چگونه زیستن «دوستان جدید پیدا کنیم»
وبلاگ آپاندیس قلم نوشت
تازه به خانهی جدید اسبابکشی کرده بودیم. خانهای با یک حیاط کوچک که یک حوضآبی داشت. حوضی پُر از ماهیهای قرمزِ ریز و درشت.
تنهایی در حیاط توپبازی میکردم، که خواهرم پنجرهی اتاقش را باز کرد و گفت: «نگران نباش داداشی! میتوانی در این محلهی جدید هم یک عالمه دوست جدید پیدا کنی تا وقت بازی کردن تنها نباشی.»
این را گفت و پنجره را بست. لب حوض وسط حیاط نشستم و با خودم گفتم: «ولی من چگونه باید دوست پیدا کنم؟ من که بچههای محلهی جدید را نمیشناسم!»
در همین فکرها بودم که یکدفعه بوی قورمهسبزی مامان دوید و با سرعت از کنارم رد شد. با شادی دنبالش کردم و به سفرهی ناهار رسیدم. بدون اینکه حرفی بزنم شروع کردم به غذا خوردن. پدرم با مهربانی دستی به سرم کشید و پرسید: «علیآقای ما داره به چی فکر میکنه که اینقدر ساکته؟»
قاشقم را بالا آوردم و گفتم: «من چطور میتوانم برای خودم دوست پیدا کنم؟»
پدرم صورتم را بوسید و گفت: «پسرم، اگر تو خوشرو و خوشاخلاق باشی، همه تو را دوست دارند و میتوانی دوستهای زیادی پیدا کنی.»
حضرت علی(ع) فرمودهاند: خوشرویی وسیلهی دوستیابی است.
نهجالبلاغه، حکمت 6.
نهجالبلاغه کتاب باارزشی است که سخنان امام علی(ع) در آن جمعآوری شده است. حکمتها قسمتی از آن سخنان هستند که نکتههای زیبایی دارند.
لقمان به فرزندش فرمود:
فرزندم! از بىحوصلگى و بد اخلاقى و بىتابى دورى کن که هیچ دوستى تحمل این خصلتها را ندارد. در کارهایت آرام و بردبار، در تحمّل زحمات برادران صبور و با همه مردم خوش اخلاق باش.
2- تست هوش
آن چیست که بی صدا زنگ می زند؟
آن چیست که به شیشه می خورد ولی شیشه را نمی شکند؟
آن چیست که خیلی تیغ دارد ولی نه ساقه، نه برگ و نه ریشه دارد؟
آن چیست که در ثانیه یک بار، در دقیقه هم یک بار ظاهر می شود ولی در ساعت اصلا ظاهر نمی شود؟
مردی خانه ای مکعب شکل دارد که تمام پنجره هایش رو به جنوب باز می شود. در زمستان یک خرس گرسنه به خانه اش حمله می کند، خرس چه رنگی بوده است؟
هفده تا سیب روی میز است، اگر علی دوتا سیب بردارد، او چند تا سیب دارد؟
** جواب: آهن؛ نور؛ جوجه تیغی؛ حرف "ی" و "ه"؛ خرس سفید و خرس قطبی بوده چون تنها در قطب شمال است که تمام جهت ها رو به جنوب خواهد بود.؛ دوتا چون فقط دو تا سیب برداشته!
3- شعر کودکانه
«مورچه ها مثل قطار»
مورم و دانه می برم
دانه به لانه می برم
شش پا و دو شاخک دارم
صحرا می رم دون می آرم
اینجا می رم اونجا می رم
پایین میام بالا میرم
تنهایی سخته کار من
سنگینه خیلی بار من
جمع می شویم با مورچه ها
صف می کشیم تو باغچه ها
دنبال هم مثل قطار
با هم می ریم دنبال کار
کار می کنیم کار می کنیم
گندمو انبار می کنیم
تا وقتی که از آسمان
پایین میاد برف و باران
تو لونه بی دون نباشیم
زار و پریشون نباشیم
4- کاردستی
«تابلوی نقاشی»
امروز می خواهیم با هم یک تابلوی نقاشی بسیار زیبا به شیوه ی جدید خلق کنیم پس با ما همرا شوید.
یک جعبه ی مداد شمعی بردارید و رنگ های سیاه و قهوه ای را از جعبه جدا کنید.
می توانید از چند جعبه ی مداد شمعی استفاده کنید و از رنگ های خوب آن بهره مند شوید.
با چسب حرارتی آن ها را بالای بوم نقاشی بچسبانید.
سپس سشوار را با دمای گرم و زیادش روشن کنید.
طولی نمی کشد که موم های مداد شمعی شروع می کنند به ذوب شدن.
آن ها به سرعت خشک می شوند.
به نظر من این یک تابلوی بسیار زیباست و شما می توانید آن را در اتاقتان آویزان کنید و از آن لذت ببرید.
5- آزمایش
«آزمایش باران»
دوستان عزیز شاید امورز هوا آفتابی باشد ولی ما می خواهیم در خانه هایمان باران ببارد. حتماً پیش خودتان فکر می کنید مگر چنین چیزی امکان دارد. با ما همراه شوید تا باهم یک باران مصنوعی درست کنیم.
وسایل مورد نیاز
شیشه ی مربا
بشقاب
آب
تکه های یخ
دستورالعمل
آب را تا حدی گرم می کنیم تا از آن بخار بلند شود.
آب گرم را درون شیشه ی مربا می ریزیم تا یک سوم آن را پر کند. بعد بشقاب را بالای آن قرار می دهیم. یک یا دو دقیقه قبل از شروع مرحله ی بعد صبر می کنیم.
تکه های یخ را بالای بشقاب می ریزیم و با دقت درون شیشه را نگاه می کنیم تا ببینیم چه اتفاقی می افتد.
آب به صورت نوارهایی روی دیواره ی شیشه به سمت پایین جاری می شود، این خود باران است.
امیدوارم از این آزمایش جالب لذت برده باشید.
6- بیا بخند...
** بچه شلوغ
یک روز یک بچه خیلی شلوغ از مادرش اجازه می گیرد تا برود خانه دوستش و با بچه ها بازی کند. پس از چند ساعت برمی گردد. مامانش می پرسد: بچه آرامی بودی؟ پسرک می گوید: بله مامان. حتی مامان دوستم از رفتن من خیلی خوشحال شد. مامان پسرک می پرسد: از کجا فهمیدی؟ پسرک می گوید: آخر وقتی زنگ در خانه شان را زدم، مامان دوستم گفت: به به فقط جنابعالی را کم داشتیم.
** کمک به مردم زلزله زده
یک بار مردی یک کامیون خط کش به مردم زلزله زده کمک می کند. از او می پرسند: برای چه خط کش فرستادی؟ گفت: برای اینکه عمق فاجعه را اندازه بگیرند.
** مغازه دارای قلم
اولی: جایی را نام ببرید که در آن قلم پیدا می شود؟
دومی: تنها مغازه ای که درآن همیشه قلم پیدا میشه قصابی است.
** کسب و کار
5 تا دوست میخواستند کسب و کار راه بیاندازند. بنابراین 5 نفری یک تاکسی میگیرند و با آن کار میکنند و ورشکسته می شوند .می دانید چرا؟ چون 5تایی با هم می رفتند مسافرکشی.
** سه تا آرزو
یک روز به یک نفر می گویند: «سه تا آرزو کن.» می گوید: اول یک ماشین پژو پیدا کنم؛ بعد یک پژو دیگر پیدا کنم؛ سومین آرزویم هم این است که یک پژو پیدا کنم. می پرسند: چرا هر سه تا آرزویت یکی بود؟ می گوید: برای این که این سه تا را بفروشم و یک ماکسیما بخرم.
- ۹۳/۰۲/۳۱