زنگان-کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان

ارسال مطلب
مهرزنجان
حرف تو

بسیج و بصیرت

سیب

----- شما در زنگان هستید zanghan.ir -----

زنگان جایی برای نخبگان وبلاگ نویسان "زنجانی"

تیتر بزنید جایزه بگیرید
 تیتر بزنید جایزه بگیرید
آخرین نظرات
معرفی کتاب
 معرفی کتاب
پیوندهای روزانه
پیوندها
 مصاحبه با وبلاگ نویسان

هور شمالی10

کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان | دوشنبه, ۳۰ تیر ۱۳۹۳، ۱۰:۴۵ ق.ظ

وبلاگ آن روزها نوشت

 سرنشینان اتوبوس خوابیده بودند.طلوع فجر صادق بود که من از خواب بیدار شدم واز درون اتو بوس نگاهی به بیرون انداختم دیدم که اتوبوسها ی دیگراز حرکت باز ایستاده و بچه ها به سرعت پیاده می شوند . این شتاب به خاطر این بود که اتوبوس ها می بایست قبل از روشن شدن هوا منطقه را ترک کنند تا دشمن از حضور این همه نیرو در این منطقه اطلاع پیدا نکند.

هریک از ما هم در حالی کیسه خواب و یک پتو به روی کوله پشتی خود بسته بودیم، از ماشین بیرون پریدیم.هوا خیلی سرد بود. جهت قبله را یافتیم و در کنار یک خاکریز با آب قمقمه که آن هم خیلی سرد بود، وضو گرفته و نماز صبح را گزاردیم. بعد از چند دقیقه فرماندهان، بچه ها را گروه بندی کردند و هر گروه را در محدوده یک فضای مربع شکل که با خاکریز بلند ی احاطه شده بود تقسیم کردند و گفتند که 24ساعت همینجا خواهید بود.

من نمیدانستم اینجا کجاست ولی از وضع منطقه مشخص بود که منطقه ی جنوب است . بچه ها حدس می زدند که  به منطقه ی کوشک و شلمچه آمده ایم . اجازه نداشتیم از محدوده  مربع شکل دور شویم و ی اینکه از خاکریز بالابرویم که این مسأله نیز به مبهم ماندن منطقه کمک می کرد. هوا خیلی مرطوب بود و بعد از درک این قضیه احتمال دادم که طرف جنوب آبادان و نزدیک آبهای خلیج فارس و یا جزیره ی مینو هستیم.هر کسی منطقه ای را احتمال می داد و فرماندهان هم از گفتن اسم منطقه و اینکه از کدام راهها آمدیم  پرهیز داشتند.

بعد از نماز جماعت ظهر و عصر، یکی از فرماندهان گروهان ها (علی قوچانی) به گوش من گفت : میدانی اینجا کجاست؟ گفتم هرجا هست نزدیک آب و دریاست. گفت میدانم فکر می کنی که کنار خلیج فارس است ولی اشتباه میکنی . فردا خواهی فهمید..!

ساعت 4 بعدازظهر بود که گفتند برادر حجازی قائم مقام سپاه منطقه ی چهار سخنرانی دارد و لذا همه ی گُردانها به خط شده و به صورت منظم در کنار این دژ جمع شدند. بلافاصله مراسم سینه زنی و غوغای رزمنده ها شروع شد و چند دقیقه نگذشت که سخنران بر بالای خاکریز رفت و برای بیش از 10 هزار نفر نیروی رزمنده آغاز سخن کرد و برخی از مطالب جدیدی که هفته ها و ماهها بر همه ما  پوشیده بود روشن نمود و از روی  نقشه ی کلی عملیات موعود پرده برداشت.

سخنران بعدی هنوز شروع به صحبت نکرده بود که گروههای دیگری از رزمنده ها با نوحه های مخصوصی که با سینه زنی محلی شان همراه بود به این جمع بزرگ ملحق شدند و این مسأله تا پایان سخنرانی ادامه داشت. آن گروه هایی که به ما می پیوستند و در این سخنرانی شرکت می کردند از نیروهای خوزستانی و برخی هم از نیروهای  طرح لبیک بودند.

ما گمان می کردیم کردیم که فقط  لشگر ما در این منطقه مستقر شده است ولی با این مراسم چیز دیگری بر ما ثابت شد. نگو که همه ی نیروها را به صورت کاملاً مخفی چند روز است که به تدریج  وارد این منطقه کرده اند و بزودی عملیات اصلی شروع خواهد شد.

امّا سخنران اصلی سردار مرتضی قربانی بود که من اولین بار بود که اورا می دیدم. اوبعد از مقدمه چینی مناسب ، مطالبی را که تا همان ساعت سخنی از آنها به میان نیامده بود مطرح کرد و گفت :" برادران رزمنده ! خوب آماده باشید ما دیگر آخرین حرف خود را با صدام همین روزها خواهیم زد و الان دنیا و سازمان های مخوف جاسوسی در زیرزمین و بر فراز آسمان هم نمی داند که حمله-ی اصلی شما رزمندگان اسلام ازاینجا آغاز خواهد شد"...!

و بعد از توصیف روحیه رزمندگان و فرماندهان و امیدی که امام بر رزمندگان اسلام دارد و همچنین بعد از اشاره به امدادهای بیکران غیبی در طول این جنگ حتی در لبنان و.... افزود : " عملیات هایی که در چند هفته ی اخیر انجام داده ایم هگی ایذائی ،فرعی و گمراه کننده ی دشمن بودند. و دشمن هم این را کم و بیش می داند و این عملیات  های فرعی از دربندیخان عراق در حدود دو هفته ی پیش آغاز شده است و بعد از آن والفجر5 بود که حدود یک هفته پیش در منطقه ی چنگوله حدّ فاصل مهران و دهلران انجام شد و امشب هم از دو نقطه به طرف بغداد پیشروی خواهد شد..! (تکبیر و غوغای رزمندگان) ولی بدانید که"......

با وجود این همه نیرو و با این همه شلوغی همگی برای شنیدن خبرهای تازه¬ی دیگری سکوت اختیار کرده بودند و در حالیکه بچه ها گمان می کردند در عملیات امشب حضور خواهند داشت ، جملات دیگری از زبان فرمانده جاری شد که: و بدانید که شما در این عملیات ها نیستید و عملیات شما بعد از آن ها است و سختترین عملیات در طول جنگ است !

رزمنده ها در حالی که در تعجب فرو رفته بودند،  باز به تکبیر ادامه دادند و از این که موعد حمله نزدیک شده بود اظهار شادمانی می کردند.فرمانده گفت: اما فردا زنگ عملیات والفجر6 را خواهید شنید، اماعملیات شما . شما باید به داخل عراق بروید و سر و کارتان با مردم عراق است. با مردم رنج دیده ی عراق برخورد خوبی داشته باشید... و هر لحظه بعد از این ، احتمال دارد که حرکت کنید و در منطقه ای که قرار است آغاز حمله نمایید.

گفت و گفت ولی از زمان و مکان دقیق عملیات  سخنی به میان نمی آورد و فقط  وضعیت و اهمیت این عملیات را بیان می کرد تا اینکه در آخر چنین گفت : ممکن است شما را با هلیکوپتر بر سر دشمن بریزیم و یا احتمال دارد ساعت ها بر روی آب حرکت کنید و بعد از پیمودن دهها کیلومتر به دشمن برسید و درگیر شوید.....  از همین الان آماده باشید که در ظرف امشب و فردا حرکت خواهید کرد....(تکبیر و صلوات رزمنده ها...) 

مطالب مرتبط

برای خواندن هور شمالی یک کلیک کنید

برای خواندن هور شمالی دو کلیک کنید

برای خواندن هور شمالی سه کلیک کنید

برای خواندن هور شمالی چهار کلیک کنید

برای خواندن هور شمالی5 کلیک کنید

برای خواندن هور شمالی6 کلیک کنید

برای خواندن هور شمالی7 کلیک کنید

برای خواندن هور شمالی8 کلیک کنید 

برای خواندن هور شمالی9 کلیک کنید 

  • کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
صفحه اصلی
درباره ما
تماس با ما
ثبت وبلاگ
گلدون وبلاگی
ارسال مطلب
فا تولز ، ابزار رایگان وبمستر