زنگان-کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان

ارسال مطلب
مهرزنجان
حرف تو

بسیج و بصیرت

سیب

----- شما در زنگان هستید zanghan.ir -----

زنگان جایی برای نخبگان وبلاگ نویسان "زنجانی"

تیتر بزنید جایزه بگیرید
 تیتر بزنید جایزه بگیرید
آخرین نظرات
معرفی کتاب
 معرفی کتاب
پیوندهای روزانه
پیوندها
 مصاحبه با وبلاگ نویسان

خدایا، باهمۀ وجود غلط کردم.

کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان | دوشنبه, ۱ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۸:۰۲ ق.ظ

وبلاگ"شهیدان"نوشت

بسم الله الرحمن الرحیم

استاد شیخ حسین انصاریان می گوید: قبل از انقلاب ، واعظ خیلی معروفی بود که هر جا منبر می رفت، مردم زیادی پای منبرش می نشستند و مجلسش جای سوزن انداختن نداشت.

خیلی هم به من محبت داشت و مرا زیاد به منزلش دعوت می کرد.آن وقت، ساعتی با هم می نشستیم و حرف می زدیم و گاهی درد دلی می کردیم.

یک روز خودش برای من تعریف می کرد که مرا به شهری برای سخنرانی دعوت کردند، ولی جای مناسبی نداشت. لذا ، یک زمین بسیار بزرگ چمن را برای جلسه انتخاب و کردند و شاید نصف مردم آن شهر – که در آن زمان چهل هزار نفر جمعیت داشت- در آن مجلس شرکت می کردند.

از قضا روحانی پیر هشتادساله ای هم بود که از قدیم برای مردم این شهر منبر می رفت و خیلی مورد احترام بود.البته پای منبرش بیست یا بیست و پنج نفر بیشتر نمی نشستند.

ایشان را هم دعوت کرده بودند تا قبل از منبر من، منبر برود.قرار هم این بود که ایشان تا ساعت نه شب منبر برود.

چون در آن شهر منبر دیگری نداشتم، یک شب ساعت هشت و نیم به مجلس رفتم. این شیخ هم منبر بود و حواسش به ساعت نبود که از نه گذشته است و طولش داد.

من هم که بعد از گذشت مدتی کلافه شده بودم، در باطنم گفتم: پیر مرد خیال کرده این جمعیت برای او جمع شده! تو هشتاد سال این جا منبر رفتی،پنجاه نفر هم پای منبرت نیامدند!!

ساعت حدود نه و بیست دقیقه بود که شیخ از منبر آمد پایین و من رفتم که منبر را شروع کنم. در راه رفتن، ما معمولا به هم برمی خوردیم، ولی آن شب چون کمی عصبانی و ناراحت بودم، مقداری راهم را کج کردم تا او را نبینم.

رفتم بالای منبر ، ولی به جان حضرت سیدالشهداء علیه السلام، هرچه فکر کردم در این 20 سال، اول منبر چه می گویم و چطور شروع می کنم، یادم نیامد.

هرچه به ذهنم فشار آوردم، نه بسم الله یادم آمد و نه حتی یک روایت یا آیه.مردم مرا نگاه می کردند و صلوات می فرستادند و من هم مردم را.

خلاصه ، به بهانۀ اینکه عرقم را پاک کنم، عبایم را کشیدم روی صورتم و گفتم: خدایا، با همۀ وجود غلط کردم.آبروی مرا نبر، من اشتباه کردم!

و ناگهان، تمام محفوظاتم برگشت.

در سورۀ یونس آمده است:

«و ان یمسسک الله بضر فلا کاشف له الا هو و ان یردک بخیر فلا راد لفظله.»

و اگر خداوند گزند و آسیبی به تو رساند، آن را جز او برطرف کننده ای نیست. و اگر خیری را برای تو بخواهد، فضل و بخشش او را دفع کننده ای نیست.

منبع: پایگاه اطلاع رسانی استاد شیح حسین انصاریان


رونوشت از مجلۀ افق پارسایی/ضمیمه هفته نامۀ افق حوزه/فروردین 1393/شماره4

  • کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان

زنگان نیوز

استاد شیخ حسین انصاریان

زنگان

نظرات (۱)

سلام
خداقوت
به پریشانیات ماهم سر بزنین
Www.parishaniat.blog.ir
یاعلی
پاسخ:
 با سلام
حتما از وبلاگتون بازدید می کنیم

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
صفحه اصلی
درباره ما
تماس با ما
ثبت وبلاگ
گلدون وبلاگی
ارسال مطلب
فا تولز ، ابزار رایگان وبمستر