کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان | شنبه, ۳۰ شهریور ۱۳۹۲، ۰۸:۰۵ ق.ظ
وبلاگ"خاطرات چادر مشکی"نوشت
یه دوستی دارم که موقع حرف زدن چند بار باید توی ذهنت به حرفت فکر کنی تا یه دفعه ناراحت نشه! مثلا اگه بعد از مدت ها دیدیش و دیدی که رفته لباشو بوتاکس کرده! و لباش شبیه گوشت اضافه شده که باید طی یک عمل جراحی از صورتش برداشته بشه! باید هیچی نگی حتی خیلی هم به لباش نگاه نکنی و به جایش باید بگی وای خدای من چه قدر پوستت خوب شده! یعنی می خوام بگم به جای نگاه کردن به عمق فاجعه باید ذوق کنی از این که جوشی که سه ماه پیش گوشه ی دماغش بوده حالا. دیگه نیست و چه قدر عالی که جایش هم نمانده!! این ناراحتی زودرس دوستم و وقتی فهمیدم که یه روز توی ابروهاش مداد نکشیده بود و من از همه جا بی خبر بهش گفتم : ااا چرا ابروهاتو این جوری برداشتی!؟ همون ارایشگاه قبلیه برو! همین! همین دو جمله ی کوتاه من باعث یه ناراحتی طولانی شد!
دوست اونیه که باهاش راحت باشی! یعنی برگردی راحت بهش بگی : ببین تو حق نداری بری دماغتو عمل کنیا! من اصلا از این دخترای دماغ عملی خوشم نمی یادا! دماغت به صورتت خیلی هم میاد! دوست اونیه که بدونه و درک کنه که تو نگرانشی براش مهمی! اگه می گه دماغتو عمل نکن واقعا دماغت خوبه! و اگر بد بود حتما می گفت! از همه ی تعارفاتِ الکی که برای نگه داشتن ِ به زور دوستی ها به هم می گیم بدم میاد!
دوست اونیه که ادم بعد از حرف زدن باهاش پشیمون نشه و مدام ناراحتِ ناراحتی های طولانی برای حرف های کوتاه نباشه!
..................................................................................................................................
چیزهای کوچک:
همه چیز هم که جور باشد
سکوت جور ِ همه را می کشد!
-
۰
۰
- ۹۲/۰۶/۳۰
- کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان