بنده خدا...
وبلاگ باغ پنجره نوشت
توی جاده منتظر ماشین نشسته بودم هر ماشینی رد میشد دست بالا می کردم که نگه داره اما نه نگه نمی داشتند.گرم بود و از سر و صورتم بد جور عرق میریخت. بالاخره یه تویوتا نگه داشت و سوار شدم و شروع کردم به نق زدن ، آروم که شدم راننده ازم پرسید کجا میری؟

- ۰ نظر
- ۱۷ مهر ۹۴ ، ۰۷:۳۸