زنگان-کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان

ارسال مطلب
مهرزنجان
حرف تو

بسیج و بصیرت

سیب

----- شما در زنگان هستید zanghan.ir -----

زنگان جایی برای نخبگان وبلاگ نویسان "زنجانی"

تیتر بزنید جایزه بگیرید
 تیتر بزنید جایزه بگیرید
آخرین نظرات
معرفی کتاب
 معرفی کتاب
پیوندهای روزانه
پیوندها
 مصاحبه با وبلاگ نویسان

۴۵۶ مطلب با موضوع «ادبی نوشت» ثبت شده است

دلم می خواست...

کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان | يكشنبه, ۲۴ اسفند ۱۳۹۳، ۰۸:۲۳ ق.ظ

وبلاگ دفاع مقدس نوشت

چقدر هفتاد هشتاد سال کم است برای دیدن تمام دنیا!
برای بودن با تمام مردم دنیا!
چقدر حیف است که من میمیرم و غواصی در عمق اقیانوس ها را تجربه نمی کنم !
میمیرم و حداقل یکبار زمین را از روی کره ماه نمی بینم !
دلم می خواست چند سال در یک جنگل یا یک روستا زندگی کنم .

  • کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان

چند روزی تا عید نموده۰۰۰

کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان | شنبه, ۲۳ اسفند ۱۳۹۳، ۱۲:۲۶ ب.ظ

وبلاگ ستارگان نوشت

روزهای جمعه وضو می گرفت، میرفت توی آشپزخانه در را می بست،

 برای کمک به من، آشپزخانه را می شست.

 شهید امیر صیاد شیرازی

  • کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان

کجاست منتقم خون زهرا سلام الله علیها ....؟

کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان | پنجشنبه, ۲۱ اسفند ۱۳۹۳، ۰۷:۱۶ ق.ظ

وبلاگ ستارگان نوشت

فاطمه زهرا(سلام الله علیه) فرشته نجات انسان ها در طول تاریخ است. امام خامنه ای حفظه الله

  • کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان

4داستان 1 دقیقه ای...

کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان | سه شنبه, ۱۹ اسفند ۱۳۹۳، ۱۱:۴۱ ق.ظ

وبلاگ جامانده ام تنها نوشت

داستانک اول:
یه پدری پسر بچشو برد بیرون
پسره دست باباشو ول کرد و جلوتر رفت
حواسش اونطرف بود و ندید یه چاله جلوشه
باباش دوید و دستشو سفت گرفت و کشید عقب
یه آزاداندیشی گفت: تو یعنی به پسرت اعتماد نداشتی؟چرا نمیزاری خودش تصمیم بگیره؟

  • کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان

به خاطر خدا بمان نه به خاطر من

کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان | جمعه, ۱ اسفند ۱۳۹۳، ۰۸:۰۱ ق.ظ

وبلاگ ایثار و شهادت نوشت

چند روایت عاشقانه از کسی که زندگی اش با جنگ های نامنظم و چریکی گره خورده بود

«از جنگ بدم می آید». بارها و بارها این جمله را با خود تکرار کرده بود و گاهی هم به این طرز تفکر می خندید و با خودش می گفت اصلاً مگر کسی هم پیدا می شود که از جنگ خوشش بیاید؟

  • کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان

نجات سلمان ع از شیر دنده

کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان | شنبه, ۲۵ بهمن ۱۳۹۳، ۰۹:۴۷ ق.ظ

وبلاگ آفتاب پنهان ولایت وامامت علی بن ابیطالب نوشت

امیرالمومنین علی ( علیه السلام ) بالای بام خانه خرما تناول می کرد و در آن زمان حضرت در سنین جوانی بود ، سلمان  ( رضوان الله علیه ) در حیاط  آن خانه لباس خود را می دوخت ، حضرت دانه خرمائی به طرف او رها کرد .

  • کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان

دیگر گله بس نیست!؟

کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان | چهارشنبه, ۸ بهمن ۱۳۹۳، ۰۹:۴۲ ق.ظ

وبلاگ یا مهدی ادرکنا نوشت

عالم ز برایت آفریدم، گله کردی
از روح خودم در تو دمیدم، گله کردی

گفتم که ملائک همه سرباز تو باشند
صد ناز بکردی و خریدم، گله کردی

  • کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان

دست از سرم بردارید!

کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان | سه شنبه, ۳۰ دی ۱۳۹۳، ۰۸:۳۶ ق.ظ

وبلاگ خاطرات چادر مشکی نوشت

چند روز پیش بود داشتم در خیابان انقلاب راه می رفتم عجله داشتم به کلاس 8 صبح برسم

و مغزم مثل همیشه هی حرف می زد هی حرف میزد و اگر جلویش را نمی گرفتم ان قدر حواسم را پرت می کرد که با کله وسط پیاده رو می افتادم!

  • کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان

هور شمالی 19

کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان | دوشنبه, ۲۹ دی ۱۳۹۳، ۱۰:۱۸ ق.ظ

وبلاگ آن روزها نوشت

برای چندمین بار سر از آب بیرون آوردم . در حالی که از زنده ماندن خود در حیرت بودم  با خود می گفتم مرگ هم به این راحتی نبوده! ناخود آگاه دستانم را دوباره به قایق واژگونه چسبانده بودم ولی وضعیت بسیار شکننده بود و لحظه های هولناکی را  در انتظار خودمان می دیدم .

  • کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان

صرفاً جهت اطلاع؛ مغزهای فراری !!!

کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان | شنبه, ۲۷ دی ۱۳۹۳، ۰۱:۵۸ ب.ظ

وبلاگ ستارگان نوشت

نکته: یکی از خلبان هایی که خودش دوره آموزشی هواپیماهای آموزش اف 4، اف 5  و اف 6 را در آمریکا دیده بود، تعریف می کرد که آمریکایی ها بیشترین ارتفاع پروازشان با هواپیمای اف 4 ، 35 هزار پا بود، اما وقتی از شهید عباس اکبری امتحان گرفته بودند، او تا ارتفاع 50 هزار پا پرواز کرده بود. همان موقع ژنرال حیرت زده آمریکایی گفته بود: « به ایرانی علم را بده، ببین چطور عمل می کند»!

  • کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان

9 دی؛ روز بصیرت

کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان | يكشنبه, ۷ دی ۱۳۹۳، ۰۷:۵۴ ق.ظ

وبلاگ ستارگان نوشت

رهبرم! این گردبادها که به غیرت درآمده        تسلیم رهبرند که طوفان نمیکنند            

          در میدان می مانم تا نفس آخرم

                                                   راهی راه حسین هم قدم رهبرم

  • کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان

هور شمالی 18

کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان | پنجشنبه, ۴ دی ۱۳۹۳، ۰۷:۴۹ ق.ظ

وبلاگ آن روزها نوشت

گلوله ها قایق را سوراخ کرده بودند. دیدیم که آب از سوراخهای قایق با فشار به داخل قایق می زند.ملوان قایق را آگاه کردیم  قایقران با شنیدن حرف ما سرعت خود را بیشتر کرد تا شاید ما را زودتر به ساحل برساند ولی دیگر خیلی دیر شده بود.

  • کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان

امام رضا ع ...!

کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان | چهارشنبه, ۳ دی ۱۳۹۳، ۰۸:۳۹ ق.ظ

وبلاگ طلبه جوان نوشت

آقا جان !

پنج سال است که اجازه ندادی تا به حرمت بیایم ؛ حتما اشکال از من است ...

کاش مثل این کبوتر در این ایام در حرمت پر می کشیدم !

  • کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان

شب یلدای ما

کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان | شنبه, ۲۹ آذر ۱۳۹۳، ۰۷:۵۰ ق.ظ

وبلاگ ستارگان نوشت

مادر بزرگ می گفت: انار میوه بهشتیه، اما فقط یک دونه اش.

همیشه شب یلدا یک انار را چهار قاچ می کرد و به من، زهرا، علی و حسین می داد.

امسال من، زهرا، علی و مادر بزرگ بودیم و عکس حسین!!!!

  • کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان

سفرنامه تصویری پیاده روی اربعین ...!

کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان | پنجشنبه, ۲۷ آذر ۱۳۹۳، ۰۸:۱۴ ق.ظ

وبلاگ طلبه جوان نوشت

از چند ماه پیش شروع به پس انداز کرده بودم تا بتوانم هزینه سفر را جور کنم ؛ چرا که یکجا نمی توانستم هزینه سفر را پرداخت کنم از این رو در طول چند ماه استرس آن را داشتم که آیا می توانم پول جور کنم یا نه که بالاخره با عنایات خود حضرت هم پول سفر جور شد و هم کمی از آن پول اضافه ماند ...

  • کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان

جا تنگ بوده است یا ما اضافه ایم !؟

کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان | پنجشنبه, ۲۰ آذر ۱۳۹۳، ۱۲:۲۴ ق.ظ

وبلاگ ستارگان نوشت

تنبیه کسانی که برای امام حسین(علیه السلام) عزاداری می کردند، سنگین بود!!!!

 به دستور سروان خلیل، من و حیدر هرکدام به هفتاد ضربه کابل محکوم شدیم. حامد حیدر را زد و ولید مرا. وقتی هفتاد ضربه کابل را نوش جان کردیم، حیدر با همان لهجه ترکی و دوست داشتنی اش دوبار تکرار کرد: « سیدی! سنی ننه وین جانی ایکی دانا شالاق ویر؛ جون مادرت دو تا کابل دیگه هم بزن! »

  • کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان

هور شمالی 17

کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان | سه شنبه, ۱۸ آذر ۱۳۹۳، ۰۹:۱۶ ق.ظ

وبلاگ آن روزها نوشت

فرمانده گروه (شهید عباسی) گفت هیچ چاره ای نداریم جز اینکه این نقطه ی خطرناک را ترک کنیم ، چون درمحاصره ی آب و در معرض دید پاسگاه های عراق قرار داریم اگر هوا روشن شود به راحتی می توانند ما را نابود کنند.

  • کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان

اسکندر و مردم دانا

کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان | يكشنبه, ۱۶ آذر ۱۳۹۳، ۱۰:۵۲ ق.ظ

وبلاگ طلبه سایبری نوشت

میگویند اسکندر قبل از حمله به ایران درمانده و مستأصل بود. از خود میپرسید که چگونه باید بر مردمی که از مردم من بیشتر میفهمند حکومت کنم؟

  • کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان

پیاده روی کربلا ...

کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان | شنبه, ۱۵ آذر ۱۳۹۳، ۱۰:۱۰ ق.ظ

وبلاگ طلبه جوان نوشت

اصلا هم خودم نمی دونم چی بگم و آیا می تونم چیزی بگم یا نه !! چون لطف خود حضرت بوده و مطمئنا غیر اون چیزی دیگه ای نیست ؛ چون که من نه عمل در خور توجهی دارم و نه آنقدر آدم خوبی هستم به دلیل آن حضرت مرا بطلبد ...

  • کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان

هور شمالی 16

کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان | شنبه, ۱۵ آذر ۱۳۹۳، ۰۹:۵۵ ق.ظ

وبلاگ آن روزها نوشت

به نظر می رسید که نیروهای دشمن درون پاسگاههای مستحکم ،  ما را تحت نظر دارند و منتظر هستند که ما به آنها نزدیکتر شویم . ظاهراً چندان تمایل نداشتند که  روی آب با ما  بجنگند. در آن محوطه ی کوچکی که ما قرار گرفته بودیم آنها به آسانی می توانستند با چند قایق و یا با استفاده از آرپی چی  و تیربار ما را نابود کنند ولی نمی دانم چه نقشه ای داشتند.

  • کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان
صفحه اصلی
درباره ما
تماس با ما
ثبت وبلاگ
گلدون وبلاگی
ارسال مطلب
فا تولز ، ابزار رایگان وبمستر