کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان | سه شنبه, ۱۳ خرداد ۱۳۹۳، ۰۱:۱۴ ب.ظ
** اشاره:
جوانی به دوره ای از زندگی گفته می شود که حد فاصل بین نوجوانی و میانسالی است .جوانی یکی از مراحل مهم رشدی است. هر چند در بررسی تغییرات رشدی عمدتاً از رشد دوران کودکی و نوجوانی صحبت میشود، در دوران جوانی نیز تغییرات رشدی بوجود میآید و در نتیجه ویژگی ها و نیازهایی را که خاص این دورۀ سنی است ایجاد می کنند.

افراد در سنین جوانی به سبب شرایط و ویژگی هایی که این دوران را در نیازمندی هایی پیدا می کنند که ارضا و تأمین این نیازها از اهمیت وافری برخوردار است. تامین این نیازها در سلامت فردی و اجتماعی جوان تاثیر مهمی دارد از این رو تامین شرایطی برای فراهم نمودن امکانات لازم برای نیازها مورد تاکید روانشناسان و متخصصان است.
از آنجایی که دغدغه ها و نیازهای جوانان از مباحث روز جامعه است. این نوشتار به مناسبت روز جوان، نگاهی به نیازهای جوان در جامعه امروز دارد.
** بحران جوانِ امروز:
هرگونه سخنی در مورد جوان در عین سادگی بسیار مشکل و پیچیده است، زیرا احتیاج به معرفت و شناخت کامل نسل گذشته و آینده دارد. شناخت این نسل یعنی شناخت روحیات، شناخت تمایلات، شناخت احساسات، شناخت خواستهها و توانمندیهای جوان. پس اگر نتوانیم تفسیری صحیح و منطقی از جوان داشته باشیم، نمیتوانیم او را دریابیم و مهمترین نکته اینجاست که او نیز از خود، محیط خود، آینده خود و هدف آفرینش تفسیر روشن و همگون داشته باشد.
به نظر میرسد نسل جوان امروز با دو بحران روبروست:
الف-کیستی شناختی:
بحران هویت یا کیستی شناختی عمده ترین بحران جوان محسوب می شود. شخصیت جوان شخصیت ثابت یا پایدار نیست و از این رو همواره در معرض تزلزل است. انسان درکودکی، تنها، مایه های شخصیتی را داراست ولی تشخص یافته نیست. در کهن روزی شخصیت او شکل پذیرفته و پابرجاست و عملکرد و رفتار او نشانگر شخصیت یا ناشی از شخصیت اوست. اما در فاصله این دوره، شخصیت انسان در حال شکل گیری است. یعنی جوانی مرحله شکل پذیری شخصیت آدمی است. کلام مشهور می گوید: «قلب جوان چون سرزمین مساعدی است که پذیرنده ی هر بذری است.»
همین حالت پذیرش، نشان از عدم شکل گیری شخصیت می باشد و مهم آن که در همین دوره، شکل گیری شخصیت صورت می پذیرد. پس دوره جوانی دوره انتقال از عدم تشخص به سوی شخصیت یافتن است و دوره انتقال، دوره بحران هاست.
به این معنی که جوان امروزی درصدد تفسیر روان و همهجانبه سوالهای جدی خود برنمیآید و یا حداقل پیگیر نیست یا به تعبیر دیگر سوال ندارد و یا با دغدغه خاطر به آن مواجه نمیشود. پس قبل از پرداختن به سوالهایی نظیر «من کیستم؟ کجا هستم؟ چه باید بکنم؟» باید بدانیم که جوان قبل از اینکه بر خود مسلط باشد تحت تاثیر حوادث بیرونی قرار گرفته و محیط اطراف سمت و سوی او را جهت میدهند. قطعاً یکی از عوامل موثر در نشو ونمای جوان و بلکه هر انسانی، محیطی است که در آن زندگی میکند. اما به نظر میرسد اگر انسان فضای ذهنی و درونی آسیبناپذیری داشته باشد، عوامل محیطی از بیرون مطابق با عوامل درونی او جهت مییابند که بعضی از آیات به این مطلب اشاره دارد:
«یا ایها الذین آمنوا علیکم لایضرکم من قبل اذا اهتدیتم» کسانی که ایمان آوردهاید به خودتان برسید، اگر شما هدایت پیدا کنید کسانی که گمراه شدهاند به شما ضرری نمیرسانند.
نداشتن فضای ذهنی روشن و شناختی گویا از خود، آینده خود، اطراف خود، محیط خود و بالاخره هویت خود، مشکل اساسی و جدی جوانان این دوران است. جوان ما باید به این نکته واقف باشد که به مقتضای سن جوانی اطلاعات او نسبت به بسیاری از امور ناقص است و تنها با صبر و تحمل و استفاده از استادان و راهنمایان است که میتواند شاهد رشد روزافزون خود باشد.
ب- جوان و فرایندِ الگوپذیری:
جوانان هر کشور از آن روی که بدنه فعال و پویا و پر انگیزه هر ملت و بهترین منابع انسانی محسوب می شوند، سهم مؤثری در تضمین حیات فرهنگی و ملی ملت ها دارند. عامل دیگر که باعث جهت مند شدن فرد می شود، شخصیت های آرمانی مورد نظر فرد است، گرایش فرد به سمت این شخصیت ها – بر اساس شناخت یا ایجاد رابطه عاطفی با آنان – باعث می شود که رفتار اجتماعی و شکل گیری آینده وی، کم و بیش متأثر از این شخصیت ها باشد.
عاملی که در اینجا مطرح می شود توجه به الگو، یعنی کسانی که دارای برخی خصوصیات شایسته تقلید و پیروی هستند. الگوها آن شیوه هایی هستند که از فرهنگ نشأت می گیرند و افراد به هنگام عمل به طور طبیعی با این الگوها سر و کار دارند و اعمال آنها با این الگوها تطابق می یابد.
جوان کانون احساسات است و یکی از نیازهای حسی او الگو و اسوهخواهی است. جوان ناخودآگاه الگوخواه و الگوپذیر است و از این که الگوی مناسبی نداشته باشد افسرده میشود.(البته چون خود متعلق به نسل گذشته و آینده است، همیشه در جستجوی الگویی است که گذشته و آینده را جمع کند الگویی که در گذشته حل نشده باشد و آینده را نیز همانند او درک کند.) از جهت الگویی، نوگرا و تجدیدطلب است.
علت چنین گرایشی این است که جوان در درجه اول آنچه را که با تمایلات و احساسات لذتبخش او مطابق باشد پذیرفته و تحت تاثیر آن قرار میگیرد و آن را به عنوان الگو انتخاب میکند. اگر این انطباق حاصل نشود انزجار، دلسردی و کنارهگیری ناخودآگاه آغاز شده و در این حال او بدنبال الگوی دیگری میگردد. ما باید الگوی سالم دیگری در اختیارش قرار دهیم که در عین هدایت به افقهای عقلانی به احساسات او نیز پاسخ داده، خواستهها و تمایلات را در چارچوب نیاز واقعی او برآورده سازیم. باید این واقعیت را پذیرفت که تا ما جوان را در نیابیم آینده را نخواهیم داشت و تا آینده را نداشته باشیم تلاش گذشته ما بیثمر خواهد بود.
** چگونگی تقویتِ نقش الگویی:
تقلید، از غرائز نیرومند و ریشهدار در انسان است که از طریق آن کودک بسیاری از آداب معاشرت، رسوم زندگی و ... را از دیگران میآموزد و سپس از تقلید عبور کرده به الگو میرسد. چشم دریچه ذهن انسان است و فرزندان بیشتر از راه «چشم» تربیت میشوند نه از راه «گوش». یعنی آنها چیزهایی را که می بینند، باور میکنند و عمل میکنند، نه چیزهایی را که میشنوند. اثر تقلید در تعلیم و تربیت به مراتب بیشتر از پند و اندرز دادن است چرا که خود به خود انجام می گیرد و احتیاجی به تذکر ندارد. الگوپذیری امری فطری است که ریشه در میل انسان به کمال جویی و کمال گرایی دارد.
1- درک موقعیت جوان:
مهم ترین راهکار برای ارتباط با جوان، شناخت و درک و دریافت درست موقعیت اوست. ما همواره به کسی که مشکل ما را جدی نمی انگارد یا رفتار ما را توجیه ناپذیر می شمارد، می گوییم «اگر به جای من بودی چه می کردی؟»
این به جای من بودن یعنی درک موقعیت من که درک موقعیت، خود باعث می شود، رفتارهای فرد را بهتر تحلیل و تبیین نماییم.
جوان نیز در موقعیت خاصی زندگی می کند. اگر بخواهیم با جوان صمیمی و مرتبط باشیم و رفتارهای وی را غیر عقلانی قلمداد نکنیم و مدام بر او خرده نگیریم، باید از دریچه ی دنیای او به قضایا بنگریم .
بنابراین جوان باید به این باور برسد که ما او را به رسمیت میشناسیم. به اندیشه، تمایلات و احساسات او هرچند ناپخته ارج نهیم و درد او را درد خود میدانیم. جوان باید بداند که ما در یک تکاپوی همه جانبه تنها آینده خود را در او میبینیم و به آینده او علاقهمند هستیم. البته تنها سخن گفتن از جوان مشکل را حل نخواهد کرد، آنچه میتواند حلال مشکلات روحی و روانی جوان باشد به رسمیت شناختن واقعی اوست و به نظر میرسد این مطلب از دو راه مسیر قابل هدایت است:
الف: همزبانی و سخن گفتن با جوان:
خیلی ها با شنیدن واژه ارتباط به یاد حرف زدن می افتند؛ یعنی ارتباط و سخن گفتن را با یکدیگر مترادف می یابند و یا آن دو را با هم تداعی می کنند. در حالی که حرف زدن تنها بخشی از ارتباط است و شاید کم اهمیت ترین بخش ارتباط به حساب آید.
حال که سخن گفتن و شنیدن در ایجاد ارتباط تأثیر گذارند، باید در نحوۀ حرف زدن، نحوه شنیدن، انتخاب کلمات، موقعیت گفتاری و شنیداری، علائق مخاطب و هر چیزی که شنیدن را خوشایند و گفتن را دلپذیر می سازد، دقت کرد.
بسیاری از والدین و معلمان در نحوه سخن گفتن دچار مشکل هستند و از این رو مخاطبانشان یعنی فرزندان و فراگیران یا علاقه ای به شنیدن ندارند و یا به گونه ای می شنوند که با خواست و رضایت آنان همگون نیست .
ما باید زبان و فکر جوان را درک کنیم، احساس او را بدانیم، خواسته او را بفهمیم و قبل از اینکه برای جوان تصمیم بگیریم فضای فرهنگی محیطی را به گونهای هموار کنیم که جوان به طور طبیعی حرف دلش را بزند. در این صورت ما میتوانیم درد واقعی او را از زبان او بشنویم. تا زمانی که ما درد جوان را بیان میکنیم نسخه درمان ما به درد جوان نخواهد خورد، فضای ارتباط را باید با تلاش طبیعی ایجاد کرد. لازم به ذکر است که ما باید مطالب خود را در یک قالب زبانی همگون به جوان منتقل کنیم و این امر تنها در صورتی میسر است که دردها، خواستهها، نیازها و توانمندیهای او را به طور طبیعی نه به صورت تصنعی شناسایی کنیم و این موضوع زمانی محقق خواهد شد که جوان با امنیت خاطر در یک فضای شاداب و منطقی به سخن آمده و سفره دلش را باز کند. تحقق این امر مرهون آن است که جوان بداند ما به طور جدی درصدد یافتن او هستیم و او را دوست داریم و او همه وجود و هستی آینده و سرمایه جامعه ماست.
اولین مکانی که لازم است چنین فضایی در آن حاکم باشد خانواده است. امروز جوان در خانواده خود زندگی طبیعی ندارد و بیرون از افکار و تمایلات خانواده اما به ظاهر زندگی میکند. خانه خوابگاه اوست و خانواده قفسی است که او را تنها از آفتهای محیطی و نه از آفتهای روحی حفظ میکند که مکان بعدی جامعه است. اگر جامعه جوان را به رسمیت بشناسد او گرچه از جهات اقتصادی دچار مشکلاتی باشد، همیشه آسایش و امنیت روانی را احساس میکند و در این صورت سعی میکند برای جامعهای که برای او ارزش فوقالعاده قایل است کار کند.
نتیجه اینکه به رسمیت شناختن جوان یعنی احترام گذاشتن به اندیشه او گوش دادن به درد دل او و محبت کردن به او در چنین بستری به راحتی میتوان بحران شناسایی و بحران الگوگریزی را حل کرد.
ب: به کارگیری اندیشه و توان جوان
یکی از بهترین راههای به رسمیت شناختن جوان و واگذار کردن کار به اوست، ما باید به گونهای برنامهریزی کنیم که جوان خود مجری بسیاری از کارها باشد و بتواند ابتکار و خلاقیت خود را نشان بدهد در بستری آماده به ظهور و شگفتی خود بیندیشد و اندیشه خود را در افق خدمت به مردم نظاره کند، علت برخی از افسردگیها بداندیشیها و بزهکاریها و عدم ابراز احساسات به جوانان است، اگر بستر ابراز احساسات جوان تهیه شود بسیاری از معضلات از بین خواهد رفت، اگر ما بتوانیم از اندیشهها و فکر جوان استفاده کنیم حلقه ارتباط با او راه جهت درمان بسیاری از دردهای او بدست گرفتهایم.
2- سیراب کردن جوان در هدایت:
یکی از مهم ترین آثار الگوها، ارشاد و هدایت قشر جوان است. بسیاری از امور لازم و کارهای ضروری و سرنوشت ساز را جوانان به دلیل عدم برخورداری از تجربه کافی و علم و دانش زیاد نمی توانند به راحتی درک کنند اما به محض آشنا شدن با الگوی مناسب از طریق بررسی مجموعه عملکردهای او به راحتی تشخیص می دهد که چه کاری را در چه شرایطی با استفاده از چه شیوه ای باید انجام دهد. در اهمیت نقش اسوه و الگو گفته می شود:
نقش الگو در راهنمایی انسان ها همانند سرمشق برای آموزش و قطب نما برای پیمودن راه است؛ او نادانسته ها را به فرد می آموزد و بایسته ها را نشان می دهد .
بنابراین بعد از اینکه ما جوان را با ایجاد فضای ارتباط به رسمیت شناختیم باید او را حفظ کنیم یعنی او را به طور غیرمستقیم هدایت کنیم تا با اتکاء به نفس در مسیر زندگی به پیش برود. ما بعد از ارتباط باید بتوانیم به او خوراک تازه همراه با مزههای قابل پسند و به تعبیری خودمانیتر جوانپسند ارایه کنیم. اینجاست که محتوا را باید در روشهای تازه بکار گرفت که خوشبختانه از جهت دارابودن محتوای هدایت از علوم دینی با وجود روحانیت معظم مشکلی نیست. اما مشکل در ارایه جذاب آن در قالبهای ارزشی است که باید بدان توجه ویژه داشت.
جوان مطابق با روحیه خود از کهنهکاری گریزان است و به نواندیشی و تازهگرایی گرایش دارد و این ما هستیم که وقتی جوان را با خود همراه کردیم باید سنت و تجدید را کنار هم بنشانیم و بین گذشته و آینده عقد قرابت ایجاد کنیم. اینجاست که اصل انطباق با جوان در مسیر هدایت ضروری است. باید مطبق با رفع نیازها بر ضرورتها تکیه کرد و زبان طرح ارزشها را مطابق با مخاطب خود جذاب و گیرا نمود.
زبان امروزی قطعا در نقل مطالب و در مقایسه با زبان کهنه موفقتر است. در این راستا ترجیحاً باید از قالبهای هنری و با محتوا با هدایت ارزشی بهرهگرفت. امید آنکه با درک مشکلات جوانان و انتخاب راه کارهای اصیل و صحیح قدمی بزرگ در رفع نیازهای جوان امروزی برداریم.
3- شناخت نیازهای جوان و برآوردن آن:
جوان نیازهای متفاوتی دارد. هر یک از نیازهای او به یکی از حوزه های شخصیتی او مربوط می شود. اگر جوان به محبت احساس نیاز می کند، این نشانگر آن است که در حوزه شخصیتی دچار احساس خلأ می باشد. نیازهای عاطفی یکی از اساسی ترین نیازهای اوست. هر یک از ما اگر نتوانیم سایر نیازهای جوان را برآورده سازیم، دست کم می توانیم از نظر عاطفه او را از احساس خلأ رهایی بخشیم .در هر صورت شناخت نیاز جوان و در صورت امکان برآوردن آن نیازها می تواند به ایجاد ارتباط با او مؤثر باشد.
4- ابراز احساس با جوان:
همیشه رابطه منطقی و فکورانه داشتن با جوان، پاسخ گو نیست. گاه باید خارج از روابط خشک عقلی و منطقی به ابراز احساس پرداخت. از احساس جوان آگاه و از این طریق با او مرتبط شد.
البته این ابراز احساس باید به صورت متعادل باشد؛ نه افراطی و نه تفریطی. با ابراز احساس، جوان ما را همانند خود احساس می کند و این به ایجاد رابطه ی برابر می انجامد که این نوع رابطه:
الف) انعطاف ساز است و ذهن باز را تولید می کند.
ب) شخصیت ساز است.
ج) برای درک موقعیت دیگران ایجاد میل و اشتیاق می نماید.
د) قدرشناسی و احترام دوجانبه را افزون می سازد.
** جوان و هویّت انسانی و دینی:
هویت مذهبی، بخشی از هویت انسانی و شخصیت فردی جوانان می باشد و کسی که در هویت شخصی و انسانی خود دچار تردید و ابهام باشد در هویت مذهبی نیز به سرانجام روشنی دست نمی یابد. لذا باید به زیر ساخت های شخصیت جوان و نیازهای روحی و روانی او توجه نمود تا در پرتو آن بتوان فردی دارای تعادل روحی و بدنی داشت و او را بر اساس نیاز درونی و فطریش به سوی فضایل و کمال رهنمون نمود.[علی قائمی ،شناخت هدایت و تربیت نوجوانان و جوانان، ص ۴۲ و 103]
در دوران گذر از نوجوانی، تمایلات و خواهش های متضادی در او خودنمایی می کند. خودخواهی کودکانه با نوع پرستی خیرخواهانه را در می آمیزد[احمد احمدی، روان شناسی نوجوانان و جوانان، ص۱۷] و او را در برزخی میان کودکی و بزرگسالی رها می سازد. و دچار نوعی بی ثباتی عاطفی و روانی و فکری می شود که از آن به «بحران بلوغ» یاد می کنند. این بحران، نوجوان را در یک وضعیت مبهم و پیچیده ای قرار می دهد که نمی داند چه باید کرد، همین عدم اطمینان نسبت به نقش خود، موجب مشکلات زیادی برای نوجوان می شود و او را زود رنج و دو دل و بی ثبات می سازد.
به قول «موریس دبس»: «به سرعت جنبه انفعالی و عاطفی شخصیت او گسترش می یابد و کل شخصیت او را فرا می گیرد و افق فکری از طریق علاقه و رغبت گسترش می یابد.»[موریس دبس، مراحل تربیت، ص149] او در پی کشف هویت گمشده خویش است و به دنبال بازشناسی شخصیت خود می باشد؛ شخصیتی که شامل کل وجود اوست و وضع عمومی بدن، مهارت ها و رغبت ها، امیدها، عادت ها، خصوصیات اخلاقی و معتقدات و افکار او را در بر می گیرد.[شعاری نژاد، روان شناسی رشد، ص.۶۰۰]
تحول بلوغ، تصویر ذهنی از بدن و هویت شخصی نوجوان را تهدید می کند. نوجوان با در نظر گرفتن تجربیات گذشته و قبول تحولات بلوغ , می خواهد هویت خویش را از نو بازسازی کند. حتی مخالفت و ستیز با والدین و عصیان در برابر اندیشه و قدرت ها و دخالتهای دیگران برای تثبیت «هویت» و جدا نمودن خویش از سایرین است. دبس می گوید: «اثبات شخصیت در آنها یک امر طبیعی است. غالبا مخالفتی مابین خود و محیطی که در آن زندگی می کند تولید می نماید و این اثبات شخصیت اجتماعی جوانان در موارد متعددی بروز می کند.»[محمد تقی فلسفی، گفتار فلسفی(جوان)، ص۴۰۲ و۴۰۶]
به همراه این تحولات , غریزه جنسی نیز در او بیدار شده و در کوتاه مدت به اوج احساسات و شیفتگی و شوق جنسی و جسمی میرسد .[ویل دورانت، لذات فلسفه، ترجمه عباس زریاب، ج سیزدهم، ص۱۱۵ و۱۲]
جوان اگر دوره نوجوانی و «بحران بلوغ» را به خوبی پشت سرگذاشته باشد و از رشد شخصیت کافی و متعادل برخوردار شده باشد، دارای ویژگی هایی از قبیل احساس اطمینان، احساس استقلال و قوه ابتکار، قدرت تعیین هویت خود، احساس صمیمت، میل به بزرگ شدن و حس کمال می باشد.[علی شریعتمداری، روان شناسی تربیتی ص۵۱۴ و۵۱۵] او مسئولیت پذیر و به آینده امیدوار است و دوستدار خوبی ها و فضایل می باشد.
ایجاد و رشد و تبلور ویژگی های فوق در جوانان در گرو داشتن نظام تربیتی کارآ و جامع است .
اگر در این نظام به نیازها و انتظارات جوان همانند ابراز محبت، ابراز خود، تعلق به گروه، هدفمندی و پاسخ مناسب داده شود به این رشد و بالندگی می رسد و در غیر این صورت دچار «بحران هویت» می شود .
در بحران هویت، او شدیدا دچار اضطراب و ناراحتی ذهنی است به طوری که نمی تواند جنبه های مختلف شخصیت خویش را در یک خویشتن قابل قبول و هماهنگ، سازمان دهد و در «خودپنداری» دچار مشکل می شود.
براساس نظریه « اریکسون »، اگر هویت شخصی نوجوان در طی زمان و براساس تجربیات حاصل از برخورد صحیح اجتماعی به تدریج ایجاد شود و او بتواند خود را بشناسد و از دیگران جدا سازد، تعادل روانی وی تضمین می شود، ولی اگر سرخوردگی و عدم اعتماد جایگزین اعتماد گردد، به جای تماس با مردم، گوشه گیر و منزوی می شود و به جای تحرک به رکود می گراید و به جای خودآگاهی و تشکیل هویت مثبت دچار ابهام در نقش خود می شود و هماهنگی و تعادل روانی وی به هم می خورد و به بحران هویت دچار می شود.
** بیاناتی از امام خمینی پیرامون جوانان:
1- استفاده از نشاط جوانى:
شیخ جلیل ما و عارف بزرگوار، آقاى شاه آبادى روحى فداه فرمودند: که تا قواى جوانى و نشاط آن باقى است بهتر مى توان قیام کرد در مقابل مفاسد اخلاقى و خوب تر مى توان وظایف انسانیه را انجام داد. مگذارید این قوا از دست برود و روزگار پیرى پیش آید که موفق شدن در آن حال مشکل است و بر فرض موفق شدن ، زحمت اصلاح خیلى زیاد است.[چهل حدیث، ص111]
2- جوان و راه هاى عملى تزکیه نفس:
به قدر میسور در رفع حجب و شکستن اقفال، براى رسیدن به آب زلال و سرچشمه نور کوشش کن. تا جوانى در دست توست، کوشش کن در عمل و در تهذیب قلب و در شکستن اقفال و رفع حجب؛ که هزاران جوان که به افق ملکوت نزدیک ترند موفق به مى شوند و یک پیر موفق نمى شود.
قید و بندها و اقفال شیطانى، اگر در جوانى غفلت از آنها رد شود هر روز که از عمر بگذرد، ریشه دارتر و قوى تر شوند.
از مکاید بزرگ شیطان و نفس خطرناک تر از آن، آن است که به انسان وعده اصلاح در آخر عمر و زمان پیرى دهد و تهذیب و توبه الى الله را به تعویق مى اندازد براى زمانى که درخت فساد و شجره زقوم قوى شده و اراده و قیام به تهذیب، ضعیف بلکه مرده است.[ره عشق ، ص 28، نامه عرفانى حضرت امام خمینى به فاطمه طباطبائى 5/3/63 صحیفه نور، ج 22، ص 344]
-
۰
۰
- ۹۳/۰۳/۱۳
- کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان