خاطره ای تلخ...!
وبلاگ"آپاندیس قلم"نوشت
خاطره ای تلخ...!
[شما قبول دارید؟!]
دو جور تصادف داریم که در هر دو حادثه هم کسی صدمه نمی بیند:
1- توی خیابان شلوغ + ناگهان موتور یا ماشینی از پشت به خودرو ما برخورد می کند و خودرو کمی ضربه می بیند = وقتی چراغ عقب خودرو میشکند یا دیگر روشن نمیشود، چراغ را عوض میکنند.
2- توی یک جاده کوهستانی+با کامیونی تصادف میکنیم و ماشین به دره پرت میشود = وقتی ماشین توی یک تصادف مچاله میشود یا دیگر عمرش تمام شده باشد، کسی چراغ عقب شکسته را عوض نمیکند، ماشین عوض میشود.
آدمهای دور و بر ما، دوستان ما، گاهی اشتباه می کنند:
1- اشتباهات کوچکی مانند کثیف شدن شیشه جلوی ماشین با یک برف پاک کن حل میشود. خطاهایی مانند شکسته شدن چراغ خودرو که با تعویض چراغ و کمی هزینه به حالت اول و حتی گاهی بهتر برمیگردد.
2- اما همیشه خطاها کوچک نیستند. وقتی اشتباه باعث شد خودرو به ته دره سقوط کند، راننده دیگر هیچگاه به ته دره نمیرود که خودرو را بالا بیاورد. تنها خاطره ای تلخ از آن در ذهنش می ماند و تجربه ای برای روزهای نیامده.
خطاهای انسانی را باید با خود انسان ها سنجید:
1- گاهی خطاها در برابر دوستی و دوست اینقدر کوچکند که حتی توجه به خود آن خطاست. گاهی خطاها کوچک نیستند، اما از انسان کوچکترند. این خطاها را باید بخشید و گذر کرد.
2- اما همیشه به این سادگی و شیرینی نیست. خطاهایی هستند که از دوستی بالاترند و میتوانند یک دوستی را ویران کنند؛ مثل افتادن یک خودرو به ته درّه.
نتیجه گیری:
انسان ها وقتی از اشتباهاتشان کوچک ترند، نمی توان به سادگی آنان را بخشید و گذر کرد. برای این که از اشتباه گذر کنیم باید از خود آن انسان هم گذر کنیم؛ او قربانی بزرگی اشتباه خود است نه نابخشودن دیگران.
راستی! کسی که به خاطر چراغ شکسته، خودرو را عوض می کند، خود نیز اشتباه بزرگی می کند و کسی که در پی نجات، خودروی ویران ته درّه است، نیز در اشتباه است.