زنگان-کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان

وبلاگ خاطرات چادر مشکی نوشت

نظر نوشته شده توسط : حیران و سرگردان کوی دوست!

"نمیدانم ،اولین پستتان را انتخاب کردم که کسی دیگر نبیند آبروی برادران و خواهران ما آبروی خود ماست(اول بگویم که من پسرم) و من هرگز دوست ندارم کسی را جلوی دیگران سرزنش کنم

نمیدانم شاید من سخت گیرم ولی این بار حرفم را بدون تکلف و صریح به شما به عنوان نماینده خواهرانی که داعیه کار فرهنگی دارند میگویم، تا باشد که به جرم گنگ بودنش دیگر از جواب طفره نروند

1-آیا تا به حال به این فکر کردید که حضورتون و عرض اندامتون در فضای مجازی بتونه پسرانه پاکی(یا به عبارتی به قول بعضی ها بی جنبه و ...) رو از راه به در کنه؟

2-آیا تا به حال به این فکر کردید که نامحرم نامحرم است چه بی حجاب و چه با حجاب و ...؟

3-آیا تا به حال به این فکر کردید که میتونستید بدون فاش کردن هویت یا جنسیتتون و اسمهای دخترونه در محیط وب فعالیت کنید؟

4-آیا تا به حال به این فکر کردید که شاید ضرر دختران چادری کم معرفت بیش از دختران بی حجاب دشمن باشد؟(مصداق بارز دوست نادان و دشمن دانا)

به اینها فکر کنید ،به دل آقا عج فک کنید ،به پهلوی شکسته فک کنید و آنگاه باذکر نام و گذاشتن چشمان دلبر و آدرس ایمیل و ...بیایید و از اسلام و حجابی که شهدا خون خود را برای آن دادند دفاع کنید

باز میگویم یادمان باشد نامحرم نامحرم است چه با حجاب و چه بی حجاب تیر هایی از سوی شیطان به قلب ما

خواهشا شما خواهران تیری به قلب برادرانتان نباشید

یازهرا"

……………………………………………………………………………………………………………………………..

اولین پستم را انتخاب کردی که کسی نبیند! که آبروی من نرود! که بی آبرویی کردم در این فضای مجازی!

در آخرین پستم پاسخ ات را میدهم که همه ببینند دوستان دور و نزدیک ام که آدم های تازه آشنا شده با وبلاگم و دوستان قدیمی و همیشه همراهم!

که به قضاوت بگذارم ! بی آبرویی ام را!

بگذار مردم قضاوت کنند که بی آبرویی معنی اش چیست!؟ که حضور من چه پسرهای جوان پاکی را به گناه انداخته!

ممنونم از اینکه این قدر صریح نوشتی و شاید در این سه سال نوشتن آدم های زیادی نظر شما رو داشتند و ننوشتند

من هیچ وقت ادعای کار فرهنگی نداشتم ، سه سال نوشتم و هرروز و پای هر نظر نوشتم که اینجا یک وبلاگ خاطره نویسی و دل نوشته است من نه برای تبلیغ حجاب نوشتم نه بلد بودم و نه در حد من بود

من هنوز گنگ حرفای نظرتون هستم! گنگ از راه به در کردن پسران پاک بی جنبه!

گنگ نوشته های خودم ، گنگ حرفای ساده ام و خاطره های عادی ام!

این جور که شما نتیجه گیری می کنید حق ندارید کتابی که نویسنده اش زن باشد بخوانید! نکند که پاکی روح پاکتان به خطر بیافتد!

نامحرم نامحرم است چه بی حجاب چه با حجاب! بی آبرویی من کجاست؟ جناب حیران و سرگردان کوی دوست؟!!

من چه طور از حجاب از دین و از خاطره ها و تجربه هایم بنویسم بدون فاش کردن جنسیت ام؟!! اسم من شما را به گناه می اندازد؟ ریحانه را بخوانید روح پاکتان به خطر می افتد؟!

ضرر من ِ چادری کم معرفت برای شما چه بوده؟ که بیشتر از دختران بی حجاب بوده؟!

من با ذکر نامم و آدرس ایمیل ام و همین چشمان دلبر !! سعی کردم  از حجاب خودم دفاع کنم

پای بند خون شهیدان بمانم و حواسم باشد

اگر من تیر به قلب شما هستم! بگذار تیر بمانم! برای آدم های حیران و سرگردانی که برای محکم نبودن ایمانشان حتی من دختر چادری را هم از نوشتن منع می کنند! و شاید فردا اجازه ی خروج از خانه هم نداشته باشم!

سه سال نوشتم برای این که با صدای بلند بگویم که من اگر چادر می پوشم دلیل بر معصوم بودنم نیست! که من را همان چیزی که هستم ببینید و متفاوت ، که هر کسی را همانی که هست ببینید!

سه سال نوشتم که بلند فریاد بزنم که دست از این خط کشی های عجیبتان بردارید! آن وقت برایم ایمیل فرستادید که خانم رحیمی! بستن بند کفش به مچ پایتان گناهی نابخشودنی است! که ما از شما توقع نداریم! که دلمان گرم شما دختران چادری است!

تهمت بی آبرویی از آن تهمت های نا بخشودنی است! حتی گناهی بزرگ تر از بستن بند کفش دور مچ پا!!

 .

دلتان به ما گرم نباشد که من هنوز هرروز خط چشم ام را می کشم روسری رنگی می پوشم و حتی بند کفش ام را دور مچ پایم گره میزنم!

.............................................................................................................................

چیزهای کوچک:

آفتاب چشم های خیسم باش

طلوع کن!