زنگان-کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان

ارسال مطلب
مهرزنجان
حرف تو

بسیج و بصیرت

سیب

----- شما در زنگان هستید zanghan.ir -----

زنگان جایی برای نخبگان وبلاگ نویسان "زنجانی"

تیتر بزنید جایزه بگیرید
 تیتر بزنید جایزه بگیرید
آخرین نظرات
معرفی کتاب
 معرفی کتاب
پیوندهای روزانه
پیوندها
 مصاحبه با وبلاگ نویسان

هور شمالی 17

کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان | سه شنبه, ۱۸ آذر ۱۳۹۳، ۰۹:۱۶ ق.ظ

وبلاگ آن روزها نوشت

فرمانده گروه (شهید عباسی) گفت هیچ چاره ای نداریم جز اینکه این نقطه ی خطرناک را ترک کنیم ، چون درمحاصره ی آب و در معرض دید پاسگاه های عراق قرار داریم اگر هوا روشن شود به راحتی می توانند ما را نابود کنند.

عباسی به هر مصیبتی بود بار دیگر با فرماندهان بالا دستی تماس بیسیمی  برقرار کرد و از آنها خواست  که کلت منور شلیک کنند تا موقعیت آنها را تشخیص دهیم و به همان سمت حرکت کنیم. بلافاصله شهید اصغر کلاته صیفری (فرمانده گردان جبار) گلوله ی منور شلیک کرد  آنها تقریباً در دوکیلومتری سمت چپ ما  قرار داشتند و در حال پیشروی در ساحل دشمن بودند. فرق ما با آنها این بود که آنها توانسته بودند به راحتی در ساحل دشمن پیاده شوند و دشمن را فراری دهند ولی در برابر ما نیروهای عراقی  به هوش بودند و بعد از درگیری قبلی به حال آماده باش در آمده بودند و اگر سوار قایق می شدیم برروی آب ما را می زدند به همین خاطر شهید عباسی احتیاط می کرد . می گفت الآن قرار است که یک نفر برای راهنمایی ما بفرستند.

پس از دقایقی ، قایقی در ساحل ما ایستاد و دو نفر پیاده شدند . احتمالاً ازبچه های  اطلاعات عملیات لشگر بودند یکی از آنها که جوان چابکی بود  و بادگیر سیاهی  به تن داشت . از قایق بیرون پرید  و به سمت ما آمد . شهید عباسی گفت این ها راه بلد هستند و برای راهنمایی ما امده اند. من از این جهت که از این مخمصه در می آییم خیلی خوشحال شدم .

«راه بلد» به ما گفت مردم این روستا همه مسلح هستند و این مرد (صاحبخانه ) هم شاید اسلحه داشته باشد . این را گفت و به سمت خانه رفت و با زبان محلی با صاحبخانه صحبت کوتاهی کرد . معلوم شد که اسلحه ی او را می خواست . صاحبخانه هم به داخل خانه رفت ویک قبضه کلاشینکف به همراه یک خشاب پر به او تحویل داد.

راهنما، سوار قایقش شد و برای شناسایی به طرف ساحل حرکت کرد و بعد از ده دقیقه پیش ما بر گشت و گفت که راه  و پاسگاه را شناسایی کردم هرچه زود تر باید از اینجا حرکت کنیم ولی دشمن آماده ی درگیری شده است باید برروی آب با عراقی ها درگیر شویم.  شهید عباسی دستور داد که سوار قایق ها شویم.در حالی که سوار قایق ها می شدیم معاون علی قوچانی (فرمانده گروهان)  - که نمی دانم اسمش چی بود- با صدای بلند گفت اسلحه ی من کو؟ چه کسی اسلحه ی مرا برداشت ؟ نامردها اسلحه ی مرا بدهید! نمی دانم بالاخره پیدایش کرد یا نه؟ علی قوچانی (فرمانده گروهان) با عده ای  از بچه ها سوار یکی از قایق ها شدند  و به دنبال قایق راهنما  به سمت ساحل راه افتادند. قایق دوم هم نیز پر شد و حرکت کرد. شهید عباسی هم سوار بر قایق فرماندهی شد و پشت سر آنها راه افتاد. قایق چهارمی هم هنوز کاملاً پر نشده بود راه افتاد ما آخرین قایقی بودیم که باید از این نقطه جدا می شدیم خیلی سریع سوار قایقها شدیم . دو نفر از بچه ها هم که زخمی بودند آنها را هم سوار قایق کردیم و همین مسأله باعث تأخیر ماشد. تعداد سرنشینان قایق ما هفده نفر شدند یعنی پنج نفر بیش از ظرفیت. ضمنا ً همین قایق از چند جا هم در درگیری های یک ساعت پیش از چند جا تیر خورده و سوراخ شده بود ولی چاره ای نداشتیم باید می رفتیم. به همین خاطر در مسیر قایق های قبلی دل به آب هور زدیم.(ادامه دارد)

مطالب مرتبط:

برای خواندن هور شمالی10 کلیک کنید 

برای خواندن هور شمالی11 کلیک کنید 

برای خواندن هور شمالی12 کلیک کنید 

برای خواندن هور شمالی13 کلیک کنید 

برای خواندن هور شمالی14 کلیک کنید 

برای خواندن هور شمالی16 کلیک کنید 

 

  • کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
صفحه اصلی
درباره ما
تماس با ما
ثبت وبلاگ
گلدون وبلاگی
ارسال مطلب
فا تولز ، ابزار رایگان وبمستر