیم

علی تورجی زاده،برادر شهید محمدرضا تورجی زاده از برادر خود خاطره ای را نقل می کند که در کتاب "یازهرا" (زندگی نامه و خاطرات شهید محمدرضا تورجی زاده) چاپ شده است:

  • کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان

برای خدا

کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان | سه شنبه, ۱۹ فروردين ۱۳۹۳، ۰۹:۵۵ ق.ظ

وبلاگ"پرده اسرار "نوشت

عملیات بیت المقدس تازه تمام شده بود که خبر رسید اسرائیل به جنوب لبنان حمله کرده. از طرف سپاه چند نفر رو انتخاب کردند که برای ایجاد یک قرارگاه به لبنان اعزام شوند.

  • کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان

پیرزنی خدا را در خواب دید!

کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان | دوشنبه, ۱۸ فروردين ۱۳۹۳، ۰۳:۴۳ ب.ظ

وبلاگ"این روزها "نوشت

پیرزنی در خواب , خدا رو دید و به او گفت :

"خدایا من خیلی تنهام . آیا مهمان خانه من می شوی ؟ "

خدا قبول کرد و به او گفت که فردا به دیدنش خواهد رفت .

پیرزن از خواب بیدار شد با عجله شروع به جارو کردن خانه کرد.

  • کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان

آب قلیل و آب کر

کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان | دوشنبه, ۱۸ فروردين ۱۳۹۳، ۰۳:۳۱ ب.ظ

وبلاگ"حوزه علمیه خواهران"نوشت

شخصِ تنها،آب قلیل است و درتماس با نجاست نجس می شود،ولی آب کُر نه تنها نجس نمی شود ، بلکه متنجس را هم پاک میکند.

دلهای مؤمنین که به هم وصل می‌شود، آب کُر است. وقتی به علــی علیه السّلام متّصل شد ، به دریا وصل شده است.

حاج اسماعیل دولابی 

  • کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان
صفحه اصلی
درباره ما
تماس با ما
ثبت وبلاگ
گلدون وبلاگی
ارسال مطلب
فا تولز ، ابزار رایگان وبمستر