کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان | پنجشنبه, ۹ آبان ۱۳۹۲، ۰۸:۵۹ ق.ظ
نوشته بود
" میترسم خدا
ختم الله علی قلوبهم
کند مرا ! "
---------------------------------------------------------------
نوشتم
" این وصله ها به ما نمی چسبد "
- کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان
کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان | پنجشنبه, ۹ آبان ۱۳۹۲، ۰۸:۲۷ ق.ظ
وبلاگ "آپاندیس قلم "نوشت
مرگِ تدریجی...!
ببین! من نمی گم که حرف هایِ من درسته! ولی تو هم نمی تونی بگی، حرفام قطعی و درسته! بلکه صاحبش باید بیاد و بگه که حرف هایِ کی درست بوده...!
آدم وقتی اصلِ کاری را پیدا نکند، یا یک شکلات هم خَر می شود!
اونها حسین(ع) را کُشتند، چون دنیا برایشان دلبری کرده بود!!
-------------------------------------
پ ن:
1- یک روز با تمامِ محافظه کاری ها، بی دینیِ ها لُو خواهد رفت...! روزی رسوا خواهیم شد...!
2- به نظرتان اگر ابی عبدالله(ع) و عمر سعد الآن بودند، ما در کدام لشگر بودیم؟!
آنها چون با خدا ارتباط نداشتند -گرچه یک نمازِ قضا نداشتند!!- با لشکر عمر سعد بودند...!
3- حال آیا ما با خدا ارتباط داریم....؟!
- کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان
کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان | سه شنبه, ۷ آبان ۱۳۹۲، ۰۹:۱۰ ق.ظ
وبلاگ "آپاندیس قلم "نوشت
همۀ زندگی مربوط به سال اول ازدواج نیست به شرطی که:
1- اجازه دهیم همسرمان خودش باشد:
درست است که زندگی زیر یک سقف، آدمها را تا اندازهای به هم شبیه میکند، اما قرار نیست بعد از ازدواج، شما و همسرتان کپی یکدیگر شوید. عادتهای اصلی و تفکرات ریشهدار آدمها، حتی بعد از ازدواج هم تغییری نمیکند. در یک ازدواج موفق، برخی عادتها، باورها و تواناییهای جدید به مهارتهای شما اضافه میشوند و همسرتان هم به همین شکل تواناییهایش را بالا میبرد، به همین دلیل است که به مرور شما شبیه یکدیگر جلوه میکنید.
- کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان
کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان | دوشنبه, ۶ آبان ۱۳۹۲، ۱۰:۱۶ ق.ظ
+ یک چشمم برای تو
چشم دگرم برای خودم گریه میکند
برای تو چون هنوز در بند انی ...
برای خودم چون ...
" مخاطب ساپورت پوشان "
----------------------------------------------------------------
" برای کسانی که هنوز گوشی دارن برای شنیدن "
به خط و خال گدایان مده خزینه دل
به دست شاهوشی ده که محترم دارد
----------------------------------------------------------------
هیچ چیز مثل یاد خدا , جامعه را اباد نمیکند
- کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان
کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان | دوشنبه, ۶ آبان ۱۳۹۲، ۰۸:۵۲ ق.ظ
- کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان
کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان | دوشنبه, ۶ آبان ۱۳۹۲، ۰۸:۴۲ ق.ظ
نویسنده: سید نذیر یحیی الحسنی
مترجمان: ابراهیم خاکپور و سید محمد صالحی
در این باب دو دسته حدیث موجود است: برخی از آن احادیث سوء استفاده کرده و گفته اند مهدی از اعقاب عباس یعنی همان مهدی عباسی است و کوشیده اند مطالبی به برخی از این احادیث بیفزایند که ما درباره هر دو نوع بحث خواهیم کرد.
- کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان
کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان | يكشنبه, ۵ آبان ۱۳۹۲، ۰۸:۵۹ ق.ظ
- کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان
کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان | يكشنبه, ۵ آبان ۱۳۹۲، ۰۸:۵۰ ق.ظ
باران معرفت ز سحاب محرم است
آباد آن دلی که خراب محرم است
بوی گل و گلاب دهد روضه حسین
گل دیدگان و اشک گلاب محرم است
از هر دری گذر نتوان کرد بر بهشت
باب الحسین ادامه باب محرم است
- کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان
کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان | يكشنبه, ۵ آبان ۱۳۹۲، ۰۸:۳۳ ق.ظ
جمعه شد جان پی جانان ماست
منتظرش جمع پریشان ماست
یابن الحسن موسم ماتم رسید
تو هم بیا فاطمه مهمان ماست
مجلس اعلان عزای حسین
همایش سیاه پوشان ماست
- کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان
کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان | يكشنبه, ۵ آبان ۱۳۹۲، ۰۸:۳۱ ق.ظ
باشلاندی حسین یاسی سس وئر بیزه یاعباس
عاشقلرین آقاسی سس وئر بیزه یاعباس
*****
اعلان عزا یعنی مظلوملاراسس وئر ماخ
عشق عالمی یاران مولایه نفس وئرماخ
نامحرمه یوخ ، عشقی ئوز اهلینه پس وئرماخ
ای عاطفه دریاسی سس وئر بیزه یاعباس
ای عاشق سرگردان معشوقی رضا ایله
- کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان
کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان | يكشنبه, ۵ آبان ۱۳۹۲، ۰۸:۲۵ ق.ظ
خدایـــــــــــــا

بابت هرشبی که بی شکر سر بر بالین گذاشتم
بابت هر صبحی که بی سلام به تو اغاز کردم
- کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان
کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان | سه شنبه, ۳۰ مهر ۱۳۹۲، ۱۰:۳۱ ق.ظ
غدیر خم چه غوغایی بپا کرد/ تمام حاجیان را رو نما کرد
به یک جا آن قدیر آفرینش / پیامبر را به امری مبتلا کرد
که اعلام امامت را به خُم کن/ پیمبر جمله یاران را صدا کرد
- کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان
کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان | دوشنبه, ۲۹ مهر ۱۳۹۲، ۰۸:۵۰ ق.ظ
روز یکشنبه، پانزدهم اردیبهشت سال 92 به دعوت بسیج دانشجویی، برای سخنرانی به دانشگاه ارومیه رفتم. موضوع سخنرانی، «روابط دختر و پسر» بود. در سالن شهید چمران دانشگاه، بعد از نماز مغرب و عشاء، بیش از پانصد دانشجو شرکت کرده بودند. ابتدای جلسه، خیلی جو سالن، ناآرام بود و برخی بلند میگفتند: حاجی حلالش کن!
- کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان
کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان | دوشنبه, ۲۹ مهر ۱۳۹۲، ۰۸:۳۹ ق.ظ
گشتم نبود! نگرد که نیست... صداقت را میگویم!
نه در مردان سبیل کلفتش بود! نه در وجود زنان ظریفه اش!
حالا تو بگرد! حتما هست......
نامردی و نفاق را می گویم
در وجود خیلی، حتی من...! حتی تو
-----------------------------------------------
پ ن:
- کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان
کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان | شنبه, ۲۷ مهر ۱۳۹۲، ۰۸:۰۹ ق.ظ
یاد آورایام محرم قره پرچم
اعلان عزا رونق ماتم قره پرچم
قاره علمی هریره معبرده وروبلار
احرار اونی مسجدلره سر درده وروبلار
بیت اللهه باخساندا قرا پرده وروبلار
بو پرچمی فکر ایتمه فقطیرده وروبلار
گویلرده وروبعیسی مریم قره پرچم
یاتماز بو علم تاکه بشروار یر اوزونده
- کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان
کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان | شنبه, ۲۰ مهر ۱۳۹۲، ۰۹:۱۱ ق.ظ
خداى فریادرس من!
به شکایت نزد تو آمدم امّا
نمىدانم از کدامین درد بایدم نالیدن،
از فراق محبوب تو مصطفى(ص)
یا غیبت آشکارترین حجّتت بر گستره هستى،
از کمى دوستان یکرنگ و یکدل
- کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان
کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان | چهارشنبه, ۱۷ مهر ۱۳۹۲، ۰۷:۳۶ ق.ظ
طی شد این عمر، تو دانی به چه سان؟
پوچ و بس تند چنان باد دمان
همه تقصیر من است اینکه خود می دانم
که نکردم فکری
که تامّل ننمودم روزی، ساعتی یا آنی
- کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان
کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان | سه شنبه, ۱۶ مهر ۱۳۹۲، ۰۷:۵۱ ق.ظ
ﺧدایا ؛
سخت می ﺷکنم
سخت می گریم
سخت ....
نکند مرده ام
خودم نمی دانم
- کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان
کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان | سه شنبه, ۱۶ مهر ۱۳۹۲، ۰۷:۲۰ ق.ظ
آیت الله العظمی بهجــــــت می فرمودند :
تصمیم داشته باشید...!
اگر خــــداوند صدسال هم به شما عمر داد...
حتی یک گـــــناه نکنید...!
همچنان که اگر صــــــد سال عمـــــــر کنید،
حاضر نخواهید شد ..
یک بار تَــــــهِ استکانی زهـــــــر بنوشید...
- کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان
کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان | يكشنبه, ۱۴ مهر ۱۳۹۲، ۰۸:۱۲ ق.ظ

رفتهایم خانه یکی از اقوام. چندروزی است که مادر شده و خانهاش پر ازمهمان است. به دعوت مادربزرگ نوزاد میرویم به اتاق “نینی” برای تماشای سیسمونی. مادربزرگ و سه تا از مهمانها که داخل اتاق میشوند اتاق پر میشود و بقیه بیرون در میمانند. عروسکها جا را برای آدمها تنگ کردهاند. مادربزرگ نینی کلی عذرخواهی میکند و قرار میشود به نوبت داخل شویم! هنوز وارد اتاق نشده نفسم گرفتهاست. دلم نمیخواهد بروم داخل، اما صورت خوشی ندارد.
- کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان