مست ِ بانویی که خودش هست ، همه جا...
"وقتی داشتم روی کاپوچینو ی دخترکی کف می ریختم که رفته بود توی نخ علی که داشت آن گوشه برای خودش نماز می خواند و پاک توی این دنیا نبود و طرف مثل این که برد پیت را توی لباس احرام دیده باشد چشم هایش از حدقه بیرون زده بود، داشتم به این فکر می کردم که چه قدر این ناجور بودن های ظاهری و این غیر مترقبه بودن ها قشنگ است.
این که یک اسپرسو خور حرفه ای مثل علی را ببینی که گوشه ی یک کافه ی پر از خرت و پرت های دنیا ی مدرن ، یک جا نماز پرنقش و نگار دست دوزی شده ی بته جقه ی پهن کرده زمین و دارد نماز سر وقتش را می خواند.
یعنی من که می میرم برای این که کسی حالا هرکجا که هست عین خودش باشد وقتی که آنجا نیست . یعنی خودش را پشت ظواهری که دو پول سیاه نمی ارزد مخفی نکند. یا از ترس این که دیگران چه قضاوتی درباره اش می کنند خودش را یک طوری که نیست جلوه ندهدیا آن طوری که هست خودش را بروز ندهد."
.
.
اینجای کتاب کافه پیانو که می رسم مکث می کنم! فکر می کنم که واقعا چه قدر قشنگ است که کسی حالا هرکجا که هست عین خودش باشد وقتی که آنجا نیست .
دلم بخواهد که من هم خودم باشم همه جا
آدم ها و نگاهشان مرا عوض نکنند نترسم که دیگران راجع به من چه قضاوتی می کنند
شاید هم دلم بخواهد مثل مادرم باشم . مثل او که خودش هست حتی اگر مجبور باشد شب شراب وسط پاساژی در آلمان دنبال شیر خشک بگردد با چادر مشکی اش!
خودش باشد و تمام آن چیزی که اگر آنجا نبود!
اصلا بگذار همه چشم هایشان از حدقه در بیاید که این بانوی سیاه پوش کیست بگذار همه مست ِ این غیر متقربه بودنش بشوند مست ِ بانویی که خودش هست ، همه جا...
..........................................................................................................................
چیزهای کوچک :
شرابی تلخ می خواهم که مرد افکن بود زورش مگر یک دم بیاسایم زدنیا و شر و شورش
(حافظ)
- ۹۲/۰۶/۱۴
با دو پست بروز هستیم و منتظر نظر های سازنده و مفید شما هستیم
یا علی
تبلیغات: ایده های خود را در حوزه فضای مجازی به رهبر معظم انقلاب بفرستید
http://mazloum.ir/page/didar-ba-rahbari