عالمی دیگر، آدمی دیگر...
وبلاگ جاماده ام تنها نوشت
ماجرا را از برادرم پنهان کرده بودم، وقتی به او گفتم، دیدم او از من جلوتر است؛ من از زبان دایی شنیده بودم، اما برادرم همه چیز را بی کم و کاست از بابا پرسیده بود. هم دربارهی این که در خانه چه رفتاری داشتند و چه میکردند، هم از نوع کارها و رفتارشان بیرون از خانه، هم راجع به شکل نشست و برخاستها و رفتارشان در جلسات. از بابا حتی دربارهسکوت او هم پرسیده بود، پدرم علی(ع) همه چیز را درباره رسول خدا(ص) برای برادرم حسین شرح داده بود.*
- ۰ نظر
- ۰۲ مرداد ۹۳ ، ۰۹:۱۴