زنگان-کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان

ارسال مطلب
مهرزنجان
حرف تو

بسیج و بصیرت

سیب

----- شما در زنگان هستید zanghan.ir -----

زنگان جایی برای نخبگان وبلاگ نویسان "زنجانی"

تیتر بزنید جایزه بگیرید
 تیتر بزنید جایزه بگیرید
آخرین نظرات
معرفی کتاب
 معرفی کتاب
پیوندهای روزانه
پیوندها
 مصاحبه با وبلاگ نویسان

این فقط یک فیلم است

کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان | سه شنبه, ۱۴ آبان ۱۳۹۲، ۰۸:۱۱ ق.ظ

 وبلاگ "تکاپوی انتظار "نوشت 

دلتنگی

ملیکا، یگانه فرزند آقای محمودی گوشه اتاقش نشسته بود. احساس تنهایی می‌کرد. دلش پر از غم شده بود. با خودش فکر می‌کرد که در یک بن‌بست، گیر افتاده است. پدر و مادر هرکدام دنبال کارهای خودشان بودند. هر وقت هم که ملیکا دلتنگی می‌کرد و از مامان یا بابا می‌خواست که وقت بیشتری به او اختصاص دهند، با منت آنها روبرو می‌شد. مامان حرف‌های تکراری خودش را به زبان می‌آورد: «دیگر انتظار داری برایت چه کاری انجام دهیم؟ یک نگاه به دختران هم‏سن و سال خودت بیانداز. چه نیازی داشتی که ما برایت تهیه نکرده باشیم. موبایل خواستی، برایت گرفتیم. سیستم کامپیوترت را هم که عوض کردیم. لباس‌های جور واجور هم که داری. بهترین مدرسه شهر هم که می‌روی. همه بچه‌ها حسرت شرایط تو را توی دل خودشان دارند». و بعد هم نوبت بابا می‌رسید که: «مثل اینکه خوشیِ زیاد، دل دختر ما را زده است». آنها راست می‌گفتند و ملیکا هر چه که نیاز داشت، به دست آورده بود. ولی نیاز واقعی ملیکا این‌ها نبودند.

تک زنگ!
ملیکا برای پر کردن مخزن عاطفه‌اش، پناهندگی گرفته بود. او به دوستان و همکلاسی‌های خودش پناه آورده بود. خوب می‌دانست که بعضی از این دختر‌ها فقط به خاطر وضع مالی خوبش دور و بر او جمع شده‌اند. با این حال، ملیکا هر روز با تماس گرفتن و زنگ زدن به دوستانش، محبت را گدایی می‌کرد. تا آنجا که دوستانش به شوخی اسمش را مهری صدا می‌زدند و منظورشان دختری بود که مهرطلبی‌اش زبانزد شده بود. او تصمیم گرفت قدری به خودش برسد. دیگر نمی‏خواست این روش را ادامه بدهد. می‌خواست گدایی را کنار بگذارد. در همین فکرها بود که تلفن همراهش به صدا درآمد. فقط یک بار زنگ خورد و بعدش هم قطع شد. ملیکا گوشی را برداشت. شماره آشنا نبود. خیلی با خودش فکر کرد. بدجوری وسوسه شده بود. بین کنجکاوی و بی‌خیالی سرگردان شده بود. از طرفی مایل بود بداند چه کسی شماره او را گرفته و یادی از او کرده و از طرف دیگر تصمیم داشت یک مدیر موفق برای احساسات خودش باشد. اما در این نبرد، عقل بازنده شد. همان شماره را گرفت. صدای موسیقی ملایمی از گوشی پخش می‌شد... بله! بفرمایید. صدای آقا پسری از پشت تلفن به گوش می‌رسید. ملیکا فوراً قطع کرد. حالا با دست خودش کاری کرده که ممکن است برایش دردسر شود. چند لحظه بعد گوشی زنگ خورد. خودش بود. همان شمارة ناشناس. مثل اینکه بازی خطرناک شروع شده بود...

شما با همه متفاوتید!
این قصه واقعیتی است که در زندگی بسیاری از دختران نوجوان و جوان ممکن است اتفاق بیفتد. امروزه با گسترش ارتباطات، خطرات بیشتری انسان‌ها را تهدید می‌کند. خصوصاً کسانی که در بازار زندگی، کالای مهمی چون عشق را به همراه دارند. تلفن همراه به حیاط خلوتی برای پسران و دختران تبدیل شده و شعار فریبنده «هیچ کس تنها نیست» باعث شده تا خود را در یک فضای مجازی امن تصور کنیم، در حالی که تنهایی آدم‌ها بعد از ورود شبکه‌های ارتباطی نه تنها کمتر نشده، بلکه بیشتر هم شده است و هر کسی با خودش خلوت کرده و به دنیای ذهنی و کاغذی‌اش پناه برده است. در این میان، دخترانی هستند که به دلایل مختلف در بازیِ خطرناک ارتباط، شریک می‌شوند و پس از افسونِ عاطفی، به خواب غفلت عمیقی فرو می‌روند. اولین شگرد شکار توسط پسران به کار گرفته می‌شود: «شما با همه متفاوتید» و بعد از جذب طرف مقابل در یک فرایند طولانی، آنها را رها کرده و در دنیای وابستگی به دام می‌اندازند.

از شیطنت تا افتادن در دام شیطان!
بسیاری از ارتباط‌های آزاد و خارج از چارچوب، از یک شیطنت یا کنجکاوی شروع می‌شوند. یک بار پاسخ دادن، یک پیامک فرستادن، یک نگاه، یک لحظه توجه کردن به جنس مخالف و .... تجربه مشاوران می‌گوید: دخترانی که احساس می‌کنند خیلی زرنگ هستند، معمولا زودتر به دام می‌افتند. این دسته از دختران برای اثبات قدرت و تسلط خود، زودتر بازی را شروع می‌کنند و بی‌خبر از سابقة فرد مقابل خود، در اندک زمانی چشم و دل می بازند و خود را یک سرگرمی برای حریف می‏بینند. برخی از شیطنت‌ها و کنجکاوی‌ها ممنوع شده، چون آزمودن چیزی که به اندازة کافی برای دیگران دردسر آفرین بوده، اصلاً منطقی به نظر نمی‌رسد. شروع بازیِ ارتباط مانند امتحان مواد مخدر، قرص‌های روان‌گردان و دیگر مواردی است که وابستگی ایجاد می‌کند. این هم یک نوع وابستگی البته از نوع بسیار خفن آن است.

رو کم کنی!
برخی از دختران، نبرد جانانه‌ای راه می‌اندازند. می‌خواهند به همسالان خود ثابت کنند که خواهان بیشتری دارند. یا می‌خواهند ثابت کنند که هیچ پسری روی آنها تأثیرگذار نیست. مثل اینکه می‌خواهند ثابت کنند که می‌توانند شنا کنند بدون آنکه خیس شوند! اینها به گمان اینکه وارد یک بازی کودکانه شده‌اند، به قصد «رو کم کنی» وارد عرصه می‌شوند. رقابتی که در خوشایند‌ترین وضعیت، با «آبرو کم‌کنی» تمام می‌شود. جدال برای کم‌نیاوردن، خودش کم‌آوردن است. وقتی دیدی از جاده اصلی دور شدی و فقط به خاطر کم نیاوردن، به مسیر اشتباهِ خودت ادامه‌ می‌دهی، دربارة خودت تردید کن! می‌دانی که هر چه جلوتر بروی، از مسیر اصلی‌ات دورتر می‌شوی، ولی باز به بهانه‌های واهی حاضر نیستی جلوی اشتباه را بگیری. اینجاست که از هر طرف باران سرزش به سر و صورت شما می‌خورد و اینجاست که زمینه را برای سرگرم شدن دیگران فراهم کرده‌ای. بیشترین بازنده‌های این بازی، دختران هستند.

بازار سیاه دارو
در دنیای دختران، صداقت و محبت بیشتری پیدا می‌شود. شما دختران دوست دارید در رفاقت‌های خودتان، ویتامین محبت دریافت کنید. گاهی کمبود این ویتامین در داروخانه‌های مجاز باعث می شود به بازار سیاه روی آورید. این اولین قدم برای از دست دادن اندوخته‌های شماست. تردید، رهایتان نمی‌کند. از سویی نیاز و از طرف دیگر آشفتگی بازار شما را می‌ترساند. آدم‌های این بازار نگران‌کننده‌اند. گویا همه قصد فریب دارند و می‌خواهند به شگردهای گوناگون سرمایه را از دست شما دربیاورند. بهتر است برگردی و منتظر باشی تا داروخانه مجاز و مطمئن باز شود و شما جنس خود را از جای مناسب تهیه کنید. تا دیر نشده این کار را انجام بدهید، قبل از آنکه خود را سرزنش کنید.

از نگاه یک دختر
مشکل اصلی در ارتباط با پسران، عینک‌هایی است که روی چشم خود می‌گذارید. عینک شما روشن و عینک طرف مقابل‌تان، دودی است. شما ارتباط خود را با صداقت شروع می‌کنید، با اعتماد ادامه می‌دهید و با ندامت تمام می‌کنید! اما در دنیای پسران، بر اساس تحقیقاتی که انجام شده، از همان اول یک سرقت طراحی شده، با فریب ادامه می‌یابد و با بازی دادن شما تمام می‌شود. همان پیامک‌های عاشقانه‌ای که برای شما فرستاده‌اند، همزمان برای چند نفر دیگر هم ارسال کرده‌اند. نگاه به ظاهر محبت‌آمیزشان به شما حس جذاب بودن و متفاوت بودن می‌دهد، اما یادتان باشد این فقط یک فیلم است.

تست صداقت
برای عده‌ای که دل سپرده‌اند، شنیدن حرف‌های عاقلانه و آینده‌نگر، تلخ است. آنها دنبال کسانی می گردند که از کارشان تعریف کنند و آنها را در ادامه مسیر تشویق نمایند و معمولاً فقط در بین دوستانی از جنس خودشان می‌توانند به این هدف برسند. اما برای اینکه باورتان شود که طرف مقابل شما راست می‌گوید یا خیر، به این قانون روان‏شناسی توجه کنید.
در دنیای مردان، محبت با اقدام کردن ثابت می‌شود. اگر پسری ادعای دوستی کرد ولی از شما خواست یک طرفه خطر‌پذیر باشید و این مسئله را کتمان کنید، آیا می‌توانید به او اعتماد کنید؟ توجه کنید: شما می‌خواهید طلا بخرید. از کجا شروع می‌کنید؟ به طلافروشی می‌روید یا از هر خانمی که در خیابان دیدید می‌پرسید: طلای شما فروشی است؟ اگر این کار را بکنید، چه اتفاقی می‌افتد؟ برخی از پسران از خود شما می پرسند. به نظر شما این نادیده گرفتن شخصیت شما نیست؟
یادتان باشد اگر پسری خواهان واقعی شما باشد، نگران از دست دادن شما خواهد شد و حتما از روش‌های موجود – نظیر گفت‏وگوی خانواده‌ها - مسئله را جدی خواهد کرد، نه در خیابان یا صفحه گوشی شما! و هر قدر دسترسی به شما دشوارتر باشد، ارزش شما بیشتر خواهد شد.

سراب آرامش
بودن در کنار جنس مخالف به بهانه آرام شدن، هزینة سرسام‌آوری دارد. دختران زیادی به خاطر چند لحظه آرامش از این نوع، یک عمر آرامش خود را از دست داده‌اند. برای اینکه باور کنید، نگاهی به مجلات، کتاب‌ها و سایت‌هایی بیندازید که این مسیر را طی کرده‌اند. این یک قانون است که در گناه و روش‌های نادرست آرامش نیست. آرامشی که به دنبال آن تهدید، مخفی‌کاری، افت تحصیلی، ‌بازماندن از پیشرفت، برچسب خوردن، بدنامی و بی‌عفتی باشد، فقط یک سراب است. یادتان باشد خود پسرها برای انتخاب همسر آینده‌شان، دنبال دخترانی می‌گردند که سابقه دوستی نداشته باشند تا بتوانند به آنها اعتماد کنند.
می‌توان ویتامین آرامش را با مراقبت از خود، درگیر نشدن در کارهای پر خطر، ارتباط با خداوند، زندگی با برنامه، پیشرفت‌های علمی، هنری، معنوی و ورزشی، ارتباط با دوستان هدفمند، سوخت‌گیری عاطفی از خانواده و نیز شرکت در کارهای خداپسندانه به دست آورد.

حکایت طلا
سکهً طلا در پوششی زیبا نگه‌داری می‌شود. وسایل قیمتی دیگر هم، در نهایت دقت مواظبت می‏شوند؛ اما یک سکة کم ارزش، ممکن است در دست هر کسی بیفتد و در هر جایی قرار بگیرد. نیاز به مراقبت و حفاظت هم ندارد، چون ارزش این کار را ندارد.
آدم‌ها هم همین حکایت را دارند. آدم‌های باارزش به خوبی از خودشان مراقبت می‌کنند، با ظاهری آراسته و موجه با دیگران ارتباط می‌گیرند و تمام تلاش‌‌شان، بهتر شدن و خوب‌تر زندگی کردن است. عزیز و محترم بودن ما، تاجی است که خداوند بر سر ما نهاده1 و قیمتی دارد که نباید به هیچ بهانه‌ای اجازه دهیم از سرمان بیفتد. کلاس زندگی، در مراعات چارچوب‌هایی است که ما را از آسیب‌پذیری حفظ می‌کند. زیبایی هم قیمتی دارد که باید پرداخته شود. حراج کردن زیبایی اصلاً معاملة خوبی نیست و هر کسی هم ارزش استفاده از لطافت‌ها و زیبایی‌های خدادادی را ندارد.

آرامش یا نمایش؟
با دوستان یا همکلاسی‌هایی روبه‏رو می‌شوید که نمایش‏گران حرفه‌ای در ارائه جدیدترین مدهای روز و مقلدانی زبردست در به روز شدن تیپ و شمایل خودشان هستند. گاهی ممکن است عده‌ای حسرت امکانات یا توانایی چنین دخترانی را داشته باشند، در حالی که حقیقت چیز دیگری است. این نمایش‏گران هستند که در هیاهوی تیپ و کلاس، خودشان را گم کرده‌اند، آن هم در دوره‌ای از زندگی که به یافتن خود شدیداً نیازمندند. نتیجة این کار از دست دادن آرامش واقعی و بسنده کردن به تحسین‌های لحظه‌ای برخی از دوستان است. راستی اگر قرار باشد بین آرامشی که ما را به موفقیت و کامیابی می‌رساند و نمایشی که ما را از این مقصد دور می‌کند، یکی را انتخاب کنیم، اولویت با کدام است؟

پیام پوشش
زبان بدن و نوع پوشش در ارتباط با دیگران بیشترین پیام را دارد. شما با نگاه اول به ظاهر دیگران حدس‌هایی می‏زنید که خیلی با واقعیت‌ها و شخصیت حقیقی آدم‌ها بیگانه نیستند؛ در واقع انتخاب‌های ما نمایندة شخصیت ما هستند. به عنوان مثال دختر خانمی که حسابی به خودش رسیده و جامعه را با خانه و مهمانی خصوصی اشتباه گرفته، به دیگران این پیام را القا می‌کند که در تشخیص موقعیت‌ها کمی مشکل دارد. همچنین دختر خانمی که در حضور دیگران برخوردی متین و متفاوت با موقعیت‌های خانگی خود دارد، این پیام را می‌رساند که یاد گرفته در شرایط متفاوت چگونه انعطاف نشان دهد. نیز دختر خانمی که با پوشش ظاهر می‌شود، به همه بینندگان اعلام می‌کند که برای خود، زیبایی‌ها و لطافت‌های اهدایی خداوند به خودش، احترام و ارزش قائل است و از دیگران هم انتظار دارد که این حریم را برای او حفظ کنند.

پی‏نوشت:
1. اسراء، آیة 70. 

  • کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
صفحه اصلی
درباره ما
تماس با ما
ثبت وبلاگ
گلدون وبلاگی
ارسال مطلب
فا تولز ، ابزار رایگان وبمستر