کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان | چهارشنبه, ۲۰ آذر ۱۳۹۲، ۰۸:۳۳ ق.ظ
وبلاگ "آپاندیس قلم "نوشت
انگار که به سگی ولگرد قلاده زدهای و او را همه جا دنبال خود میکشی. نگهداشتنش سخت است. سگ پارس میکند و میخواهد خود را از قلاده آزاد کند. اما نمیتواند. گاهی او تو را میکشد و گاهی تو او را. مدتها با هم راه میروید و سگ از روی ناچاری آرام میگیرد.
تو به خیال اینکه سگ اهلی شده، قلاده را باز کردهای. سگ اول دور و برش را نگاه میکند. بعد تو را. اما سگ اهلی نشده. فرار میکند. تو هم دیگر نمیتوانی جلویش را بگیری، نه تنها نمیتوانی مهارش کنی که هر از گاهی هم برمیگردد و به تو حمله میکند. این بار تویی که باید فرار کنی تا در امان بمانی.
نگه داشتن رازی که در دل داری سخت است. میخواهد فرار کند، با خودت کلنجار میروی. اما باید با قلاده محکم نگهاش داری. مبادا اعتماد کنی و رهایش کنی. کافی است آزادش کنی، دیگر مهارش از دستت رفته و از حرف و رفتار دیگران نمیتوانی در امان باشی و همیشه نگران حمله.
شاید باورت نشود.اگر باورت نمیشود و میخواهی خودت امتحان کنی، پیشنهاد میکنم با یک سگ امتحان کنی نه با رازت. ضربهای که از آزاد کردن یک سگ ولگرد میخوری بسیار کمتر و قابلتحملتر از ضربهای است که از راز رها شده میخوری.
-
۰
۰
- ۹۲/۰۹/۲۰
- کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان