بهنام نجفلی طلبه ای با دغدغه های تربیتی
وبلاگ نامه های حوزوی نوشت
غروب پنج شنبه یکی از دوستانم تماس گرفت گفت شنیدم بهنام نامی تصادف کرده و متاسفانه درگذشته است شک داشت که آیا بهنام خودمان است یا مشابهت اسمی است،
بعد از چند دقیقه پیامک داد که بهنام خودمان نیست نفسی کشیدم و اضطرابم کم شد با خود گفتم امشب تماس بگیرم حال بهنام را بپرسم اما چند دقیقه بعد چند نفر از دوستان پیامک فرستادند و برایم قطعی شد که بهنام نجفلی خودمان است و دیگر هیچوقت نمی توانم از حالش باخبر شوم. گویا دیروز عصر در مسیر سلطانیه به زنجان تصادف می کند و جان به جان آفرین تسلیم می کند سعی می کنم بر اساس دیده های شخصی به چند نکته درباره بهنام نجفلی اشاره کنم.
اولین دیدار: اولین بار بهنام را در مسجد امیرالمومنین (ع) واقع در خیابان فرودگاه زنجان دیدم، بعد از نماز با چند نوجوان دور هم می نشستند و صحبت می کردند بعدها که ارتباط بیشتر شد فهمیدم بهنام وقت زیادی را صرف کرده است و تک تک این نوجوانان را شناسایی و جذب گروه تربیتی کرده است، گروه او کمتر از پانزده نفر بود و سن و سالشان هم نزدیک بهم بود، حامد، مجتبی، حسن، عیسی، حسین، ولی، مرتضی و...
برنامه های گروه تربیتی: محوری ترین کار بهنام این بود که بین اعضای گروه دوستی و رفاقت ایجاد کرده بودآنها رابطه صمیمی و برادرانه ای باهم داشتند روزی نبود که از حال هم باخبر نباشند، معمولا زود به زود همدیگر را می دیدند، دیدارهای آنها یا در مسجد بود یا پایگاه بسیج و یا مراسم های مذهبی، گاهی هم باهم کوه می رفتند یا فوتبال بازی می کردند، خانه ی هم می رفتند، کتاب می خواندند باهم گفتگو می کردند همه این برنامه ها برای این بود که اعضای گروه از مسائل دینی آگاهی داشته باشند و در عمل هم بکار گیرند.
ارتباط با علما: یکی از برنامه های آنها ارتباط با علما بود، مطالعه و نقل زندگی علما و رفت و آمد با خانه علما به تعدد انجام می گرفت یادم است یکی از سالها در روز عید غدیر در منزل حجت الاسلام و المسلمین علوی از اساتید حوزه علمیه زنجان بودیم بهنام با دوستانش آنجا آمدند این روز را به استاد تبریک گفتند و از استاد خواستند عقد اخوت بین آنها بخواند بصوت نمادین دستان خود را بهم دادند و استاد عقد اخوت برایشان خواند، این جلسه آنقدر با صفا و تاثیرگذار بود که به شوخی به دوستم گفتم خدایی کاری که این بهنام انجام میده برخی از علما نمیتوانند انجام دهند. آخرین باری هم که بهنام را دیدم عید همین سال بود با تعدادی از دوستانش برای دیدار آیت الله محمدی اصل آمده بودند.
فرهنگ شهادت: یکی دیگر از فعالیت های دیگر بهنام و دوستانش بر محوریت شهدا بود در نشست های آنها همیشه از خاطرات و وصایای شهدا گفته می شد، بهنام کتاب هایی درباره شهدا تهیه می کرد و دست بدست آن را می خواندند به مزار شهدا می رفتند بخانه خانواده شهدا سر می زدند و بدین طریق بهنام سعی می کرد فرهنگ شهادت و یاد و نام شهدا را در دل خودشان زنده نگه دارد. یکبار گفت مادر شهیدی است که کس و کاری ندارد با دوستانش چند کیسه گچ گرفته اند و خانه او را گچ کاری کرده اند می گفت خانه مادر شهید وضعیت بسیار بدی داشت و راضی هم نبود تعمیر شود اما بهرحال او را متقاعد کرده بودند خانه اش را تعمیر کنند. البته بهنام و دوستانش چنین کارهایی را آشکار نمی کردند و این مسئله را بخاطر موضوعی مطرح کرده بود.
دغدغه اعضا: زندگی شخصی دوستان و اعضای گروه برای بهنام بسیار مهم بود. با دقت تحصیل اعضای گروه را دنبال می کرد و در برنامه ریزی تحصیلی آنها کمک می کرد در حد و توان خود به آنها مشاوره می داد یا اینکه افرادی را به گروه دعوت می کرد تا به اعضا مشورت دهد، اعتماد خانواده اعضا را جلب کرده بود و خانواده های اعضا اعتماد کاملی به بهنام داشتند یادم است یکبار از وضعیت یکی از اعضا ناراحت بود و غصه می خورد که چرا نمی تواند کمکی به او داشته باشد همین مساله باعث شده بود دوستانش هم در خیرخواهی او شکی نداشته باشند. برای تک تک دوستانش وقت زیادی می گذاشت مشکلات آنان را گوش می داد و در حد توان به آنها کمک می کرد. یکی از اعضای حلقه تربیتی بهنام هم محله ای ما بود مشکلی برایش پیش آمده بود و البته من هم شناخت زیادی از او نداشتم اما با این وجود چندبار در این زمینه صحبت کرد و براحتی عمق دلسوزی در وجود او مشخص بود.
برنامه های خودسازی: بهنام به مسئله اخلاق و خودسازی حساس بود و سعی می کرد با روش های مختلف اعضای گروه را به این سمت ترغیب کند. رفتار اخلاقی خود او در این زمینه سهم اصلی را داشت واقعا هیچوقت نشنیدم بهنام بدگویی کسی را کرده باشد انرژی منفی تولید کند بلکه هر آنچه بود در راستای ساختن بود و نه تخریب. یکی از برنامه های اخلاقی آنها سفر ده روزه به مشهد مقدس در ماه رمضان بود برنامه این بود که در این ده روز از ماه رمضان بتوانند در کنار حرم امام رضا (ع) به خودسازی بپردازند حال نمیدانم امسال هم این برنامه را داشتند یا نه.
دغدغه های بهنام: شاید اصلی ترین دغدغه بهنام را بتوان تربیت اسلامی نامید ساعت ها از وضعیت جامعه صحبت می کرد و اینکه کاری مستمر و تاثیرگذار باید صورت گیرد در گروه تربیتی خود تجربه کرده بود که کار کیفی با چند نفر منجر به تربیت نیرو و کادرسازی می شود از این دنبال ترویج چنین مدلی بود، فعالیت مسجدی برای او اهمیت داشت اینکه باید کار فرهنگی و تربیتی به مسجد مرتبط باشد بهنام و دوستانش مدتی در مسجد امیرالمومنین رفت و آمد می کردند و برنامه های خود را دنبال می کردند بعدها در مسجد سفینه النجاه واقع در بلوار استقلال مسئول پایگاه بسیج شد و برنامه های خود را با همکاری شجره طیبه صالحین بسیج دنبال کرد، فکر می کنم هنوز هم مسئولیت آن پایگاه را برعهده داشت. مدتی مربی تربیتی یکی از حوزه های مقاومت زنجان بود و مدتی هم معاون تربیت و آموزش سپاه ناحیه رنجان را بعهده داشت مدتی کوتاهی هم با معاونت تربیت و آموزش سازمان بسیج همکاری کرد و اکنون هم مسول شجره طیبه صالحین بسیج شهر سلطانیه را بر عهده بهنام بود. چند وقت پیش به بهنام گفتم نمیخای بیای قم، یکم بفکر خودت باش، همه وقتتو میذاری برای دیگران، توضیحاتی داد اما دغدغه های اجتماعی بهنام بر خواسته های شخصی خودش غلبه داشت.
مطالعات تربیتی: هرچند بهنام تحصیلات رسمی در رشته علوم تربیتی نداشت اما مطالعات فراوانی در این زمینه داشت. علاقه وافری به کتب تربیتی عین.صاد و دکتر عبدالعظیم کریمی داشت و یک دوره کتابهای ایشان را برای مجموعه شان خریداری کرده بود و مطالعه می کرد. هر وقت کتاب "تربیت چه چیز نیست؟" را می بینم یاد بهنام میفتم که با چه آب و تابی در موردش صحبت می کرد. وقتی در مورد مسایل تربیتی حرف می زد با تمام وجود به حرفهایش باور داشت چون تنها حرف نبود به حرفهایش عمل کرده بود و تجربه فراوانی در این زمینه داشت و شاید بتوان گفت " در عرصه مباحث تربیتی مرد میدان بود ". یادم نمی رود زمانی را که بهنام در یکی از دوره ها آموزشی صالحین، مسایل تربیتی را با همان دغدغه و حرارت همیشگی برای مدیران و دبیران آموزش و پرورش تشریح می کرد اساتید به وجد آمدند و برخی از او پرسیدند دروس علوم تربیتی را کجا خوانده ای؟! که بهنام جواب داد من طلبه حوزه هستم!
خانواده: همه اعضای خانواده بهنام را نمی شناسم پدرش سالها پیش درگذشته بود این اواخر مادرش بیمار بود و بهنام مسائل درمانی مادر را دنبال می کرد بارها مادر را برای درمان به تهران می برد. بهنام به برادرش بهزاد دلسوزی داشت. بهنام هر آنچه می توانست برای خانواده اش انجام می داد، مدت کوتاهی بود نامزد شده بود و قرار بود بعد از ماه رمضان مراسم عروسی بگیرند و به خانه خود بروند حتی شنیدم خانه ای هم اجاره کرده بود.
دوستان بهنام: بهنام اعضای گروه تربیتی را از دوره راهنمایی جذب گروه کرده بود و چند سال باهم بودند. این گروه را از زمانی تشکیل داده بود که اکثر اعضای آن مقطع راهنمایی بودند اما از تشکیل گروه چند سال گذشته است و اعضا بزرگ شده اند برخی از آنها دروس دانشگاهی می خوانند و چند نفر از آنها در حوزه علمیه زنجان مشغول دروس طلبگی هستند نتیجه فعالیت های چند ساله بهنام این بوده است که حالا هرکدام از دوستانش یک بهنام هستند با دغدغه های پیش رو.
- ۹۴/۰۵/۰۱