زنگان-کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان

ارسال مطلب
مهرزنجان
حرف تو

بسیج و بصیرت

سیب

----- شما در زنگان هستید zanghan.ir -----

زنگان جایی برای نخبگان وبلاگ نویسان "زنجانی"

تیتر بزنید جایزه بگیرید
 تیتر بزنید جایزه بگیرید
آخرین نظرات
معرفی کتاب
 معرفی کتاب
پیوندهای روزانه
پیوندها
 مصاحبه با وبلاگ نویسان

حجة الاسلام غلامرضا قندهاری(شاهرودی)

کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان | پنجشنبه, ۱۰ بهمن ۱۳۹۲، ۰۷:۵۱ ق.ظ

وبلاگ"آن روزها"نوشت

ما از شهدا با خیال راحت تعریف  می کنیم شاید اگر هم در مورد آنها اغراق هم بکنیم می گوییم به جایی بر نمی خورد.ولی همه می دانیم که در باره ی همسنگران زنده مان ،حتی جانبازان عزیز ملاحظات و احتیاط هایی می کنیم . سخن گفتن از زنده ها خیلی سخت است و ملاحظاتی می طلبد. و  شاید بزرگترین گناهشان این است که زنده اند!

 در همین صفحه  می خواهم همه ی آن ملاحظات و احتیاط ها را کناری بیفکنم و در باره ی رزمنده ای محبوب سخنی کوتاه بگویم  . سخنی که امیدوارم  اغراق تلقی نشود.

روحانی  عزیز آقای غلامرضا قندهاری (دایی غلام ) در گردان کربلا در لشگر علی بن ابی طالب و بعد ها در تیپ حضرت قائم (ع) از محبوب ترین چهره های رزمندگان بود. در عملیات رمضان و محرم و والفجر مقدماتی. دیده بودم و با او خیلی صمیمی شده بودم.وقتی هم که در سال 62 به مشهد رفتم  فهمیدم  که  آن عزیز ساکن مشهد است و در همان مدرسه ای که من تازه در آنجا ثبت نام کرده ام پیش یکی از اساتید درس فلسفه می خواند.

بنده او را به چشم یک شهید زنده می نگرم . او محبوبترین روحانی رزمنده ای است  که در ذهنم نقش بسته است. هنوز هم دعای ندبه را همنوا با آهنگ سوزناک او می خوانم و با تداعی روحیات او حالم دگرگون می شود.چرا که او را در  محاصره ها و هولناکترین صحنه های دفاع مقدس ، همچون کوهی از ایمان ، ثابت و استوار دیده بودم.او با آنکه متأهل و دارای دو فرزند خردسال(کمیل و اویس) بود، در اکثر عملیات های رزمی در نوک تیز پیکان حمله حضور پیدا می کرد. اکنون با آن همه سابقه ی  سرمایه گذاری جانانه ،هیچ ادعایی ندارد و همچنان گمنامانه زندگی می کند.اخلاص راستین او به حدی است که بسیاری از نزدیکانش هم از بسیاری از  حماسه سازی های او بی خبرند.وقتی از بعضی از همشهریانش(شاهرودی ها) حال اورا می پرسم از شیوه ی اظهار نظرهایشان  می فهمم  آنها حتی به  ذره ای از عظمت آن مرد الهی پی نبرده اند.

او همواره خود را بدهکار جامعه و انقلاب می دانست . در خانه ای بسیار کوچک در خیابان دریا (کوی طلاب) زندگی می کرد. یک پایش در جبهه بود و سعی می کرد حتماً شبهای حمله خود رارا به خط برساند.خیلی وقت ها برخی از آشناهایش از رفت و برگشت او بیخبر می ماندند . او رزمنده ی با ادب و نجیبی بود که هیچوقت جبهه رفتنش را به رخ جبهه نرفته ها نمی کشید و به صورت کاملا جدی و واقعی به طلاب غیر رزمنده می گفت اقایان خوب درس بخوانید ها! ما به امید شما این جبهه را خالی کرده ایم ها!

سال 62 و 63 برخی از روزهای جمعه به همراه شهید محمود خسروی، و  آقایان محمدی تمنایی، حبیب و حجت زاهدی ، مجید حیدری ، محسن اسکندری و احد ملکی به منزل او می رفتیم و مهمانش می شدیم.

از مقام و حالات والای  او خاطرات جالبی دارم که اگر زنده باشم خواهم نوشت.نمی دانم این روزها چه کار می کند؟ در شاهرود است یا در گرگان و شاید هم در مشهد الرضا.     هرکجا هست خدایا به سلامت دارش.

  • کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان

حجة الاسلام غلامرضا قندهاری(شاهرودی)

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
صفحه اصلی
درباره ما
تماس با ما
ثبت وبلاگ
گلدون وبلاگی
ارسال مطلب
فا تولز ، ابزار رایگان وبمستر