کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان | يكشنبه, ۱۲ آبان ۱۳۹۲، ۰۷:۵۸ ق.ظ
بعضی وقتها شعری را میخوانی که با تمام وجودت بازی می کند، روحت را می رقصاند و تا مدتی تو را مشغول خودش می کند! چند شب پیش یکی از دوستان سروده ای از دوست عزیزم قاسم احمدی برایم خواند که تمام ویژگی های بالا را داشت و در این پست تقدیم شما می کنم...
تو همانی که دلم لک زده لبخندش را او که هرگز نتوان یافت همانندش را
از رقیبان کمین کرده عقب میماند هر که تبلیغ کند خوبی دلبندش را
قلب من موقع اهدا به تو ایراد نداشت مشکل از توست اگر پس زده پیوندش را
حفظ کن این غزلم را که به زودی شاید بفرستند رفیقان به تو این بندش را
" منم آن شیخ سیه روز که در آخر عمر لای موهای تو گم کرد خداوندش"…
-
۰
۰
- ۹۲/۰۸/۱۲
- کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان