کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان | سه شنبه, ۲۲ مهر ۱۳۹۳، ۰۱:۴۳ ب.ظ
من رو تصور کنید با لوله های کاغذ توی دستم با استرس یک هفته ای
با دو شب از استرس نخوابیدن تا صبح
8 صبح اولین تحویل پروژه ی ارشد!
وارد کلاس شدم حالم خوب نیست نمیدونم چی در انتظارمه، دوست دوران کارشناسی ام را میبینم
میم برایم تعریف می کند مشکلاتش را و حالا بیماری ای که با آن دست و پنجه نرم می کند ! بیماری ای که وقتی سر و کله اش پیدا شد که استرس و فشار عصبی پایان نامه و مشکلات زندگی و تصمیمات بزرگ این بیماری را برایش به ارمغان آورد!
من را تصور کنید که یک هفته شب و روزم را یکی کردم برای تحویل یک پروژه ی درسی ، که استرس خواب راحت را از من گرفته که...
من به خودم نگاه می کنم به لوله های کاغذ به تمام روزها و شب های گذشته ی زندگی ام به تمام فشار های عصبی...
.
چی باعث میشه که ما این طور به خودمون ظلم کنیم؟ چی باعث میشه خودمون رو دوست نداشته باشیم ؟ آزار بدیم !
موضوعات بی اهمیت دنیا اعصاب ما را به بازی بگیرد؟ چی باعث می شود سخت بگیریم ، گریه کنیم و روانمان را نا آرام کنیم؟
من دو شب نخوابیدم برای یک پروژه ی درسی ، 4 ماه برای پایان نامه شب و روز نداشتم ، یک سال به خاطر از دست رفتن موقعیتی از زندگی ام عزا گرفتم!
من نه یک هفته نه چند ماه که 23 سال است به خودم ظلم می کنم ! زندگی رو سخت گرفتم خودم را آزار دادم و هدف اصلی زندگی ام یادم رفت.
..
میم هنوز حرف میزد و من خجالت زده گوش میدادم ، شرمنده ی روزها ی از دست رفته ی زندگی بودم شرمنده ی همه ی عمرم!
میم حرف میزد... من دیگر چیزی نمی شنیدم غرق خودم بودم و شرمنده ی عمرم!
......................................................................................................................................................
پ.ن1 : قرار نیست تلاش نکنیم، درس نخونیم و سختی نکشیم ، قرار است هدف اصلی زندگی را فراموش نکنیم که روزهاو شب هایمان را با استرس ها و ناراحتی های فلج کننده از دست ندهیم!
پ.ن2:فکر می کردم رسالتم این بود که به شما بگویم که مواظب خودتون باشید
مواظب ظلم هایی که به خودتون می کنید باشید
چیزهای کوچک:
وقتشه زندگی رو یه جور دیگه تجربه کرد...
خیلی خوب و عالی بود