زنگان-کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان

ارسال مطلب
مهرزنجان
حرف تو

بسیج و بصیرت

سیب

----- شما در زنگان هستید zanghan.ir -----

زنگان جایی برای نخبگان وبلاگ نویسان "زنجانی"

تیتر بزنید جایزه بگیرید
 تیتر بزنید جایزه بگیرید
آخرین نظرات
معرفی کتاب
 معرفی کتاب
پیوندهای روزانه
پیوندها
 مصاحبه با وبلاگ نویسان

شاخصه های شخصیتی حضرت امام

کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان | سه شنبه, ۱۵ بهمن ۱۳۹۲، ۱۱:۲۹ ق.ظ

وبلاگ"آپاندیس قلم"نوشت

شاخصه های شخصیتی حضرت امام

[به مناسبت ایام دهه فجر]

مصاحبه با استاد سید جمال الدین باستانی

بیوگرافی

حجت‌الاسلام و المسلمین سید جمال الدین باستانی استاد دروس خارج حوزه علمیه قم، از شاخصه های شخصیتی امام خمینی در زندگی فردی و اجتماعی، جایگاه حضرت امام در حوزه علمیه، هدف از تشکیل حکومت اسلامی، رمز موفقیت در مبارزات و رهبری، سخن گفته است.

وی در این مصاحبه یکی از نکات مهم رهبری امام را تلاش جدی بر همراهی خواص جامعه با انقلاب و حرکت مردم دانسته است و راه ماندگاری شخصیت امام را در نقد گذشته می داند.

  مصاحبه گر: مصطفی سلیمانی

** بی مقدمه، وارد سؤالات مربوط به موضوع می شویم. شاخص ترین بعد شخصیتی حضرت امام را در زندگی فردی و اجتماعی در چه می بینید؟

در بعد فردی، امام خمینی انسانی عامل به وظیفه است که هیچ چیز برای او جز عمل به تکلیف الهیش مهم نیست. اگر زندگی ایشان را ببینیم، در هر وادی ای قدم گذاشت تنها تا جایی پیش رفت که احساس کرد وظیفه دارد، و به همین خاطر بسیاری از کارهایش را ناتمام گذاشت تا مبادا به تکلیفش لطمه وارد شود. خود این یک مجاهده است.

اگر زیاده روی نکرده باشم عرض می شود مرحوم امام تنها یک کار را در زندگی تمام کرد، و همه چیز خود را فدای آن نمود، و آن سرنگونی رژیم پادشاهی در کشور ایران، به طریقی بود که به آن اعتقاد داشت؛ یعنی انقلاب مردمی بر پایه دین.

امام در برهه ای از زندگی خود احساس وظیفه کرد تا کشور را و دین را نجات دهد. در این راستا، احساس کرد اشتهار او به فلسفه در اعتماد علما به او لطمه وارد می آورد، و به همین خاطر آن را نیمه کاره رها کرد و به فقه رو آورد، تا جایی که این بنده از یکی از مجتهدین تهران ـ خدا رحمتشان کند ـ مستقیما شنیدم که وقتی با سید مصطفی خمینی اسفار مباحثه می کردیم. در وسط یک بحث دشوار، من از ایشان خواستم نظر امام را جویا شود. سید مصطفی در جواب گفته بود امام پاسخ سؤالات فلسفی من را در خانه هم نمی دهد، چرا که تصمیم گرفته از او در فلسفه مطلبی نقل نشود.

یا در فقه، هیچگاه نمی بینیم در فکر شرح عروه برآید و یا یک دوره فقه بگوید. دو دوره و نیم اصول می گوید، ولی از نوشته ای که در اصول دارد پیداست که آن را بیشتر برای مراجعات بعدی خود نوشته، نه این که بخواهد یادگاری از خود بجا گذارد. چند بحث پراکنده و کم و بیش دشوار از طهارت، و یک بحث کوچک ـ و البته مهم و مرد افکن ـ از صلوه، و بعد یک دوره مکاسب، که اگر انقلاب یکی دو سال زودتر واقع می شد آن هم نیمه کاره می ماند. در بحثهای فقهیش دقت هست، ولی تعهدی به استیعاب و شمول نیست. در کنار این مباحث، تلاش کرد بعضی زوایای مغفول مانده فقه، مثل تقیه، و به خصوص تقیه مداراتی، باب امر به معروف و نهی از منکر، جزائیات فقه، و در نهایت ولایت فقیه إحیا شود؛ همانها که به نظر ایشان برای مبارزه مفید می رسید.

در عرفان نظری هم قصه همین طور است. در عرفان عملی هم تا جایی وقت گذاشت که احساس وظیفه کرد. امام در کمالات معنوی، بیشتر آنچه بدست آورد از عمل به وظیفه بود، و نه سیر و سلوک رائج تحت نظر استاد.

مرحوم امام این استعداد را داشت که اگر ممحض در هر یک از این موضوعات می شد، در آنها صاحب مکتب شود، ولی وقتی وظیفه اش را در مطلب دیگری احساس کرد، در میانه راه دست کشید. البته امام مدرس همه این علوم بود، ولی نمی توان گفت صاحب مکتب است.

در یک کلمه، امام از برهه ای از زندگی شریف خود، وظیفه شرعیش را نجات کشور و دین در دنیای معاصر دید، و همه چیز را در راستای آن تعریف و ارزش گذاری کرد.

این سخن برای آن مهم است که اولا رفتار امام را بهتر بفهمیم و تحلیل کنیم، و ثانیا انتظاراتمان را از امام تعدیل کنیم تا در غیر آن چه همت بر آن داشت، از او انتظار نداشته باشیم. مرحوم امام در پاسخ بزرگواری که در مقام انتقاد به ایشان گفته بودند فلان رفتار در تاریخ وجهه ناخوشایندی بجا می گذارد، فرمود من نگران وظیفه ام، نه این که در تاریخ چه نامی از ما می ماند. کاری به صحت و سقم این پاسخ، به نگاه موضوعی، ندارم، ولی وقتی بدانیم این پاسخ در جایی بود که مرحوم امام احساس خطری برای انقلاب کرده بود، به خوبی بر ما معلوم می شود همت اصلی امام چه بوده، و این تا چه حد، امور دیگر را برایش بی قدر کرده بود.

** جایگاه حضرت امام را در حوزه علمیه چگونه ارزیابی می کنید؟

ایشان فقیه خوبی است، تأملات اصولی قابل توجهی دارد، فلسفه و عرفان نظری را هم می داند؛ ولی اشتباه نشود، امام بیش از این که دانشمند باشد حکیم است. دانشمند کسی است که گزاره های عالمانه و عامی ارائه می کند که ناظر به زمان خاصی نیست، و همه جا کاربرد دارد؛ ولی حکیم لزوما گزاره های دانشی ندارد، بلکه تنها بینش خاصی را عرضه می کند. حکیم می تواند یک الگو باشد و بینش ها و نگرش ها را عوض کند، ولی چندان با آموخته های دیگران کاری ندارد، و آن را به خودشان وامی گذارد.

حکیم اولا نیاز را خوب می شناسد، و ثانیا ارتکاز قوی و ذوق مستقیمش، او را در بزنگاه تصمیم گیری دست گیر است. او ارتکازاً چیزی را می بیند که أحیاناً دانشمند آن را می داند، و البته گاه نمی داند. نوع تعلیمی که حکیم می دهد و هدایتی که می کند با دانشمند متفاوت است. او بیشتر انسانها را تربیت می کند، تا این که بخواهد آنها را تعلیم بدهد.

حوزه های علمیه، و بلکه همه محیط های علمی، بیشتر به دانش توجه دارند تا به حکمت. سربسته عرض می کنم که دانستن این تفکیک در یافتن جایگاه امام در حوزه های علمیه، و همچنین آن چه می شود از مرحوم امام در رهبریش یاد گرفت و چراغ راه آینده خود قرار داد، بسیار مؤثر است؛ امری که گاه مغفول است و باعث افراط و تفریط شده است.

** به اعتقاد شما چه شرائطی امام را وادار کرد تا هدف زندگی خود را مبارزه با رژیم شاه و همت برای تشکیل حکومت اسلامی قرار دهد؟

من اطمینان ندارم که مرحوم امام از ابتدا تصمیم به تشکیل حکومت اسلامی ـ به معنای خاص کلمه ـ داشته، بلکه آنچه قطعی است دو امر است:

یکی آن که امام انسان عزت طلبی بود. این را برنمی تابید که یک فرد ذلیل دیگری شود، و یک جامعه ذلیل بیگانه باشد. به همین خاطر گمان من این است که اگر امام روحانی و فقیه با وظائف خاص خود هم نبود، در زمانه خود یک انقلابی می شد، و علیه استبداد طغیان می کرد، همان طور که بنا به نقل، علیه خان منطقه خمین دست به اسلحه شد.

امر دوم این که امام احساس کرد اگر روحانیت در مبارزه علنی با رژیم ورود نکند، سردمداری مبارزه به دست کمونیست ها و یا غربزده ها می افتد. بعد از شکست دولت ملی مصدق، شوک سرکوب تا مدت ها خفقان سنگینی را در کشور حاکم کرد. این شوک در آغاز دهه چهل آرام آرام می رفت تا برطرف شود، و به دنبال آن گروه هایی تحت عناوین مختلف برای مبارزه با رژیم شکل گرفت. این مطالبه عمومی خواص فرهیخته در جامعه بود. قاعده ای کلی وجود دارد، و آن این که وقتی خواص جامعه گرایشی داشته و راهی را انتخاب کنند، به دنبال آن با فاصله چند سال توده مردم هم به همان راه خواهند رفت. امام این قاعده کلی را می دانست، و می دید سکوت روحانیت در این میدان به معنای واگذاری میدان هدایت مردم به دست دیگران خواهد بود؛ کسانی که یا مارکسیست بودند، و یا تفکرات التقاطی داشتند، یا لااقل اسلام را آن چنان که باید نشناخته اند. البته تفکر غالب روشنفکری در آن دوران تفکرات چپ گرایانه متأثر از مارکسیسم بود. این گرایش، مسلمان و غیر مسلمان نمی شناخت.

مرحوم امام با شناختی که از مردم و جایگاه روحانیت در میان آنها داشت، می دانست با ورود روحانیت به میدان مبارزه، دیگر جریانات هم ناچارند به آن بپیوندند؛ ولی اگر روحانیت دیر بجنبد، این جایگاه را از دست خواهد داد.

پس حداقل فائده ورود روحانیت به صحنه علنی مبارزه با رژیم آن است که جامعه پاسخ نیاز خود را در اسلام می یابد و به دنبال مکاتب و جریانات فکری دیگر نمی رود. فائده بعدی اصلاح رژیم و إحیاء مشروطه و نفی استبداد فردی است؛ و فائده سوم تأسیس حکومت جدید.

بنده قرینه ای ندارم که از ابتدا هدف ایشان تشکیل حکومت جدید باشد، و به نظر می رسد به تدریج به امکان آن رسید و همت خود را بر آن متمرکز کرد.

** رمز موفقیت حضرت امام در رهبری مبارزات به نظر شما چیست؟

در این که بنیه اعتقادی مردم و جایگاه روحانیت در میان مردم نقش اول را در موفقیت امام داشته است، شکی نیست؛ ولی اگر از این حقیقت اساسی بگذریم، خصوصیتی در رهبری مرحوم امام هست که کم نظیر است، و نمی توان آن را نادیده گرفت. این خصوصیت همان است که باعث شده نقش امام در انقلاب اسلامی با نقش مرحوم کاشانی در نهضت ملی شدن صنعت نفت، و یا نقش روحانیت در نهضت مشروطه متفاوت باشد.

خصوصیت منحصر بفرد امام ـ رحمة الله علیه ـ این است که ایشان بر مطالبات مردم و ظرفیت آنان، به خوبی آگاه بود، و در رهبری توجه خاصی به آن داشت. رهبری جامعه، در عین آن که می بایست مردمش را از خطاهای جبران ناپذیر ـ و یا ارتکاب خلاف شرع ـ بازدارد، نباید از مطالبات مردم خود و انتظارات آنها عقب، و یا بیش از حد طاقتشان جلو بیفتد. مرحوم امام همیشه، چه در طول مبارزه و چه بعد از پیروزی، به این امر توجه داشت. این یک چشمه از حکمتی است که از مرحوم امام می توان سراغ گرفت.

این حکمت را باید از دین شناسی مرحوم امام دانست. آنچه بعدها ایشان تحت عنوان "مصلحت نظام" و یا "ولایت مطلقه فقیه" از آن یاد می کردند، در بعضی جهات، با توجه ایشان به مطالبات، انتظارات و ظرفیت مردم از یک آبشخور سیراب می شود. جالب است که بدانیم عناوین فوق با این تفسیر حکایت از مفاهیمی بسیار مترقی دارند. توضیح مطلب را، و این که چه برداشتهای دور از حقیقت و اخلاقی از این عناوین می شود، جای دیگری باید پی گرفت.

** اگر بخواهید شاکله شخصیتی حضرت امام را به عنوان رهبر انقلاب و جمهوری اسلامی ایران توصیف کنید، چه می فرمایید؟

در بعد رهبری سیاسی، باید عرض کنم بنده مرحوم امام را از سه منظر تحلیل می کنم، و در هر کدام ارزیابی مستقل دارم.

یکی از اینها، نگاه به امام از منظر دین شناسی است. به عبارت دیگر، ارزیابی امام به عنوان یک دانشمند و متفکر دینی. به اعتقاد بنده مرحوم امام از این منظر رتبه خوبی دارد، و به جرأت می توان گفت ایشان از برآیند سطح متفکران دینی زمان خود بالاتر است. ایشان افق ها و قابلیت هایی را در دین می بیند که بسیاری ندیدند. مثلا همین تلقی امام که دین باید به همه نیازهای واقعی بشر پاسخ گوید، امری است که بسیاری از دانشمندان از آن غافل بودند. بله، شاید بسیاری این عبارت را می گفتند و می گویند، ولی وقتی با مشکلات مردم، و به خصوص مشکلات جامعه، روبرو می شوند، یا صاحب مشکل را تخطئه می کنند و یا صورت مسأله را پاک کرده و می گویند ما باید خود را با دین تطبیق بدهیم؛ یعنی در حقیقت می گویند ما باید به گونه ای زندگی کنیم که دین رسمی بتواند پاسخگو باشد. در دین شناسی مرحوم امام، به خوبی انعطاف لازم برای تطبیق با واقعیات بیرونی وجود دارد. توجه اصلی من به بعد سیاسی، اجتماعی دین است. البته همانطور که قبلا عرض شد، این مسأله باید در جای دیگری به طور مفصل پیگیری شود. فعلا به همین اکتفا می کنیم. خلاصه آن که مرحوم امام از منظر دین شناسی شاید ایده آل نباشد، ولی به طور قطع بالاتر از سطح زمان خود است.

امر دومی که می توان مرحوم امام را از آن زوایه دید، امام از منظر قدرت رهبری و بسیج مردم است. امام در این نگاه، در نوع خود، منحصر بفرد است. بنده برای نفوذ کلام و تأثیرگذاری و موقع شناسی امام نظیری در میان رهبران مذهبی و غیر مذهبی سراغ ندارم. امام مردم زمان خود به خوبی می شناخت و می دانست چه مطالبه و طاقتی دارند، و چگونه می توان آنها را راضی، متحد و پا به رکاب نگه داشت. هدف و راه و مراحل مبارزه را به خوبی می شناخت و به جدیت بر آن تأکید می کرد و آن را در اذهان مردم جا می انداخت، و توجه کافی به جایگاه خود و دیگران در هندسه رهبری جامعه داشت. به موقع سکوت می کرد، و به موقع سخن می گفت. به عبارت دیگر، مرحوم امام ساختار قدرت اجتماعی را در زمان خود به خوبی دریافته بود، و هم خود و هم دشمن خود را، چه در داخل و چه در خارج کشور، می شناخت. البته نمی توان از این نکته غافل بود که اعتماد عمومی و عمیق مردم به امام، به عنوان یک روحانی امتحان پس داده که همیشه با مردمش صادق بوده است، خیلی از مشکلات را از سر راه برمی داشت.

و اما امر سومی که می باید مرحوم امام را از آن زاویه مورد ارزیابی قرار داد، منظر دانش سیاسی ایشان است. به اعتقاد این بنده، اگر چه ایشان به عنوان یک فقیه در دانش سیاسی کم نظیر بوده است، ولی شاید به جرأت بتوان گفت اگر دانش سیاسی ایشان به اندازه توان رهبریش بود، نتیجه بسیار بهتری عائد انقلاب و کشور می شد.

فائده دانش سیاسی آن است که اولا تصمیمات سیاسی دقیق تر و صحیح تر اتخاذ می شوند. فرق توان ارتکازی و ذوق سلیم یک رهبر با وقتی که او دانش سیاسی دارد این است که در این صورت، فرامین یک رهبر سیاسی کلیت های بیجا ندارد، و در جای خود تقییدات لازم را دارا است. او می تواند نتائج درازمدت تصمیمات سیاسی خود، و حتی برداشتهایی را که ممکن است بعدها از کلماتش بشود، بداند، و پیشاپیش مانع سوء استفاده و توالی فاسد آن گردد.

ثانیا رهبر سیاسی وقتی دانش سیاسی کافی دارد، می تواند تصمیمات سیاسیش را برای تاریخ توجیه و تبیین کند. این باعث می شود علاوه بر صحت تصمیم، خیل انبوهی از انتقادات را، چه در زمان خود او و چه در تاریخ، از او دور کند.

آن چه امروزه از برداشتها والگوبرداری های ناصحیح از فرمایشات امام می بینیم، و همچنین بسیاری از انتقاداتی که امروزه بر رهبری ایشان می شود، ناشی از همین امر است. بسیاری از تصمیمات مرحوم امام در زمان خودش صحیح و یا لااقل ناگزیر و گریزناپذیر بوده، ولی برای آینده نمی توانست قابل تعمیم باشد. امری که به اندازه لازم و کافی توسط امام مورد توجه واقع نشد.

** مگر می شود از همه رهبران سیاسی انتظار داشت متخصص دانش سیاست و یا همه دانش های دیگر باشند؟

حق با شما است. قرار نیست رهبران جامعه همه فن حریف باشند و همه دانشهای زمانه را بدانند، ولی این نقیصه طبیعی را می شود با مشاوره با اهل این دانشها برطرف کرد. به اعتقاد این حقیر، کادر مشاورین حضرت امام از نظر دانش، و به خصوص دانش سیاست کامل نبودند.

به اعتقاد بنده، یکی از انتقاداتی که بر مرحوم امام در مدیریت بعد انقلاب ایشان وارد است، همین است که دائره مشاورین محدودی داشتند؛ والا بعضی معضلات بوجود نمی آمد و یا زودتر حل می شد. از دست دادن بعضی شخصیت های کلیدی انقلاب هم در این مهم بی تأثیر نبوده است.

گاهی امام سخنانی فرموده است که در جای خود صحیح بودند، ولی تنها تا وقتی که ناظر امینی مثل خود حضرت امام بر آن مراقبت کند و آسیبها را در بزنگاه لازم دفع نماید. کسی که دانش سیاسی دارد ـ یعنی تجارب بشری را در امر سیاست در اختیار دارد ـ از قبل این آسیبها را پیش بینی، و کلامش را تعدیل می کند.

البته انشاءالله انقلاب همچنان در دست عقلاء باقی مانده و می ماند، ولی به هر حال باید بدانیم همه چیز عقلانیت لازم خود را دارد، و باید اهل دانش و عقل مراقب همه چیز باشند؛ امری که علاوه بر حکومت انسانهای صالح، اولا با مشورت با همه کارشناسان و اهل دانش ـ "وشاورهم فی الأمر" ـ و ثانیا با نظارت عموم مردم ـ "کلکم راع وکلکم مسؤول عن رعیته" ـ تأمین می شود.

در این موضوعات خیلی می شود سخن گفت، و درد دلها هم زیاد است، ولی مجال این گفتگوها بیش از این مقدار را اقتضا ندارد.

شکل حکومت اسلامی ای که حضرت امام به دنبال آن بود، چیست؟

قبلا اشاره شد که بیش از آن که تشکیل حکومت اسلامی و شکل خاصی از آن برای مرحوم امام مهم باشد، بیداری اسلامی مهم بود. برای او دردناک بود که کفار بر سرنوشت مسلمانان مسلط باشند. نمی دانم به یاد دارید امام با چه تلخی از رفتار زننده رئیس جمهور آمریکا با شاه یاد می کند!؟ و اگر اشتباه نکنم در همان جا می فرماید "هنوز تلخی آن صحنه از یاد من نمی رود". برای او این بزرگترین دغدغه است که کسی مسلمان باشد و عزت و استقلال نداشته باشد. طبیعی است که ملت عزت طلب مسلمان اگر حکومتی تشکیل دهند بر پایه اسلام خواهد بود.

در جای جای کلمات، و از جمله در مواضعی از وصیت نامه حضرت امام آمده است که ملت‏هاى مستضعف و مسلمان را به بیداری دعوت کرده تا خودشان زندگى خودشان را اداره کنند و ممالک خودشان را بدست بگیرند و دست قدرت‏هاى بیگانه را قطع کنند.

به نظر می رسد ایشان می دیدند که وقتی ملتی مسلمان زمام امر خود را در دست بگیرد، به طور طبیعی حکومتی اسلامی برپا خواهد کرد؛ حکومتی که در آن ارزشها و احکام اسلام جاری است، و باز به طور طبیعی می بایست توسط عالمان دین نظارت شود.

محتوای حکومت اسلامی همین است که عرض شد، اما شکل آن را ترکیبی از تعبدیات و عقلانیات تعیین می کند. عقلانیت اجتماعی و سیاسی را زمانه مشخص می کند و به حسب زمان می تواند تغییر کند، ولو این تغییرات تابع اصول مشترکی، مثل مشارکت مردمی، رضایت عمومی، امنیت، نظم و کارآمدی در مدیریت است.

بایدهای تعبدی حکومت اسلامی شیعی هم کمتر در شکل حکومت دخالت دارد، و معمولا در ضمن شکل عقلانی حکومت إشراب می شود. مثلا ولایت فقیه به عنوان شخص یا اشخاصی که به نیابت از امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف، اسلامی بودن مشی حاکمان را تضمین می کند، امری نیست که بتوان حکومتی را بدون آن اسلامی دانست، ولی این در شکل حکومت چندان تأثیری ندارد.

مجموع فرمایشات و عملکرد مرحوم امام در قبل و بعد انقلاب، چیزی بیش از این به دست نمی دهد که ایشان می خواهد حکومتی عقلانی و مردمی با تضمین اسلامیت مشی حاکمان توسط ولایت فقیه برپا کند. لذا زمانی تلاش کرد حکومت شاه را مجبور به التزام به مشروطه ای کند که در آن شاه سلطنت می کند نه حکومت، و البته با نظارت علماء و حق علماء بر جلوگیری از انحراف از ارزشها و احکام اسلام، که در متمم قانون اساسی مشروطه آمده بود. این می توانست یک شکل از حکومت اسلامی به حسب ضرورات آن زمان باشد. بعد از انقلاب هم با طرح پیشنهادی دولت موقت مخالف نبود، و آن را به رأی اهل خبره گذاشت؛ و بالاخره آنچه اهل خبره بعد اللتیا واللتی در قالب قانون اساسی پسندیدند پذیرفت؛ و بالاخره در بازنگری امر به بعضی تغییرات در شرائط ولی فقیه داد و شرط مرجعیت را برداشت. اعضای خبرگان قانون اساسی را هم از همه اقشار اعم از روحانی و دانشگاهی ـ و البته به انتخاب مردم ـ تجمیع کرد تا هر کدام مراقب بخش مربوط به خود در انتخاب شکل حکومت باشند؛ منظورم بخش عقلانی و تعبدی شکل حکومت است.

اینها نشان می دهد شکل خاصی از حکومت اسلامی مد نظر مرحوم امام نبوده، و شکل را به عقلاء قوم سپرده است؛ و قوام اسلامیت را به ولایت فقیهی می داند که ناظر بر حسن عملکرد مسئولان در عمل به اسلام و قانون کشور اسلامی است تا استبداد نورزند.

عبارتی مرحوم امام در پاسخ به انتقاد مرحوم آیت الله گلپایگانی دارند، وقتی که نگران اعطای حق قانونگذاری به مجلس شورای بودند که نکند اینها قانونی خلاف شرع وضع کنند. عین عبارت ایشان در پاسخ آیت الله گلپایگانی این است: «اختیارات مذکور تشخیص موضوع است که در عرف و شرع به عهده عرف است و مجلس نماینده عرف، و نمایندگان خود از عرف هستند؛ و اگر در حکم خلافى شد، نظارت بر آنها هست، و شوراى نگهبان در این امرى که به عهده آنها است حق دخالت دارند، اگر در حکم ثانوى یا اوّلى خطایى صادر شود. لکن شوراى نگهبان حق تشخیص موضوعات به حسب قانون ندارند. در عین حال من آقایان دست اندرکاران را خواستم که به آنان اخطار نمایم که اگر خلاف قواعد شرع عمل کنند یا بر خلاف حکم ثانوى تعدّى کنند من ساکت نمى‏نشینم و علماى اعلام بلاد هم عهده‏دار نظارت در امور مى‏باشند.»

این عبارت به این معنا است که حاکمیت با مردم است و فقیه ناظر بر این که نکند چارچوبهای اسلامی نادیده گرفته شود. البته این سخن تنها در بعد قانونگذاری است، ولی کم نیست مواردی که به قوای دیگر اشاره کرده و همین نسبت را فرموده اند. مثلا عبارت دیگری هم از امام نزد من هست که فرموده اند: «اطمینان مى‏دهم که امر دولت اسلامى، اگر با نظارت فقیه و ولایت فقیه باشد، آسیبى بر این مملکت نخواهد وارد شد.»

حکومت را عرفی می بینند و فقیه را ناظر بر اسلامیت کار می دانند. در این باره هم باید بیشتر گفتگو شود تا مبانی امام از کلمات ایشان به طور کامل استخراج شود.

** در ادبیات سیاسی حضرت امام آن چه بیشتر نمود داشت استقلال بود، و نه آزادی؛ چرا؟

اولا، معضل اصلی کشور ما در قبل انقلاب، استعمار و تسلط خارجیان بر مقدرات کشور بود. طبیعی است که تا بیگانه بر کشور مسلط است، آزادی مسأله اصلی جامعه نخواهد بود. بلکه آزادی ای که در لوای استعمار باشد، به طور قطع رو به سوی تباهی دارد، چرا که اگر دست برتر با قدرت مغرض باشد، او با ابزارهایی که دارد می تواند ذهنیت جامعه را در دست بگیرد و جامعه را فریب دهد.

ثانیا، قبلا عرض شد امام در دوره ای وارد میدان مبارزه شد که تفکر غالب در میان روشنفکران و خواص جامعه در بیرون حوزه، گرایشهای سوسیالیستی بود. در اندیشه سوسیالیستی اگر از آزادی هم سخنی برود، منظور آزادی از سلطه بیگانه است و نه حکومت خودی. اصلا کمونیسم به دنبال "دیکتاتوری پرولتاریا" می گشت. در اندیشه های زمان انقلاب، در اجواء خواص و عوام نظریه "دیکتاتوری صالحان" به هیچ وجه قبیح نبود؛ امری که امروزه بر زبان راندن آن هم مایه شرمساری است.

شما به قانون اساسی خودمان توجه کنید. بر طبق اصل چهل و چهار قانون اساسی کلیه صنایع بزرگ‌، بازرگانی ‌خارجی‌، معادن بزرگ‌، بانکداری‌، بیمه‌، تأمین نیرو، سدها و شبکه‌های بزرگ آب رسانی‌، رادیو و تلویزیون‌، پست و تلگراف و تلفن‌، هواپیمایی‌، کشتی رانی‌، راه و راه‌آهن و مانند این ها مشمول مالکیت عمومی و در اختیار دولت مقرر شده است. این همان تفکر سوسیالیستی است که در آن زمان بر ذهنیت جامعه، و از جمله اکثریت خبرگان تدوین قانون اساسی، حاکم بوده است؛ امری که باز امروزه خریداری ندارد.

شما کتابهای مرحوم شریعتی را بخوانید؛ وجهه رویین و محسوس تعلیمات او، به هیچ وجه، آزادی نیست، و وقتی از جامعه مطلوب سخن می گوید، از آن به رابطه "امت و امامت" تعبیر می کند.

امام خمینی وقتی در چنین شرائطی رهبری نهضت را به دست می گیرد، طبیعی است که ذهنیت مردم را مورد توجه قرار دهد، و مسائل فرعی را که أحیانا موجب تشتت خواطر و تفرق اذهان باشد پیش نکشد. امام بر "وحدت کلمه" بسیار تأکید داشت، و رهبر جامعه وقتی به توحید کلمه می رسد که ذهن مردمش را قبل از هر چیز خوانده باشد. وحدت کلمه به معنای تحمیل کلمه واحد نیست، بلکه به این است که نبض جامعه را گرفت و ظرفیت و مطالبات واقعی آنها را شناخت، و با توجه به آن راهکار مشروع و معقولی ارائه کرد که جامعه آن را بپذیرد.

گاهی می بینیم در مقام مقایسه مرحوم امام با بعضی رهبران دیگر ـ که بسیاریشان محترم هستند ـ به تفاوت محیطی که این دو در آن فعال بوده اند، توجه ندارند و می گویند فلانی با دشمنانش ملایم تر و مهربانانه تر رفتار کرد و بزرگوارانه از گناه مخالفانش درگذشت. بدون آن که بخواهم قضاوت نهایی بکنم ـ که به نظر می رسد می شد بهتر از این هم عمل شود ـ عرض می شود در مقام مقایسه دو رهبر در وهله اول می بایست اجواء حاکم بر دوران رهبری آنها را بررسی کرد. رهبر نمی تواند به ذهنیت مردمش بی توجه باشد، و در خیلی موارد مجبور است به آن تن دهد، والا به زودی دیگران رهبری مردم را در دست می گیرند.

شما شخصیت های مطرح آن دوره را مرور کنید. از این که اسم بیاورم ابا دارم، ولی بسیاری از شخصیتهایی که امروزه آزادیخواه و مدافع صلح با جهان و اصلاح طلب هستند، غالبشان بیست سال پیش گرایشهای تند چپ داشتند. این نه از سوء نیت و یا خدای ناکرده نفاق این شخصیتها است ـ که بعضا بسیار شریف هستند ـ بلکه این از تغییر جو غالب فکری در میان روشنفکران جامعه و جهان حکایت دارد. نام نمی برم، ولی یکی از محترمین از همین شخصیتها در جنگ اول خلیج معتقد به همکاری ایران با صدام برای مقابله با آمریکا بود!

شما اگر به سرودهای دوران مبارزه، و بلکه سالهای دهه اول انقلاب، توجه کنید، ذهنیت غالب آن استکبار ستیزی و نبرد خونین با امپریالیسم و نظام سرمایه داری بود. سخن از فروریختن کاخها و کشتن ستمگران و گرفتن حق به قهر مستضعفین بود. به خوبی به یاد دارم که از مثل این قضیه با افتخار یاد می شد که "چه گوارا" پس از فتحی که در بولیوی یا جای دیگر داشت، سیگار برگی روشن کرده و بر لب گذاشته و فرمان داده که تا این سیگار به پایان نرسیده دشمنان مغلوب (شاید سران رژیم) همگی اعدام انقلابی شوند؛ شما جو انقلابی گری آن دوران را تصور کنید.

نقل این مطالب برای آن است که تفکر غالب آن زمان بدست بیاید. توصیه بنده به کسانی که در باره تاریخ انقلاب و تصمیمات مرحوم امام پژوهش می کنند آن است که با توجه به این تفکر غالب زمان به ارزیابی و قضاوت بنشینند. در باره اعدام سران رژیم در اول انقلاب، اعلام صدور انقلاب به جهان، تسخیر لانه جاسوسی، قطع رابطه با آمریکا و یا استقبال از آن، آزادی مطبوعات، و حتی در موضع حمایت از ادامه جنگ و بسیاری دیگر باید به این نکته اساسی توجه داشت. باز عرض کنم که مرحوم امام تا یکی دو سال بعد از پیروزی انقلاب، از سوی کمونیستها و اعضاء گروهک رجوی متهم به سازش با آمریکا می شد. ملاقات مرحوم بهشتی با ژنرال هایزر را دائما به رخ بچه های انقلابی در مدارس و دانشگاه ها می کشیدند که آیا در آن ملاقات چه ها گفته شده است!؟ گاه پیروزی زودهنگام امام در مبارزه و به رسمیت شناختن سریع دولت انقلاب توسط آمریکا را نیز چاشنی تحلیل خود می کردند. شاید آمریکا اولین دولت بود که دولت انقلاب را به رسمیت شناخت.

به هر ترتیب، گاهی بی توجهی به مطلب فوق را از سوی کسانی می بینیم که با توجه به دانش سیاسی و سابقه کار در این زمینه، اصلا انتظار آن را نداریم. این بی توجهی، از سویی باعث شده انتقادات غیر منصفانه ای در حق امام بشود، و از سوی دیگر هم باعث شده، به غلط بعضی گفته ها و اعمال امام تابویی بشود که در این زمان ـ که مطالبات و نگرشهای عام جامعه عوض شده ـ خسارت بار است و نتیجه کاملا معکوس می دهد.

** مطلب قابل استفاده ای بود. امام حق بسیاری بر ما و کشور و اسلام و حوزه های علمیه دارد. به نظر شما، به عنوان مدرس حوزه علمیه قم، نمی رسد به خوبی حق امام در زمینه آراء خاص ایشان، و به خصوص ولایت فقیه، به عنوان یک نظریه علمی، ادا نمی شود؟ انتظار می رفت بعد از انقلاب، ولایت فقیه در حوزه های علمیه بیشتر مورد مداقه علمی قرار گیرد.

اگر چه نمی توان کارهایی را هم که در این رابطه شده، نادیده گرفت، ولی در عین حال، با نظر شما موافقم.

در تحلیل مسأله، توجه شما را به یک نکته جلب می کنم. حوزه های علمیه همیشه چنین بوده ـ و خوب است این چنین بماند ـ که فارغ از قدرت حاکمه به کار دین شناسی و تعلیم و تعلم آن مشغول است. در محیط علمی، تنها وقتی حیات و سرزندگی وجود دارد که در آن صاحبان نظرات مختلف حق اظهار نظر و ارائه رأی داشته باشند. ما تنها وقتی می توانیم انتظار داشته باشیم که موافقان ولایت فقیه با همه وجود وارد بحث علمی در این باره شوند که مخالفان آن هم بتوانند آزادانه کرسی درس خود را داشته باشند. بدون رو در بایستی عرض کنم بعد از انقلاب چنین محیطی برای این مباحثه دو طرفه فراهم نبوده است. نمی توان گفت اگر بزرگواری درس خارج ولایت فقیهی برگزار کند و در آن ادله ولایت فقیه را مخدوش بداند و أحیانا درس موفقی ارائه کند و مورد استقبال واقع شود، با مزاحمت این و آن مواجه نخواهد شد. در چنین شرائطی موافق ولایت فقیه هم درس ولایت فقیه نخواهد گذاشت. حوزه وقتی به درس ولایت فقیه به طور جدی اهتمام خواهد داشت که موافق و مخالف به آن بپردازند. به اعتقاد این بنده، تنها در این صورت هم هست که نظریه ولایت فقیه به درستی حلاجی و آسیب شناسی می شود و از افراط و تفریط به دور می ماند.

** سخن آخری اگر هست بفرمایید.

بنده در آخر، توجه شما را به سه مطلب جلب می کنم:

یکی آن که از بینش امام در دین شناسی و رهبری باید درس آموخت. بسیاری هنوز امام را به درستی نشناخته اند و از ظن خود یار او شده اند. ما گاهی منش امام را با تمسک به جمله ای از ایشان کنار می گذاریم، در حالی که تمام حکمت امام در آن منش بوده است. مثلا یکی از نکات مهم در رهبری امام این است که تلاش جدی کرد تا خواص جامعه را با انقلاب و حرکت مردم همراه کند؛ یعنی مرحوم امام به اهمیت نقش خواص در موفقیت جامعه آگاه بود. رمز موفقیت امام در سرنگونی رژیم شاه در همین همراه کردن خواص جامعه با انقلاب اسلامی بود. همدلی خواص با هر امری در همدلی و همراهی توده ها بسیار مؤثر است. این در حالی است که ما امروزه گاه با تخریب خواص به دنبال هدایت توده مردم هستیم. این در دراز مدت، ناشدنی است. این را فقط به عنوان نمونه ای از جفای به امام عرض کردم.

مطلب دوم آن که معتقدم نباید در امام متوقف شد. ما بر عکس تصور رائج، با بت سازی از بزرگان، آنها را آسیب پذیر می کنیم.

عظمت امام به این نیست که اشتباه نکرده باشد، بلکه غیر معصوم اشتباه می کند و بر او خرده ای هم نیست. انسان وقتی بزرگ است که وقتی به اشتباه خود پی برد، به تعبیر مکرر خود امام، سخنش دو تا شود و بازگردد. امام از این که به اشتباه خود اعتراف کند ابا نداشت، و در مواضع متعددی این کار را کرد.

وقتی پذیرفتیم مرحوم امام، معصوم نبوده است، چه اشکالی دارد اهل دانش و حکمت او را هم نقد کنند؟! نقد گذشته، چراغ راه آینده است. در چنین شرائطی می توان حرمت امام را در درازمدت بهتر حفظ کرد.

مطلب آخر این که حق مرحوم امام بر ملت ایران در سرنگونی حکومت استبدادی و فاسد شاه حق تمامی است که ملت ما به خوبی به آن واقف و شاکر است، ولی الگویی که امام از دین شناسی ارائه کردند که در آن باید تعریفی از دین داشت که به همه نیازهای بشر پاسخ دهد، تازه در اول راه است. قدم اولش را امام به خوبی برداشت، ولی از این جا به بعدش بر عهده ما است. خطای ما خطای ما است، و نباید به پای امام نوشته شود. عقل و وحی پیش روی ما است، و اندیشمند و متفکر حوزوی و دانشگاهی هم کم نداریم؛ پس باید همه با هم با تفاهم و همدلی این الگو را کامل، و نقایصش را برطرف کنیم، و در هر حال بدانیم اگر دریچه جدیدی به روی ما گشوده شده، همت اولش با مرحوم امام بوده است.

خوب است ارادت ما به حضرت امام ـ رحمة الله علیه ـ تا آنجا باشد که یکی از وظائف اصلی خود را  نقد تاریخ انقلاب بدانیم؛ تاریخی که امام هم در آن نقش مهمی داشت. این باعث می شود محصول زحمات ایشان، به قصور و تقصیر ما، از دست نرود.

آنچه گفته شد از سر علاقه ای بود که بنده به حضرت امام دارم، و می بینم به خاطر قصوری که گاه در شناخت ایشان داریم، موافق و مخالف، در حق ایشان جفا می کنیم. اعتراف دارم که هر چه عرض شد به اجمال بود، و کلام من نمی توانست بیش از این واضح و صریح باشد.

خداوند ما و شما را موفق بدارد تا به رضای خداوند عمل کنیم.

  • کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان

شاخصه های شخصیتی حضرت امام

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
صفحه اصلی
درباره ما
تماس با ما
ثبت وبلاگ
گلدون وبلاگی
ارسال مطلب
فا تولز ، ابزار رایگان وبمستر