سه دانشجو؛ سه زندگی
وبلاگ جامانده ام تنها نوشت
آخرین مطلب از دهگانه... به بهانه بازگشایی دانشگاه ها...
عشق، فلسفه، سبک زندگی
نعره ساعت به قدری گوشخراش بود که همایون بدون هیچ اعتراض و عشوهای از خواب بلند شد و مثل بچهی آدم روی تختش نشست. ساعت هنوز مردانه نعره میکشید و همایون به فکر فرو رفته بود. از قیافهاش معلوم بود که دارد به فسلسفهی زمان از دیدگاه هگل فکر میکند! پس از کمی کش و قوس، از تخت خواب پایین آمده و شلوارش را میپوشد! به سمت دستشویی میرود. بعد از چند دقیقه بدون اینکه صدای آبی شنیده شود، از دستشویی خارج میشود! ساعت 10 کلاس اندیشههای فلسفی دارد و الان ساعت 9:21 صبح است. شستن صورت و چشمهای پف کرده بعد از خواب الزامی بود، اما موهای ژولیده را میتوانست با کلاه فلسفی! و کت هنری!! قلب ماهیت کند! طبق معمول یک نخ سیگار وینستون لایت را به صبحانه مقوی و دم حجله! ترجیح داد.
- ۰ نظر
- ۰۱ مهر ۹۳ ، ۱۲:۵۵