زنگان-کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان

ارسال مطلب
مهرزنجان
حرف تو

بسیج و بصیرت

سیب

----- شما در زنگان هستید zanghan.ir -----

زنگان جایی برای نخبگان وبلاگ نویسان "زنجانی"

تیتر بزنید جایزه بگیرید
 تیتر بزنید جایزه بگیرید
آخرین نظرات
معرفی کتاب
 معرفی کتاب
پیوندهای روزانه
پیوندها
 مصاحبه با وبلاگ نویسان

۱۴۸ مطلب با موضوع «ادبی نوشت :: دلنوشت» ثبت شده است

زندگی بی مهدی، زندگی با غم‏هاست

کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان | چهارشنبه, ۲۱ اسفند ۱۳۹۲، ۰۷:۲۸ ق.ظ
  • کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان

خدا را شکر می کند ....

کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان | سه شنبه, ۲۰ اسفند ۱۳۹۲، ۰۷:۵۶ ق.ظ

وبلاگ"خاطرات چادر مشکی"نوشت

برای همین فرار کردم

برای همین که هر چند سال یکبار اگر کارگری بیاید خانه مان فرار کردم ! که نباشم که نبینم که دست های مرد جوانی به اندازه ی پدر بزرگ پیرم پینه داشته باشد! 

که کمر زن جوانی به اندازه ی کمر پیرزن ها خمیده باشد...

  • کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان

[ترس از خدایِ انتقام گیرنده...!]

کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان | سه شنبه, ۲۰ اسفند ۱۳۹۲، ۰۷:۳۹ ق.ظ

وبلاگ"آپاندیس قلم"نوشت

نظر شما چیست؟
[ترس از خدایِ انتقام گیرنده...!]

من شخصاً اصلاً علاقه ای به اینگونه خدا ندارم و اعلامِ برائت می کنم!
بعضی ها در موردِ خدا اینگونه حرف می زنند:

  • کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان

سلام آقا جان!

کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان | يكشنبه, ۱۸ اسفند ۱۳۹۲، ۰۷:۴۰ ق.ظ

وبلاگ"تکاپوی انتظار"نوشت

سلام آقا جان!

باز هم جمعه  رنگ خون شد و من، هنوز چشم انتظار بر لب جاده دل نشسته‌ام... می‌بینی مرا؟... همان که تنهای تنهاست... مثل همیشه... کفش‌ها را به گوشه‌ای انداخته و محو تماشای پایین رفتن قرص غمناک و سرخ رنگی است که تمام التهاب یک روز را با خودش می‌برد.

  • کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان

در آستانه ی بهار دلهایمان را هم بهاری کنیم

کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان | شنبه, ۱۷ اسفند ۱۳۹۲، ۰۹:۳۷ ق.ظ

وبلاگ" چتروارونه   "نوشت

برخیز که می‌رود زمستان / بگشای در سرای بستان

بهار در تب و تاب آمدن است و همه ساله با رسیدن بهار طبیعت جانی دوباره میگیرد.

چه زیباست در این ایام کمی هم به پاکسازی قلبمان رسیدگی کنیم.

در این یکسال اگر دلی را رنجاندیم اگر گناهی کردیم اگر نافرمانی پروردگار را داشتیم دل تکانی را شروع کنیمکه بهار در راه است.

  • کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان

فقط همین...

کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان | سه شنبه, ۱۳ اسفند ۱۳۹۲، ۰۷:۳۱ ق.ظ

وبلاگ"جـــــــامانده ام تـــــنـــها"نوشت

چــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرا در آخرت از چگونه گذروندن جوونی مون سوال می کنن و نه از پیری و یا کودکی؟؟!

شاید هزاران جواب داشته باشه ولی ما رعایت می کنیم....

  • کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان

مُسکّن قلبها: مصائب مقدمه ی تکامل

کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان | سه شنبه, ۶ اسفند ۱۳۹۲، ۰۸:۲۱ ق.ظ

وبلاگ"حوزه علمیه خواهران"نوشت

آیا تا به حال در زندگیتان به جایی رسیده اید که در حالی که اشک از چشمانتان سرازیر می شود، با اطمینان کامل خودتان را بدبخت ترین آدم دنیا بدانید؟
چه واقعه و موضوعی شما را تبدیل به بدبخت ترین آدم دنیا کرده است؟

  • کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان

کاش کمتر نگران شویم و بیشتر بخندیم...!

کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان | دوشنبه, ۵ اسفند ۱۳۹۲، ۰۷:۴۷ ق.ظ

وبلاگ"آپاندیس قلم"نوشت

کاش کمتر نگران شویم و بیشتر بخندیم...!

تا به حال در بین مشاوره هایی که صورت گرفته، با عدۀ زیادی که به سال‌ های آخر زندگی خود رسیده بودند صحبت کردم که واقعاً برایم قابل استفاده بود و می خواهم تجربیاتِ آنها را به شما عرض کنم:
هیچ یک از آنها وقتی به گذشته نگاه می‌ کردند آرزو نمی‌ کردند که ای کاش پول بیشتری داشتند؛ خودروهای بیشتر یا خانه‌ های بزرگتری می‌ خریدند. 

همۀ آن ها آرزو می‌ کردند که کاش کمتر نگران شده بودند و بیشتر می‌ خندیدند. 

  • کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان

حواست به گذر عمر هست...

کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان | شنبه, ۳ اسفند ۱۳۹۲، ۰۸:۱۱ ق.ظ

وبلاگ"طلبه سایبری"نوشت

روزی نه چندان دور او هم نگاری بوده است...

  • کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان

به ما نگفتند که ...

کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان | دوشنبه, ۲۸ بهمن ۱۳۹۲، ۰۹:۳۹ ق.ظ

وبلاگ"تکاپوی انتظار"نوشت

راستش‌ را به‌ ما نگفتند یا لااقل‌ همة‌ راست‌ را به‌ ما نگفتند.

 گفتند: تو که‌ بیایی‌ خون‌ به‌ پا می‌کنی‌،جوی‌ خون‌ به‌ راه‌ می‌اندازی‌ و از کشته‌ پشته‌ می‌سازی‌ و ما را از ظهور تو ترساندند.

 درست‌ مثل‌ اینکه‌ حادثه‌ای‌ به‌ شیرینی‌ تولد را کتمان‌ کنند و تنها از درد زادن‌ بگویند.

 ما از همان‌ کودکی‌، تو را دوست‌ داشتیم‌. با همة‌ فطرتمان‌ به‌ تو عشق‌ می‌ورزیدیم‌ و با همة‌ وجودمان‌ بی‌تاب‌ آمدنت‌ بودیم‌.

  • کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان

نبودن های طولانی

کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان | دوشنبه, ۲۸ بهمن ۱۳۹۲، ۰۹:۳۴ ق.ظ

وبلاگ"خاطرات ِ چادر مشکی"نوشت

نبودن های طولانی همیشه ادم ها را عوض می کند!

حالا من بعد از نبودنی طولانی امروز در وبلاگم را باز کردم رفتم سراغ نظرات بعد هم مطالب دوستان

رفتم که به وبلاگ دوستانم سر بزنم ، وبلاگ هایی که با نوشته هایشان جان می بخشند گاهی

هر وبلاگ را که باز می کنم ان قدر پست های جدید و حرفای جدید است که حتی دیگر نای خواندن جدید ترین پست را هم ندارم

  • کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان

درد دل یه همسایه....!

کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان | شنبه, ۲۶ بهمن ۱۳۹۲، ۱۰:۵۲ ق.ظ

وبلاگ"طلبه امروز-طلبه فردا"نوشت

من همسایۀ شما هستم. در همین کوچه و محله، در همین نزدیکی ها زندگی می کنم. من « مسجد» م، خانه ی خدا ، عبادت گاه مسلمین، درد دل هایی دارم ، دوست دارم کمی حوصله کنید و گلایه های این همسایه را بشنوید. با این که من هر روز، یکی دو نوبت درِ خانه ام را به روی شما باز می کنم و چند ساعت به انتظار شما می مانم ، ولی بعضی از شماها سراغ من نمی آیید و با من انس نمی گیرید. مثل این که با من قهرید. مگر از من چه بدی دیده اید؟ چرا این همه بی وفایی؟! چه خاطره ی بدی از من دارید؟

  • کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان

به تکرار باران خطا می کنم

کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان | سه شنبه, ۸ بهمن ۱۳۹۲، ۰۸:۱۴ ق.ظ

وبلاگ "تکاپوی انتظار"نوشت
 تو را دوست داشتن اگر یک خطاست

به تکرار باران خطا می کنم

دوست دارم خطاکارترین عاشق دنیا باشم و به تکرار بارانی که از نگاهم به شوق دیدارت می بارد  تو را دوست بدارم

مولاجان دلم گرفته از خودم و از فکر آشفته ام که مرا رها نمی کند

  • کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان

اى محبوب دلها

کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان | پنجشنبه, ۳ بهمن ۱۳۹۲، ۰۷:۴۰ ق.ظ

وبلاگ"تکاپوی انتظار "نوشت

اى محبوب دلها!

تمام هستی ‏ام را خاک قدمت می ‏کنم

تا شاید نظرى به جاده دلم بیندازى ،

چرا که تو آفتاب یقینى، که امید فرداها هستى،

 تو بهار رؤیایى که مانند طراوت

گل ‏سرخ می ‏مانى و نرم و سبز و لطیفى ،

  • کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان

یک تصمیم گرفتم!

کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان | چهارشنبه, ۲۵ دی ۱۳۹۲، ۰۷:۳۹ ق.ظ

وبلاگ"آپاندیس قلم"نوشت

می خواهم به خودم قول دهم که صبح به صبح که از خواب بیدار می ‌شوم، افکارم را تازه و به روز کنم، کهنه ‌ها و قدیمی ‌ترها را که تاریخ مصرفشان گذشته و باعث می ‌شود قفسه‌ های ذهنم بیخود و بی ‌جهت بلا استفاده بمانند بیرون بریزم...

  • کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان

گمشده!

کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان | سه شنبه, ۲۴ دی ۱۳۹۲، ۰۸:۰۴ ق.ظ

وبلاگ"آپاندیس قلم"نوشت

این عکس مصطفی سلیمانی است.
او مدتی است که از خانۀ امن الهی خارج شده و به خانه باز نگذشته است.
از یابنده تقاضا می شود، با پیدا کردنِ این شخص و تحویلِ آن به صاحبِ اصلی ش، از مژدگانیِ خوبی بهره مند گردد!
-----------------------------------
پ ن:
1- یه بی نشونم تو این خزون! یه بی قرارم، یه نیمه جون!
منو از خودت بدون
سلام ای آهِ آیینه!
2- ندارد.

  • کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان

دیگه فرصت نداری

کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان | چهارشنبه, ۱۸ دی ۱۳۹۲، ۰۷:۵۱ ق.ظ

وبلاگ" یا مهدی ادرکنا"نوشت

اگه یک دفعه بهت بگن:

جایی هست که آرزوی رفتنش رو داری، برو...

کار ناتموم داری، انجام بده...

از کسی طلب حلالیت میخوای، عجله کن که چند روز بیشتر فرصت نداری...

چه حالی پیدا میکنی؟؟؟

  • کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان

«اللهم الرزقنی جهنماً» با این خدایِ میرغضب!

کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان | چهارشنبه, ۱۸ دی ۱۳۹۲، ۰۷:۴۵ ق.ظ

وبلاگ "آپاندیس قلم "نوشت

1- اصلاً می دانی چیست؟ بگذار انتهایِ حرف را بگویم:
خدایِ امروز و مرسوم را از کودکی دوست نداشته ام و هیچ وقت دوست نخواهم داشت! اصرار نکن، فایده ای ندارد! 
مگر خدایِ میر غضب، دوست داشتنی می تواند ب...
اشد؟
خدایِ چماق به دست که تو نخِ گرفتنِ مُچِ من و امثالِ من هست،
خدایی که دیر مردم رو می بخشه و تا جِلزّ و وِلزّ کردن هنگام سوختن رو نبینه آرام نمی گیرد!
خدایِ عقده ای و دیکتاتور و اخمو که دنبالِ یک فرصت هست تا حالِ من رو بگیرد!

  • کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان

امروز نبود...

کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان | سه شنبه, ۱۷ دی ۱۳۹۲، ۱۰:۴۷ ق.ظ

وبلاگ"خاطرات چادر مشکی "نوشت

هی بگویم فردا روز دیگری است!

فردا روز دیگری نیست همین امروز است که خرابش کردم

همین امروزی که دیروز فکر می کردم روز دیگری است!  نبود! هیچی نبود جز روزی که من از دستش دادم!

همه ی روز را از دست دادم

همه ی لبخندهایش را ، بغض ها و آه ها و حسرت هایش را !

همه را گذاشتم کنار و هیچ چیز از این روز نماند

نه که نخواستم نه! نشد! دست من نبود انگار

  • کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان

حتی اگر هر بار به شرط خودمان ببازیم

کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان | شنبه, ۱۴ دی ۱۳۹۲، ۰۷:۴۸ ق.ظ

وبلاگ"خاطرات چادر مشکی "نوشت

چرا همیشه فکر می کنیم مرحله ی بعد بهتر است ؟

چرا فکر می کنیم این که بگذرد بهتر و آسان تر در راه است؟

چرا هیچ وقت حتی یک بار فکر نکردیم این مرحله ای که هست آسان تر است و بهتر و آرام تر؟

چرا نوجوانی را به انتظار جوانی بهتر می گذرانیم و جوانی را به انتظار میانسالی

و همیشه مرحله بعد سخت تر است جوانی از نوجوانی ، میانسالی از جوانی ، پیری از میانسالی و حتی مرگ از پیری

ما حتی مرگ را هم راحت تر از هر مرحله می دانیم

ما حتی مرگ را هم باور نمی کنیم !

  • کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان
صفحه اصلی
درباره ما
تماس با ما
ثبت وبلاگ
گلدون وبلاگی
ارسال مطلب
فا تولز ، ابزار رایگان وبمستر