زنگان-کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان

ارسال مطلب
مهرزنجان
حرف تو

بسیج و بصیرت

سیب

----- شما در زنگان هستید zanghan.ir -----

زنگان جایی برای نخبگان وبلاگ نویسان "زنجانی"

تیتر بزنید جایزه بگیرید
 تیتر بزنید جایزه بگیرید
آخرین نظرات
معرفی کتاب
 معرفی کتاب
پیوندهای روزانه
پیوندها
 مصاحبه با وبلاگ نویسان

دغدغه های استاد

کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان | دوشنبه, ۱۵ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۸:۱۹ ق.ظ

وبلاگ"گعده های دوستانه "نوشت

استاد معظم حضرت آیت الله محمدتقی خاتمی (مد ظله العالی) هم به لحاظ علمی و هم از جهت اخلاقی یکی از بهترین و بزرگترین اساتیدی است که در طول دوران تحصیل داشته ام. ایشان از شاگردان مکتب نجف و مشخصاً خوشه چین خرمن مرجع بزرگوار شیعه، مرحوم آیت الله العظمی خویی (ره) هستند.

حضرت آیت الله محمدتقی خاتمی

دست یاری الهی همراه شد تا نوروز امسال به دیدار این استاد عزیز اخلاق برویم. پیر و شکسته شده بود اما با چهره ای شاد و با همان روحیه دوران تدریس که هیچگاه شوخیهای زیبای همراه با معنویت و تیزبینی از کلامشان دور نمیشد، ما را پذیرفتند.

بعد از احوال پرسی، استاد حال و وضعیت همه ما را یک به یک جویا شده و خصوصاً از وضعیت تحصیل و اینکه در زنجان یا قم هستیم سوال کرد و پس از پاسخ ما، ایشان به بیان برخی خاطرات از دوران تحصیل در زنجان و نجف اشاره کردند. خاطراتی که برای ما بسیار پندآموز و درس اخلاق بود.

ناله از برخی مداحی ها

ایشان ابتدا با گلایه ای از طلاب و درس خواندن آنان شروع کرده و گفتند: چند روز پیش همراه با آقای بیات (حجه الاسلام والمسلمین حاج شیخ حسن بیات، مدیر حوزه های علمیه استان) سری به مدرسه امام صادق(ع) زدیم؛ گروهی از طلاب را دم در دیدیم که مشغول صحبت و شب نشینی بودند، گروهی در حیاط مدرسه به همین کار همت گمارده و گروهی دیگر نیز در مسجد سینه میزدند و گوش به نواری میدادند که یک مداح مشغول به ذکر مصیبت بود. (نمیدانم منظور استاد از اینکه به نوار گوش میدادند چه بود.) وقتی به کتابخانه نگاه کردیم خوشحال شدیم چون برق آن روشن بود، اما وقتی داخل رفتیم، دیدیم فقط یک نفر در آن مشغول مطالعه است که البته او هم طلبه نیست و از بیرون آمده!

دل استاد از مجالس مداحی و روضه خوانی های آنچنانی خیلی پر بود. معتقد بودند که نباید مجالس امام حسین (ع) مداح محور باشد بلکه باید طلاب و روحانیون، با مطالعه و ریزبینی های دینی مردم را بسوی خدا، رسول او و اهل بیت (س) بخوانند. ایشان تاکید داشتند؛ زمانی که واعظ خوب باشد مداح مجال عرض اندام نمییابد، سابقاً مجالس بیشتر جنبه وعظ داشت و به خطابه توجه میشد نه مداحی های پاپ! اگر کسی از مداح تعریف میکرد جواب مرحوم میرزا اکبر را میشنید که باید حرف اهل بیت را گوش داد نه آواز مردمان را!! در کل چون روحانیون با سوادی در جامعه بودند که خوب وعظ می کردند، زمینه ای برای جولان مداحان نبود. نکته تاسف آمیز مداحی ها که این همه استاد را رنجانده، دروغ و تحریفات است که با آهی بلند گفتند: یالان، یالان، یالان....

یاد واعظان خوب بخیر!

ایشان با بیان خاطراتی از مجالس قدیمی گفتند: در زنجان آن روز، آقا سید سجاد در وعظ از همه بهتر بود. در نجف یکی از علما بنام آقا میزرا باقر زنجانی پنجشنبه ها روضه داشت، روزی سید سجاد به مجلس او درآمد و میرزا باقر وی را به خواندن تکلیف کرد. در بین آن جمعیت؛ هم عرب بود، هم فارس بود و هم ترک. وی به نحوی روضه خواند که همه از آن استفاده کافی را کردند. او عین متن مقتل را خواند. اما الان چنین واعظانی نداریم. باقی خاطرات را از زبان خود حاج آقا مینویسم:

حاج ملا آقاجان

حاج ملا آقاجان خوب روضه میخواند اما ما او را به عنوان درویشی میراندیم و راه او را غلط میدانستیم چون سواد نداشتیم. البته الان هم نداریم (خودم را میگویم) به همین دلیل هم با او درگیریهایی داشتیم اما او هیچگاه عصبانی نمیشد. با اینکه من خیلی او را رنجاندم اما هرگز با من تندی نکرد و برخورد محبت آمیزی داشت. اما الان میفهمم که او در مسیر درستی بوده و ما بیسواد بودیم و نمیفهمیدیم!

مرحوم سید ابولفضل عموی سید هاشم و برادر سید رضا و سید جواد خیلی متین و باسواد بود که در تهران بود و فقط تابستانها را به زنجان می آمد. وی در مجالس طلبگی تاکید داشت که مداح و روضه خوان اگر دارید، اول او بخواند و برود بعد من بیایم! دلیلش را هم همین ذکر میکرد که آنان معمولاً چیزهای نادرست و نامربوطی به روضه میافزایند.

نجف و علمای آن

آقاسید رضا زنجانی (احتمالاً منظور استاد سید ابولفضل زنجانی برادر سید رضا بود که سهواً سید رضا گفتند) در نجف معمولاً به درس آقا ضیاء عراقی و مرحوم نائینی میرفت. خودش میگفت: مدت کوتاهی در درس مرحوم آقا ضیاء حاضر شدم بعد به درس آقای نائینی رفتم. بیان آقا ضیاء بسیار عالی و به تعبیر من چیزی شبیه آقای فلسفی بود اما در مفاهیم و مطالب، نائینی بر او میچربید لذا از درس آقا ضیاء به درس نائینی متمایل شدم. در آن ایام رفیقی داشتم که از شاگردان مرحوم آقا ضیاء بود، روزی به من گفت چرا دیگر در درس آقا ضیاء حاضر نمیشوی؟ ادب مرحوم سید رضا را ببینید و نحوه بیان او را که چقدر دقیق و زیبا و مودبانه است؛ «گفتم نجف به منزله بوستانی است که انواع گلها را در خود دارد. اگر کسی در بین گلهای مختلف، گل بنفشه را انتخاب کرد دلیل بر نقصان گل محمدی نیست بلکه به معنی این است که ذائقه من با این گل سازگارتر است درحالی که گل محمدی همچنان عطر، رنگ، زیبایی و جمال خود را داراست. پس ذائقه من با درس آقای نائینی هماهنگ است نه اینکه جسارتی به آقا ضیاء باشد«.

آن رفیق پس از مفارقت از من عین قضیه را بدون هیچ تغییری به آقا ضیاء منتقل و حتی تعبیر گلها را نیز برای وی بیان کرده بود. روزی به مدرسه قوام که در طرف شمالی و نزدیک حرم امیر مومنان (ع) قرار داشت و الآن هم هست، میرفتم برای مجلس ختم یکی از علما، در بین راه با مرحوم آقا ضیاء مصادف شدم، ایشان به من گفتند: آن حرفی که تو زده ای و تشبیهی که کرده ای را شنیدم و برایم تازگی داشت، چون از کس دیگری چنین نشنیده ام. هرکسی که به درس من می آید و میرود، معمولاً هزاران عیب به من میچسباند و میرود. وی آنقدر از این تعبیر خوشش آمده بود که وقتی به مدرسه قوام رسیدیم بسیار اصرار کرد که من اول وارد شوم. گفتم این وظیفه من بوده است که از شما چنین بگویم اما اینک نمیتوانم از شما جلوتر بیافتم.

حاج شیخ عبدالکریم حائری (ره)

آقا سید رضا برادر او هم در قم بود و از نزدیکان و شاگردان مرحوم شیخ عبدالکریم حائری یزدی بود. میگفت: روزی خادم حاج شیخ به من گفت که حاج شیخ غذای مقوی نمیخورند و حرف من و خانواده را گوش نمیکنند. اگر ممکن است شما به ایشان بگوئید که شما به تمامی مسلمین تعلق دارید نه فقط خودتان، لذا کمی ترغیب کنید که غذای اساسی و خوب بخورند حتی اعضای خانواده و خدمتگزاران هم حاضرند که از سهم خود بگذرند تا ایشان قضای خوب بخورد.

این در ذهن من بود تا اینکه روزی حدود ساعت 3 بعد از ظهر به منزل حاج شیخ رفتم، ظاهرا جهیزیه دخترش را می برده اند و ناهار وی به تاخیر افتاده بود. دیدم ناهار عبارت است از پیاز، ماست و نان. مرا که دید گفت آقا رضا بسم الله بفرمائید. گفتم آقا چیز حسابی ای نیست که بفرمایم و شروع کردم به وعظ که شما متعلق به خود نیستید این چه غذایی است که می خورید و ... . حاج شیخ فرمود: آقا رضا اگر میتوانستم از این بیت المال به همه غذای خوب بخورانم شاید خودم هم میخوردم اما اکنون که تمیتوانم، خودم به تنهایی چگونه بخورم؟ بعد از اندکی ایشان جمله ای دیگر افزودند که: آقا رضا! نمیدانم این ماست و پیاز واقعاً غذای لذیذی است یا من خیلی آن را دوست میدارم!!!

آیت الله العظمی خویی (ره)

قمی ها میگفته اند در چهارشنبه آخر سال نباید کوکو پخت و الا در سال بعد برای هرچیز دوست داشتنی کو؟ کو؟ خواهید گفت. کنایه از اینکه آن را نخواهید یافت.

مرحوم آقای خویی ترک بود ولی درس را عربی میگفت. گاهی میشد که اشتباهی یا شاید هم عمدی برخی الفاظ ترکی را استفاده میکرد که فارسها و عربها متوجه نمیشدند اما ما میفهمیدیم و گاهی موجب لبخندی هم میشد. از جمله یکبار گفتند آتین تپیگی (لگد اسب) مرحوم آقای حکیم اما عامدانه سعی میکرد کلمات فارسی را در بین الفاظ عربی بکار برد و در حقیقت در حین تدریس فارسی یاد بگیرد. روزی خیلی سعی کرد بگوید یخ هی گفت الیخ الیخ ولی آنطور که میخواست نتوانست دقیق بگوید لذا یکی از شاگردان گفت استاد ثلج ثلج! گقت خودم هم میدانم اما میخواستم فارسی بگویم. آقای حکیم قبل از شروع درس دو رکعت نماز میخواند بعد شروع به درس میکرد شاگردان هم از ایشان یاد گرفته بودند و در شروع درس همین کار را میکردند.

تابستانهای نجف همیشه گرم بوده است اما معمولا ده روز خیلی گرم و ده روز کمی خنکتر میشد، زمانی که ما آنجا بودیم نه پنکه ای وجود داشت و نه کولر و نه هیچ خنک کننده دیگری حتی در حرم هم نبود. آیت الله خویی (ره) در همان ایام هم درس را تعطیل نمیکرد. ایشان دو درس داشت یکی بعد از نماز عشا در مسجد خضرا که درش رو به مسجد سهله بود، برگزار میشد و دیگری صبح ساعت 9. ایشان در آن گرما درس را کمی طول میداد، شبی یکی از شاگردان اعتراض کرد که چرا شما در این ایام به جای کم کردن درس آن را افزایش میدهید؟ ایشان جواب جالبی داده و فرمودند: واقع این است که گرما زیاد است و ما بهرحال باید آن را از سر بگذرانیم ما چه بخوابیم و چه بنشینیم و چه درس بخوانیم این گرما خواهد بود اما در این صورت ثواب کارمان زیاد است و مطابق این زحمت اندوخته علمی و عملی خواهیم داشت. متاسفانه اکنون چنین درس هایی کو؟ کو؟ کو؟ البته انصافاً چنین مدرسانی هستند اما طلاب فرار میکنند!!

ای داد از تعطیلی ها

سابقاً در زنجان تابستان فقط ده روز تعطیل میشد آن هم برای اینکه طلاب در وقت خرمن نذریه های محرم را جمع کنند، چون پول نقد نبود و مردم نذر محرم را در خرمن میدادند و اگر نذر نبود آن ده روز را هم تعطیل نمیشد و فقط ایام محرم و رمضان را تعطیل می شد اما الان مردم پول نقد به روحانی می دهند و جایی برای تعطیلی ده روزه هم نیست اما تعطیلات بیش از حد شده و بدتر اینکه متاسفانه حتی به خود زحمت مطالعه نمیدهند تا حرف به درد بخوری هم بگویند. راستی در شهری مثل زنجان چرا باید تابستانها تعطیل باشد؟ دلیل و نقطه شروع تعطیلی پنج شنبه ها به نظر من تنبلی است.

حاج آقا خاتمی (سلمه الله تعالی) همه این خاطرات را در طول حدوداً پنجاه دقیقه بیان کردند و ما برای اینکه ایشان زیاد اذیت نشوند، نتوانستیم بیشتر مزاحم شویم لذا برخاستیم. موقع آمدن خواستیم با استاد عکس یادگاری بگیریم، ایشان امر را به شوخی گرفته و مانع شدند. خداوند به ایشان و همه اساتید و خدمتگزاران تشیع طول عمر و صحت و عافیت عنایت فرماید.

  • کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان

حضرت آیت الله محمدتقی خاتمی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
صفحه اصلی
درباره ما
تماس با ما
ثبت وبلاگ
گلدون وبلاگی
ارسال مطلب
فا تولز ، ابزار رایگان وبمستر