زنگان-کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان

ارسال مطلب
مهرزنجان
حرف تو

بسیج و بصیرت

سیب

----- شما در زنگان هستید zanghan.ir -----

زنگان جایی برای نخبگان وبلاگ نویسان "زنجانی"

تیتر بزنید جایزه بگیرید
 تیتر بزنید جایزه بگیرید
آخرین نظرات
معرفی کتاب
 معرفی کتاب
پیوندهای روزانه
پیوندها
 مصاحبه با وبلاگ نویسان

غدیر خم...

کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان | سه شنبه, ۳۰ مهر ۱۳۹۲، ۱۲:۲۱ ب.ظ

وبلاگ"تکاپوی انتظار"نوشت

نگاره‌ای از صحنه‌ای از غدیر خم. منسوب به کتاب الآثار الباقیة عن القرون الخالیة متعلق به بیرونی

در کتابخانه دانشگاه ادینبورگ انگلستان

...دراین مقاله سعی شده  که ،کل ماجرای غدیر مفصل بیان شود...

غدیر

غـدیـر در لـغـت بـه معناى برکه ، آبگیر و تالاب است چاله هایى که در بیابان به انتظار نشسته تا از ریزش باران یا گذر سیل دامنى از آب برگیرند و زلال کنند تا مگر مسافر تشنه صحرا بر این سفره همیشه گشاده باکفى از این نعمت ارزنده رمقى گیرد و مشک خشکیده خویش را از آن پر سازد، غدیر نامیده مى شوند

غدیر خم

مـسافرى که از مدینه به سوى مکه حرکت مى کند، بیش از پانصد کیلومتر راه پیش رو دارد بعد از پیمودن270 کیلومتر از این مسافت ، به منطقه اى مى رسد که ((رابغ )) نام دارد رابغ ((2)) شهرکى اسـت در نـزدیـکـى جـحفه ، و جحفه یکى از میقاتهاى پنج گانه حج است ، جایى که حاجیان شام و کسانى که مى خواهند ازجده به جانب مکه روند، در آن محرم مى شوند
فـاصـلـه جـحـفه تا مکه تقریبا 250 و تا رابغ 26 کیلومتر است ((3)) و در آن غدیرى بوده است که آب گـنـدیـده و مـسموم آن قابل استفاده مسافران نبوده و قافله ها در آن وادى توقف نمى کردند ((4)) گـویا به همین دلیل خم نامیده شده است چرا که خم به هر چیز فاسدى گفته مى شود که بدبو باشد قفس مرغ رانیز به همین دلیل خم مى گویند

گزارشى از حجة الوداع

سـال دهـم هـجـرت اسـت ، و اسـلام سـراسـر جزیرة العرب را فراگرفته است همه قبایل عرب به آیـیـن مـسـلـمـانـى گـرویـده ، به رسالت حضرت ختمى مرتبت (ص ) اقرار کرده اند اثرى از بت و بـت پـرسـتى در هیچ یک از قبایل به چشم نمى خورد زحمات صاحب رسالت (ص ) به ثمر نشسته و مـیـوه شـیرین خود را به بارآورده است بت از سریرالوهیت فرود آمده ، و کلمه طیبه لااله الااللّه در گستره جزیرة العرب ، طنین افکن شده است 
اکـنـون تـنها تفاوت مردم ، در ایمان قلبى و سابقه آنان در اسلام است پیامبر عظیم الشان (ص ) که حدودبیست و سه سال سخت ترین رنج ها را تحمل کرده ، و در تمام این مدت طولانى لحظه اى در انجام وظیفه و ابلاغ رسالت سستى نورزیده ، و هیچ گاه احساس خستگى نکرده ، اینک دریافته است کـه بـه زودى از ایـن جـهـان رخـت بـرخواهد بست و به دیدار معبود یگانه اش خواهد شتافت پس هـمچنان بى وقفه مى کوشد تاآنجا که امت برمى تابد، آداب اسلام را به آنان بیاموزد اندکى از احکام اسلام باقى است ، که هنوز فرصتى براى ابلاغ یا آموزش آنها فراهم نیامده است فریضه مهم حج از آن جـمـله است آن گرامى تا آن روز فرصت نیافته بود حج را چون نماز به مسلمانان بیاموزد و اکنون تنها و آخرین فرصت است
اعـلام عـمـومـى شد که رسول خدا(ص ) حج مى گزارد مردم از قبایل رو به سوى مدینه نهادند و آن حضرت در روز پنج شنبه شش روز، یا شنبه چهار روز به آخر ذیقعده ((5)) ابودجانه را در مدینه جـانـشین خود ساخته ((6)) در حالى که همه همسران و خاندانش او را همراهى مى کردند ((7)) و صد شتر قربانى همراه داشت ، ((8)) از مدینه حرکت کرد
در آن روزهـا بـیـمـارى سـخـتى (آبله یا حصبه ) در مدینه شایع بود که بسیارى از مسلمانان را از ایـن مـصـاحـبـت مـیـمون محروم مى داشت ((9)) با این حال دهها هزار نفر با پیامبر همراه شدند مـورخـان هـمراهان آن حضرت را چهل هزار، هفتاد هزار، نود هزار، 114 هزار، 120 هزار و 124 هزار نـفـرنوشته اند ((10)) ولى با این همه حق این است که بگوییم : چنان جمعیتى در رکاب آن حضرت حـرکت کردکه شمارش بر جز خدا پوشیده است ((11)) اینان کسانى بودند که از مدینه مى آمدند، ولى تعداد حاجیان به این عده منحصر نمى شد زیرا اهل مکه و ساکنان حومه آن و کسانى که از یمن در رکاب امیرالمؤمنین على (ع ) آمده بودند، نیز در حج شرکت داشتند
حضرت غسل کرد، بدن مبارکش را روغن مالید، خود را خوشبو کرد، موهایش را شانه زد، ((12)) و ازمدینه بیرون آمد هنگامى که از مدینه بیرون مى رفت تنها دو تکه لباس بر تن داشت که یکى را بر دوش انـداخته و دیگرى را به کمر بسته بود منزل به منزل پیش مى رفت ، وقتى به ((ذى الحلیفه )) رسید احرام بست ((13)) و همچنان پیش رفت تا در روز سه شنبه چهارم ماه ذیحجه وارد مکه شد از باب بنى شیبه واردمسجدالحرام شد ((14)) ، طواف کرد، نماز طواف به جاى آورد، بین صفا و مروه سعى نمود و بدین ترتیب اعمال عمره به پایان رسید ((15)) به کسانى که قربانى همراه خود نیاورده بـودنـد، فـرمـود تقصیر کرده ازاحرام خارج شوند ((16)) و خود چون قربانى همراه داشت در حال احـرام باقى ماند، تا در منى قربانى کند ((17)) امیرمؤمنان که از حرکت پیامبر براى حج آگاه شده بود، در حالى که 37 قربانى همراه داشت ، باسپاهیان خود براى شرکت در مراسم حج از یمن حرکت کـرد، و در مـیـقـات اهـل یمن به همان نیتى که پیامبر (ص ) محرم شده بود، احرام بست ، و مانند حضرت رسول ، پس از سعى صفا و مروه در احرام باقى ماند ((18))
رسـول مـکرم اسلام (ص ) روز هشتم ذیحجه از طریق منى وارد صحراى عرفات شد، تا مراسم حج راآغـاز کـنـند تا طلوع آفتاب روز نهم در منى ماند و سپس راه عرفات را پیش گرفت ، و در خیمه خویش درعرفات فرود آمد
در عـرفـات ، در اجتماع باشکوه مسلمانان ، به شیوایى تمام خطبه خواند در این خطبه مسلمانان را بـه بـرادرى و احـترام متقابل سفارش کرد، بر همه آداب جاهلیت مهر بطلان زد و ختم پیامبرى را اعـلام نمود ((19)) تا غروب روز نهم در عرفات ماند وقتى آفتاب غروب کرد و هوا کمى تاریک شد، بـه سـوى ((مـزدلفه )) شتافت ((20)) شب را در همان جا سپرى کرد صبح روز دهم به طرف منى حرکت کرد آداب منى را به جاى آورد و بدین گونه مناسک حج را به مسلمانان آموخت
ایـن حـج را حـجـة الوداع ، حجة الاسلام ، حجة البلاغ ، حجة الکمال و حجة التمام خوانده اند ((21)) با پـایـان گـرفـتـن مراسم حج پیامبر (ص ) به سوى مدینه حرکت کرد هنگامى که به سرزمین رابغ رسـیـد، در مـحـلـى کـه غـدیـر خـم نام داشت ، جبرئیل امین بر او نازل شد و پیامى بدین شرح از پروردگار بر او تلاوت کرد:.
یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و اللّه یعصمک من الناس ان اللّه لایهدى القوم الکافرین ، ((22))
اى رسـول مـا! آنـچـه را از سـوى پـروردگـارت بـر تـو نازل شده به مرم برسان و اگر این کار را انـجـام نـدهـى ، رسـالـت خـود را بـه انـجام نرسانده اى و خدا تو را از مردم ایمن خواهد کرد همانا خداى ،قوم کفرپیشه را هدایت نمى کند ((23))
این پیام الهى ماموریتى خطیر بر عهده پیامبر اکرم (ص ) مى گذاشت ، اعلان چیزى که باید همگان ازآن بـاخبر شوند، و اگر چنین نکند، گویاکارى صورت نداده است بنابراین بهترین موقعیت براى اعـلام چـنین پیامى همین جا بود، جایى که راه مصر و عراق و مدینه و حضرموت و تهامه از هم جدا مـى شـود وهـمه حاجیان ناگزیر از آن مى گذرند غدیر خم مناسب ترین محلى بود که مى توانست چنین پیام سترگى رابه گوش همگان برساند
پـس دسـتـور تـوقـف صـادر شـد فـرمـود تـا رفتگان را باز خوانند و صبر کرد تا آنان که در راهند بـرسند ((24)) اجتماع عظیمى در صحراى تفتیده حجاز گرد آمد روزى سخت گرم و منطقه اى بشدت گرماخیز بود،چنان گرم که مردان نیمى از لباس خود را بر سر انداخته و نیمى دیگر را به پـاى خـویـش مـى پیچیدند ((25)) همه مى خواستند بدانند چه چیز باعث شده که پیامبر (ص ) در چنین مکان به ظاهر نامناسبى دستورتوقف داده اند حرارت اشتیاق با گرماى هوا آمیخته حاجیان را بى تاب مى کرد
فـرمـود تـا زیـر چـنـد درخت کهنسال را بروبند و جهاز شتران را بر هم انباشته کنند منبرى بلند بـرافـراشـت نـزدیـک ظـهر آن گاه که همه حاجیان در آن صحرا جمع شدند، بر فراز منبر برآمد و خطبه اى بدین شرح ایراد کرد:
ستایش مخصوص خداوند است از او کمک مى خواهیم و به او ایمان مى آوریم و بر او توکل مى کنیم و از شر نفس و بدى کردارمان به او پناه مى بریم ، خدایى که هدایت کننده اى نیست آنکه رااو گمراه سازد و گمراه کننده اى نیست هر که را او هدایت کند گواهى مى دهم که معبودى جزخداى یگانه نیست و محمد بنده و فرستاده اوست اما بعد:
اى مردم خداوند نیکى کننده آگاه به من خبر داد که هیچ پیامبرى بیش از نصف عمر پیامبر پیش ازخـود زنـدگـى نـخـواهد کرد و اندکى بیش نمانده که مرا نیز به سراى باقى دعوت کنند و من اجابت کنم و همانا از من و همه شما سؤال خواهد شد پس شما چه پاسخ خواهید داد؟
مـردم گـفـتـنـد: گـواهـى مـى دهیم که تو پیام الهى را رساندى و پند دادى و کوشیدى خدایت پاداشى نیک دهد.
فـرمـود: آیـا شهادت نمى دهید که معبودى جز خداى یگانه نیست و محمد بنده و فرستاده اوست وبهشت او حق و دوزخش حق است و مرگ حق است و قیامت بدون شک خواهد آمد و خداوندتمام مردگان را زنده خواهد کرد؟
گفتند: آرى به همه اینها گواهى مى دهیم 
عرض کرد: خدایا شاهد باش ((26)) 
سپس فرمود: اى مردم صداى مرا مى شنوید؟ 
گفتند: آرى 
فـرمـود: مـن پـیـش از شـمـا بـه حـوض کوثر مى رسم و شما در کناره حوض بر من وارد خواهید شـد،حـوضـى کـه عـرض آن بـه انـدازه فاصله صنعا تا بصرى است ، و در آن جامهایى است از نقره به شماره ستارگان حال بنگرید که پس از من با دو میراث گرانبها چگونه رفتار مى کنید
مردى از میان جمعیت فریاد برآورد: یا رسول اللّه ! آن دو چیز گرانبها چیست ؟ 
فرمود: یکى از آن دو که بزرگتر است ، کتاب خداست یک طرفش در دست خدا و طرف دیگرش به دسـت شـمـاست ، پس آن را محکم نگه دارید تا گمراه نشوید و دیگرى که کوچکتر است ، عترت و خـانـدان مـن اسـت و خـداى نـیـکـى کننده آگاه به من خبر داده است که این دو هرگز از هم جـدانـمى شوند، تا در لب حوض در قیامت به من رسند من هم از خدا همین را خواسته ام پس شما ازآنها پیشى نگیرید که هلاک مى شوید و از آنها وا نمانید که هلاک مى شوید سپس دست على (ع )را گرفت و بلند کرد، به طورى که سپیدى زیر بغل هر دوشان دیده شد و همه مردم على را شناختند
آنگاه فرمود: اى مردم ! چه کسى نسبت به مؤمنان از خود ایشان سزاوارتر است ؟ 
گفتند: خدا و رسولش بهتر مى دانند
فرمود: خدا مولا و سرپرست من است و من مولا و سرپرست مؤمنانم و من نسبت به مؤمنین ازخود ایشان سزاوارترم پس هر کس من مولا و سرپرست اویم ، على مولا و سرپرست اوست ((27))
این جمله را سه بار تکرار کرد
سـپـس گـفـت : خداوندا! دوستى کن با هر کس که با على دوستى کند، و دشمنى کن با هر کس کـه عـلـى را دشمنى کند، دوست بدار هر کس که على را دوست مى دارد، و دشمن دار هر کس او رادشـمـن مـى دارد ((28)) ، یـارى کـن هر کس را که یاریش کند و بى یاور بگذار هر کس تنهایش گذارد ((29)) و حق را همواره با على بدار هر طرف که باشد ((30)) 
اى مردم باید حاضران ، این پیام را به غایبان برسانند ((31)) 
چون خطبه نبوى به پایان رسید امین وحى براى بار دوم نازل شد و او را به این پیام مفتخر ساخت 
الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتى و رضیت لکم الاسلام دینا ((32)) ،
امـروز دیـن شـمـا را کـامـل کـردم و نعمتم را بر شما تمام کردم و راضى شدم که اسلام دین شما بـاشـد[اسلام را به عنوان دین براى شما پسندیدم ]پیامبر اکرم (ص ) پس از دریافت این پیام مسرت بـخش ، فرمود: ((اللّه اکبر! که دین کامل و نعمت تمام گشت و پروردگارم به رسالت من و ولایت على بعد از من راضى شد)) ((33)) 

مراسم تبریک و تهنیت

پـیـامـبـر اکرم (ص ) پس از اتمام خطبه از منبر پایین آمد و در خیمه اى نشست و فرمود تا على (ع ) درخـیـمه اى دیگر بنشیند آنگاه دستور داد تمام اصحاب براى عرض تبریک به دیدار امیرالمؤمنین بشتابندو مقام ولایتش را تبریک گویند
نویسنده کتاب تاریخ روضة الصفا پس از نقل جریان غدیر مى نویسد:
پس فرود آمد و در خیمه خاص بنشست و فرمود که امیرالمؤمنین على (ع ) در خیمه دیگربنشیند بعد از آن طبقات خلایق را امر کرد به خیمه على (ع ) رفتند و زبان به تهنیت آن حضرت گشادند و چـون مـردم از این امر فارغ شدند، امهات ((34)) ، به فرموده خواجه کاینات نزد على (ع ) رفته او را تهنیت گفتند ((35)) 
و در تاریخ حبیب السیر پس از نقل حدیث غدیر چنین آمده است :
پس امیرالمؤمنین على ـ کرم اللّه وجهه ـ به موجب فرموده حضرت رسالت (ص ) در خیمه نشست تا طوایف خلایق به ملازمتش رفته لوازم تهنیت به تقدیم رساندند و از جمله اصحاب عمر بن الخطاب ـ رضى اللّه عنه ـ جناب ولایت مب را گفت : بخ بخ یابن ابى طالب اصبحت مولاى ومولى کل مؤمن و مؤمنة ، ((36)) 
یـعـنـى خـوشـا حـال تو اى پسر ابوطالب ! بامداد کردى در وقتى که مولاى من و مولاى هر مؤمن ومـؤمـنـه بـودى بـعـد از آن امـهـات مـؤمـنـیـن بـر حـسـب اشـارت سـید المرسلین به خیمه امیرالمؤمنین (ع )رفته شرط تهنیت به جاى آوردند
مـرحـوم طـبرسى مفسر و محدث نامى امامیه نیز عین این مطلب را در کتاب اعلام الورى روایت کرده است ((37)) 
هـمـه اصـحـاب دوبـاره با پیامبر بیعت کردند و همزمان با على (ع ) نیز بیعت کردند اولین کسانى کـه دسـت بـر دسـت پیامبر(ص ) و على (ع ) نهادند ابوبکر، عمر، عثمان طلحه و زبیر بودند ((38)) هـمـان طور که پیش از این گفتیم عمر براى تبریک و شاد باش جمله اى را به کاربرد که در تاریخ مـانـدگـار شـد او گفت :بخ ‌بخ یا بن ابى طالب ، اصبحت ، مولاى و مولا کل مؤمن و مؤمنه ((39)) شمار بسیارى از محدثان اهل سنت این جمله را از اصحاب رسول خدا(ص ) که در آنجا حاضر بوده و ایـن جـمـله را از زبان عمر شنیده اند، نقل کرده اند از جمله کسانى که این جمله را روایت کرده اند ابن عباس ، ابوهریره ، برا بن عازب ، زید بن ارقم ،سعد بن ابى وقاص ، ابوسعید خدرى و انس بن مالک را مى توان نام برد
مرحوم علامه امینى در کتاب الغدیر شصت نفر از دانشمندان اهل سنت را نام مى برد که این روایت رادر کتب خود آورده اند ((40)) و بعضى آن را به ابوبکر نیز نسبت داده اند
آنـگـاه حـسان بن ثابت ، شاعر نامى زمان خود برخاسته عرض کرد: ((یا رسول اللّه ! اجازه مى خواهم درحضور شما چند بیت درباره على (ع ) بگویم ))
فرمود: با برکت الهى بگو:
حسان بر بلندى رفت و چنین سرود:
ینادیهم یوم الغدیر نبیهم ـــــ بخم و اسمع بالرسول منادیا
فقال فمن مولاکم و نبیکم ؟ ـــــ فقالوا و لم یبدو اهناک التعامیا
الهک مولانا و انت نبینا ـــــ و لم تلق منا فى الولایة عاصیا
فقال له قم یا على فاننى ـــــ رضیتک من بعدى اماما و هادیا
فمن کنت مولاه فهذا ولیه ـــــ فکونوا له اتباع صدق موالیا
هناک دعا اللهم و ال ولیه ـــــ و کن للذى عادى علیا معادیا ((41)) 
یعنى :
ـ پـیـامـبـر مـسـلمانان در روز غدیر با آواز رسا آنان را فرا خواند، و شگفتا! که چگونه فرستاده خدا فریادمى کرد.
ـ پس گفت : مولى و سرپرست و پیامبر شما کیست ؟ 
در آنجا همه بدون هیچ ابهامى گفتند:
ـ خـداى تو مولاى ماست و تو پیامبر ما هستى و هیچیک از ما را نخواهى دید که درباره امر ولایت ، تورا عصیان و مخالفت کند
ـ و آنگاه به على (ع ) گفت : یا على برخیز که من تو را براى امامت و رهبرى پس از خود برگزیدم .
ـ پـس هـرکـس را کـه مـن رهـبـر و سـرپـرست اویم ، همانا این على سرپرست اوست پس براى او پیروانى صادق و دوستدار باشید
ـ و در آنـجـا دعـا کـرد: خـداونـدا دوست على را دوست بدار و با آن کس که با على دشمنى کند، دشمن باش 

نصب على به خلافت ، در روز غدیر

سه روز طول کشید تا مراسم بیعت و تهنیت به پایان رسید ((42)) حال ، تکلیف خلافت کبراى الهى مـعـلـوم وخـلیفه رسول خدا منصوب شده ، مردم او را شناخته و با او بیعت کرده اند دیگر وقت آن رسیده بود که مراسمى چون تاجگذارى شاهان برگزار شود پیامبر(ص ) امیرالمؤمنین را خواست و عـمـامـه خود را که ((سحاب )) نامیده مى شد بر سر وى نهاد و دنباله هاى آن را تا روى شانه هایش آویخت و فرمود: یا على العمائم تیجان العرب ، یعنى عمامه تاج عرب است ((43)) 
سـپـس فـرمـود: پـیـش بیا حضرت پیش آمد فرمود: برگرد حضرت برگشت ((44)) آنگاه رو به اصـحـاب کرده فرمود: ((فرشتگانى که در روز بدر و حنین به یاریم آمدند، این گونه عمامه بر سر داشتند ((45)) 
و فـرمـود: ((عـمامه سیماى اسلام است ، ((46)) عمامه علامتى است که مسلمان را از مشرک جدا مى کند)) ((47)) و فرمود: ((ملائکه با این شکل به نزد من آمدند)) ((48)) 
بـدیـن تـرتـیـب واقـعـه غـدیـر بـه پـایـان رسـیـد و حاجیان هر کدام راه دیار خویش گرفته در اطراف جزیرة العرب پراکنده شدند آنان حدیث ولایت را به گوش همه مسلمانان رساندند
اکنون که حماسه غدیر به طور خلاصه معلوم شد، دو نکته قابل ذکر است :
الف ـ صحت واقعه غدیر از نظر تاریخ ،
ب ـ مفاد کلام رسول اکرم (ص ) در خطبه روز غدیر

صحت واقعه غدیر از نظر تاریخ

غـدیـر چـشـمـه اى است که زلال اسلام ناب از آن مى جوشد هرکس به این حقیقت اعتراف کند و جـان خویش ، در زلال حقیقتش شستشو دهد، به پیشگاه باعظمت اسلام ناب بار مى یابد و آن کس کـه به هرعذر و بهانه ، چشم از دیدن و گوش از شنیدن فرو بندد، جز صداى جرسى از دور نصیب نخواهدبرد
غـدیـر نخستین موقف و منزلى نیست که پیامبراکرم (ص ) جانشین خود را به مردم شناسانده است آن گـرامى بارها به هر مناسبت با بیانهاى گونه گون و شیوه هاى مختلف این حقیقت را به مردم یـادآور شده وایشان را با رهبر آینده خود آشنا کرده است همه کسانى که با حضرتش حشر و نشرى داشـتـنـد و از اتـفـاقـات حـکومت اسلامى بى خبر نبودند، مى دانستند که على (ع ) خلیفه بلافصل پیامبر(ص ) و محبوبترین مردم ،و نزدیکترین اصحاب به رسول خداست 
خـلافـت مـسـاله اى نبود که تا سال دهم هجرت مسکوت مانده باشد خلیفه پیامبر از همان روزى معلوم شد که نبوت در مکه آشکار شد ((49)) 
پـس از آن مـخـصـوصا در سالهاى بعد از هجرت به قدرى این مطلب تکرار شد که تقریبا همه اهل مدینه با آن آشنا بودند همه حدیث ((منزلت ))، حدیث ((رایت )) و حدیث ((طیر)) ((50)) را شنیده بودند حدیث ((ثقلین )) ((51)) مکرر بر آنها خوانده شده بود نزول آیاتى چون آیه ((مودت )) ((52)) آیـه ((مـبـاهـله )) ((53)) و آیه ((ولایت )) ((54)) باعث شده بود، خورشید شخصیت امیرالمؤمنین درخششى روزافزون داشته باشد
بـا ایـن هـمـه حـدیـث غـدیر از شهرتى به سزا برخوردار است همه احادیثى که در این زمینه وارد شده صحیح و مشهور و بعضى متواترند، ولى حدیث غدیر از مرز تواتر نیز گذشته است 
مرحوم علم الهدى سید مرتضى ، در این باره مى فرماید:
کـسـى کـه بـراى صـحـت ایـن خبر دلیل بخواهد، همانند کسى است که براى صحت خبر غزوات وحالات معروف رسول خدا دلیل بخواهد و چنان است که گویى در اصل حجة الوداع شک داردزیرا اینها همه از جهت شهرت در یک رتبه اند
چرا که همه علماى شیعه این حدیث را روایت کرده و اهل حدیث با اسناد خود آن را نقل نموده اند و مـورخان و سیره نویسان همان طور که حوادث معروف را نقل مى کنند، بدون سندمخصوصى نسل در نـسـل از هـم روایـتش مى کنند و محدثان آن را در زمره احادیث صحیح درج کرده اند این خبر مزیتى دارد که هیچ خبر دیگرى از آن برخوردار نیست چرا که اخبار بر دوگونه اند:
یک دسته اخبارى است که به سند متصل نیاز ندارند، مانند خبر جنگ بدر و خیبر و جمل وصفین و همه وقایع معروفى که مردم نسل در نسل بدون سند از آن آگاهند دسته دیگر اخبارى است که به سند متصل نیاز دارند، مثل اخبارى که در باب احکام شرعى وارد شده است 
خبر غدیر به هر دو صورت نقل شده است ، یعنى در عین آنکه در کمال شهرت و از سندبى نیاز است ، داراى سند متصل نیز مى باشد
افـزون بـر اینکه اخبارى که در باب احکام شرعى نقل شده همگى خبر واحد هستند، ولى خبرغدیر راویان فراوانى دارد ((55)) 
مـا در این مقال بر آن نیستیم که راویان حدیث غدیر را نام ببریم ، چون نه مقام را گنجایش است و نـه حـاجـتى به آن هست مرحوم علامه امینى نام راویان این حدیث را به ترتیب زمان زندگى ذکر کـرده اسـت مـا بـه ذکر شمار راویان حدیث غدیر در هر قرن بسنده کرده ، علاقه مندان را به کتاب ارزشمند الغدیرراهنمایى مى کنیم ((56)) 
در میان اصحاب رسول خدا (ص ) 110 نفر،
در میان تابعین 84 نفر،
در میان علماى قرن دوم هجرى 56 نفر،
در میان علماى قرن سوم هجرى 92 نفر،
در میان علماى قرن چهارم هجرى 43 نفر،
در میان علماى قرن پنجم هجرى 24 نفر،
در میان علماى قرن ششم هجرى 20 نفر،
در میان علماى قرن هفتم هجرى 21 نفر،
در میان علماى قرن هشتم هجرى 18 نفر،
در میان علماى قرن نهم هجرى 16 نفر،
در میان علماى قرن دهم هجرى 14 نفر،
در میان علماى قرن یازدهم هجرى 12 نفر،
در میان علماى قرن دوازدهم هجرى 13 نفر،
در میان علماى قرن سیزدهم هجرى 12 نفر،
در میان علماى قرن چهاردهم هجرى 19 نفر
وهمو مى نویسد:
ایـن حـدیـث را احـمد بن حنبل با چهل سند، ابن جریر طبرى با هفتاد و اندى سند، جزرى مقرى بـاهـشـتاد سند، ابن عقده با صد و پنج سند، ابوسعد مسعود سجستانى با 120 سند و ابوبکر جعابى با125 سند روایت کرده است ((57)) 
ابـن حـجـر در کـتـاب صـواعـق نوشته است : ((این حدیث را سى نفر صحابى از پیامبر اکرم (ص ) روایت کرده اند و بسیارى از اسناد آن صحیح یا حسن است )) ((58))
ابن مغازلى در مناقب مى نویسد:
حـدیث غدیر حدیث صحیحى است که حدود صد نفر صحابى که عشره مبشرة نیز از آن جمله است آن را از رسـول خـدا(ص ) روایـت کـرده انـد این حدیث ثابت است و ایرادى بر آن وارد نیست واین فضیلتى است که فقط على (ع ) حائز آن شده و هیچ کس در این فضیلت با او شریک نیست ((59)) 
سید بن طاوس از علماى امامیه در کتاب شریف اقبال الاعمال نوشته است :
ابـوسـعـد مـسـعـودبـن نـاصـر سـجـستانى از علماى اهل سنت کتابى در هفده جز به نام الدرایه فى حدیث الولایه تالیف کرده و این حدیث را از صد و بیست صحابى نقل کرده است 
مـحـمدبن جریر طبرى در کتابى که به نام الردعلى الحرقوصیه نوشته ، حدیث ولایت را از هفتاد و پنج طریق روایت کرده است 
ابوالقاسم عبداللّه حسکانى در این باب کتاب مستقلى به نام دعاالهداة الى ادا حق الولاة تالیف نموده اسـت ابوالعباس احمد بن سعید بن عقده نیز کتابى به نام حدیث الولایه تالیف کرده و این حدیث را از صد و پنجاه طریق روایت کرده است وى پس از نقل عبارات راویان مى نویسد:
هـمـه ایـن کتابها جز کتاب طبرى در کتابخانه من موجود است ، مخصوصا کتاب ابن عقده که در زمان حیات خودش (330 هجرى قمرى ) نسخه بردارى شده است ((60)) 
طرفه آنکه از قرن دوم به بعد که مرز مذاهب مشخص مى شود، هیچ یک از این راویان شیعه نیستند درمیان شیعیان نیز کمتر عالمى را مى توان یافت که این حدیث را با اسناد مختلف نقل نکرده باشد
اهـمـیـت حـدیـث غـدیـر بـه پـایه اى رسیده است که بسیارى از دانشیان جهان اسلام ، درباره آن کـتابهاى مستقل نگاشته اند به تحقیق علامه عالیقدر امینى در الغدیر، تا زمان ایشان بیست و شش کـتـاب مستقل توسط عالمان برجسته در اثبات تواتر حدیث غدیر یا تحقیق مفاد آن به رشته تحریر درآمده است ((61)) 
ایـن قـضـیه آن چنان روشن و واضح و در نزد همگان مسلم بوده است که اهل بیت (ع ) و معتقدان بـه ایـشـان بـه مـنـاسبت هاى مختلف بدان استدلال و احتجاج کرده اند در روایات به موارد زیادى بـرمـى خـوریـم کـه امـیرالمؤمنین (ع ) در طول سالهاى پس از وفات پیامبر اکرم (ص ) در مجالس مـختلف ، اصحاب رسول خدا(ص ) را سوگند مى دادند که آیا شما به خاطر ندارید رسول خدا(ص ) در روز غدیر فرمود: من کنت مولاه و ایشان سوگند مى خوردند که آن را به خاطر دارند ((62)) 
بـنـابـر آنـچـه گذشت ، حدیث غدیر واقعیتى است که دست تبهکار انکار از ساحت قدس آن کوتاه اسـت و چـنـد و چون تعداد انگشت شمارى از جاهلان عالم نما نمى تواند بر دامن کبریایش گردى بـنـشـاند، چه رسد که خورشید روشن حقیقتش را بپوشاند از همین روست که نویسنده دانشمند کتاب امام على (ع )عبدالفتاح عبدالمقصود مصرى ، در ضمن تقریظ کتاب الغدیر مى نویسد:
حدیث غدیر بدون شک ، حقیقتى است که دستخوش باطل نمى شود، فروزان و درخشان است ،چون روشـنـایـى روز و آن یکى از حقایق خروشنده الهام است که از سینه پیامبر(ص ) پراکنده گشته تا ارزش دست پرورده ، برادر و برگزیده خویش در میان امتش را معلوم کند ((63)) 

مفاد حدیث غدیر

جـمله اى که در حدیث غدیر مورد استشهاد قرار گرفته و در حقیقت پیام اصلى واقعه غدیر در آن نـهـفـتـه اسـت ایـن اسـت که حضرت فرمود: من کنت مولاه فعلى مولاه کسانى که به این حدیث استدلال کرده اندمولى را اولى معنا کرده اند اولى ، یعنى کسى که به تصرف سزاوارتر است به عبارت سـاده تـر یعنى کسى که لایق سرپرستى ، رهبرى و اختیاردارى است بدین ترتیب معناى حدیث این است : ((هرکس من رهبر وسرپرست اویم ، على (ع ) هم رهبر و سرپرست اوست بنابراین تنها کسانى به رهبرى و سرپرستى پیامبراکرم (ص ) پایبند و ملتزمند که رهبرى و سرپرستى على (ع ) را بپذیرند
ایـنـک بـایـد دانـسـت کـه آیـا در لغت عرب ، مولى به این معنا به کار رفته است ؟ یا نه ؟ 
دیگر آنکه اگـربـپـذیـریـم مـولـى در لغت بدین معنا به کار رفته است ، آیا در این خطبه نیز این معنى اراده شده است ؟ یا خیر؟ 
مـرحـوم عـلامـه امینى 42 نفر از علماى بزرگ تفسیر و لغت را نام مى برد که بیست و هفت نفر از آنـان گـفته اند: مولى به معناى اولى است پانزده نفر دیگر گفته اند: اولى یکى از معانى مولى است ((64)) .
اما درباره اینکه آیا در این حدیث نیز مولى ، چنان معنایى را افاده مى کند، توجه به شرایط و ظروفى کـه این حدیث در آن صادر شده ، و مطالعه خطبه اى که این حدیث در ضمن آن قرار گرفته است ، هیچ شکى باقى نمى گذارد که مولى در این حدیث هم به معناى اولى است 
زیـرا شـخـصـیـتـى چـون پیامبر اسلام (ص ) که عقل کل ، انسان کامل و بزرگترین پیامبر و سفیر آسـمانى است ، در روزى آن چنان گرم که زمین چون آهن گداخته پاى مسافران را مى گدازد و خـورشـیـد مـغـز انـسان را به جوش مى آورد، در صحرایى سوزان و بدون امکانات ((65)) که اگر گوشت را بر زمین مى افکندى کباب مى شد ((66)) ، محلى که هیچ کاروانى در آن توقف نمى کند، دهـهـا هزار حاجى خسته را نگه مى دارد،رفتگان را باز مى گرداند و منتظر مى ماند تا بازماندگان برسند و در گرمترین ساعات روز سخنرانى مى کندو در ضمن آن چند بار از مردم سؤال مى کند تا مـطـمئن شود صداى او را به خوبى مى شنوند، و در نهایت على (ع ) را به آنان نشان مى دهد، با نام و نسب معرفى مى کند و مى فرماید: ((هرکس که من مولاى او هستم على هم مولاى اوست )) سپس همه حاضران را موظف مى کند این سخن را به غایبان برسانند، و پس ازآن دستور مى دهد همه با او بـیـعـت کـنـنـد، و بـه او تـبـریک و تهنیت گویند، و عمامه خویش را بر سرش مى گذارد و به او مـى فـرماید: ((تاج عرب عمامه است )) و به اصحاب مى فرماید: ((فرشتگانى که در روز بدربه یاریم آمدند، چنین عمامه هایى بر سر داشتند))
حـال اگر فرض کنیم این حدیث بدون هر گونه قرینه و تفسیر و توضیحى به دست کسى برسد و بـدون غـرض بـه آن تـوجه کند در مى یابد که برخلاف گفته بعضى افراد بى اطلاع پیامبر(ص ) در صدد آن نیست که بفرماید: ((هرکس من دوست او هستم على هم دوست اوست ))! یا ((هرکس من یـاور او هـسـتـم ، عـلى یاوراوست ))! چرا که دوستى و یاورى ، بیعت و تبریک نمى خواهد، عمامه و تاج گذارى نمى طلبد و به طورکلى چنان اهمیتى ندارد که در آن موقعیت خطیر و با آن مقدمات اعلام شود

منابع:

1- فرائدالسحطین ، ج 1، ص 78، باب 14، حدیث 45
2- بـه طـورى کـه از کـلـمـات اهل لغت و ارباب تواریخ استفاده مى شود، این شهرک در زمانهاى گـذشـتـه وجود نداشته و جدیدالاحداث است رابغ ‌در زمان رسول مکرم اسلام (ص ) بیابانى بیش نـبـوده اسـت طـریـحـى در مـجـمـع الـبـحرین مى نویسد:((رابغ بیابانى است نزدیک جحفه )) و درمـعجم البلدان ، ج 3، ص 11 آمده است :((رابغ بیابانى است بین بزوا و جحفه که حجاج آن را طى مى کنند))
3- ـ راهنماى حرمین شریفین ، ج 5، ص 13
4- منتهى الامال ، ج 1، ص 120، و تاریخ حبیب السیر، ج 1، ص 411
5- سیره حلبى ، ج 3، ص 309
6- همان ، ج 3، ص 312
7- امتاع الاسماع ، ص 510
8- همان ، ص 51
9- سیره حلبى ، ج 3، ص 308
10- سـیـره زیـنى دحلان ، ج 2، ص 143، و سیره حلبى ، ج 3، ص 308، و امتاع الاسماع ، ص 512، و تذکرة الخواص ، ص 37
11- سیره حلبى ، ج 3، ص 308
12- امتاع السماع ، ص 510
13- سیره حلبى ، ج 3، ص 309
14- همان ، ص 517
15- امتاع الاسماع ، ص 518
16- سیره حلبى ، ج 3، ص 317
17- همان 
18- همان ، ص 319
19- همان ، ج 3، ص 321
20- همان ، ص 325
21- سیره حلبى ، ج 3، ص 307، و امتاع الاسماع ، ص 510، و سیره زینى دحلان ، ج 2، ص 143
22- حبیب السیر، ج 1، ص 411
23- سوره مائده ، آیه 67
26- سیره حلبى ، ج 3، ص 336، و تاریخ دمشق ، ج 2، ص 45، حدیث 547
27- کنزالعمال ، ج 13، ص 104 و 105، حدیث 36340 تا 36344 و ص 133، حدیث 36420
28- کنزالعمال ، ج 13 ص 138 حدیث 36437
29- فرائدالسحطین ، ج 1، ص 73، باب 12، حدیث 39
30- سیره حلبى ، ج 3، ص 336 و مجمع الزوائد، ج 9، ص 104 تا 108
31- تمام خطبه را مى توان در الغدیر، ج 1، ص 10 و 11 و نوادر الاصول ، ج 1، ص 163، و معجم کبیر طبرائى ، ج 5، ص 166، حدیث 4971و نزل الابرار، ص 51 یافت 
32- مناقب ابن مغازلى ، ص 19، حدیث 24، و فرائدالسحطین ، ج 1، ص 73 ب 12، حدیث 39 و 40
33- فرائدالسحطین ، همان 
34- مـنـظـور همسران رسول خدا (ص ) است که به امهات المؤمنین یعنى مادران مؤمنان ملقب بوده اند.
35- تاریخ روضه الصفا، ج 1، ص 541
36- تاریخ حبیب السیر، ج 1، ص 411
37- اعلام الورى باعلام الهدى ، ص 133
38- الغدیر، ج 1، ص 270، نقل از کتاب الولایة ، تالیف محمد بن جریر طبرى ، و مناقب على بن ابى طالب ، تالیف احمد بن محمد طبرى مشهور به خلیلى 39- فرائدالسحطین ، ج 1، ص 65، باب 9، حدیث 31 و 32 و ص 71، باب 11، احدیث 38
40- الغدیر، ج 1، ص 272 تا ص 283
41- فـرائدالـسـحـطـیـن ، ج 1، ص 73، باب 12، حدیث 39 و 40، و مقتل خوارزمى ، ج 1، ص 47، و تذکرة الخواص ، ص 39
42- الغدیر، ج 1، ص 270، به نقل از کتاب ((الولایه )) تالیف محمد بن جریر طبرى و کتاب ((مناقب على بن ابى طالب )) تالیف احمدبن محمدطبرى مشهور به خلیلى 
43- تاج العروس ، ماده توج ، ج 5 ص 40 و 4 ولسان العرب ماده توج 
44- نظم دررالسحطین ، ص 112 و فرائدالسحطین ، ج 1، ص 76، باب 12، حدیث 42
45- فـرائدالـسحطین ، ج 1، ص 76، باب 12، حدیث 43 و مناقب الامام امیرالمؤمنین ، ج 2، ص 42، حدیث 529 و نظم دررالسحطین ، ص 112
46- مناقب الامام امیر المؤمنین (ع ) ج 2، ص 389، حدیث 864
47- فـرائدالسحطین ، ج 1، ص 75، باب 12، حدیث 41 و مناقب الامام امیرالمؤمنین ج 2، ص 389، حدیث 864
48- نظم دررالسحطین ، ص 112 و فرائدالسحطین ج 1 ص 76 باب 12 حدیث 42
49- کـنزالعمال ، ج 13، ص 114، حدیث 36371 و 129، حدیث 36407 و ص 131، حدیث 36419، و فرائدالسحطین ، ج 1، ص 85، باب 16،حدیث 65
50- ر ک : فصل دوم :
51- ینابیع الموده ، ص 39: پیامبر اکرم فرمود: من در میان شما دو چیز گرانبها به ارث مى گذارم : کـتـاب خـدا و عترتم را، این دو از هم جدانمى شوند تا در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند و شما اگر به این دو تمسک کنید هرگز گمراه نمى شوید
52- سوره شورى ، آیه 23
53- سوره آل عمران ، آیه 61
54- سوره مائده ، آیه 55
55- تلخیص الشافى ، مجلد اول ، ص 168
56- الغدیر، ج 1، ص 14 تا 151
57- الغدیر، ج 1، پاورقى ص 14
58- الصواعق المحرقة ، ص 188، حدیث 4
59- ـ مناقب ابن مغازلى ص 27، حدیث 39
60- اقبال الاعمال ، ص 453
61- الغدیر، ج 1، ص 152 تا 158
62- به زودى آدرس احادیث وارده در این باب ذکر خواهد شد
63- الغدیر، مقدمه ج 6، ص ((و ، ز))
64- الغدیر، ج 1، ص 344 تا 350
65- وفیات الاعیان ، ج 5، ص 231
66- ایـن مـطـلب را مرحوم سید بن طاووس در اقبال الاعمال ، ص 456 از کتاب النشر و الطى نقل کرده است

  • کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
صفحه اصلی
درباره ما
تماس با ما
ثبت وبلاگ
گلدون وبلاگی
ارسال مطلب
فا تولز ، ابزار رایگان وبمستر