زنگان-کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان

ارسال مطلب
مهرزنجان
حرف تو

بسیج و بصیرت

سیب

----- شما در زنگان هستید zanghan.ir -----

زنگان جایی برای نخبگان وبلاگ نویسان "زنجانی"

تیتر بزنید جایزه بگیرید
 تیتر بزنید جایزه بگیرید
آخرین نظرات
معرفی کتاب
 معرفی کتاب
پیوندهای روزانه
پیوندها
 مصاحبه با وبلاگ نویسان

جنگ اقتصادی حضرت زهرا (س) با دشمنان ...!

کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان | شنبه, ۸ فروردين ۱۳۹۴، ۰۹:۴۰ ق.ظ

وبلاگ طلبه جوان نوشت

آب دریا را اگر نتوان کشید ؛ هم به قدر تشنگی باید چشید ...! این زبان حال امروز من است ، چرا که می خواهم در مورد شخصیتی بنویسم که شاید اگر تمام عمرم را در این راه بگذارم و روزها و ماه ها و سال ها در مورد چنین بزرگواری بنویسم و بنویسم و بنویسم؛ قطعا نمی توانم گوشه ای از بزرگواری این بانوی بزرگ اسلام را به قلم بیاورم چرا که بزرگان بسیاری پا در این عرصه گذاشته اند و به گفته خودشان نتوانسته اند ؛

من بی مقدار که دیگر جای خود دارم. وقتی می خواهی از حضرت فاطمه زهرا (س) بنویسی، نمی توانی ؛ چرا که بی اختیار اشک از گوشه چشمت سرازیر می شود و گونه هایت را خنک می کند و همین جریان اشک تو را با خود بهکوچه های تنگ مدینه ؛ یک شب تاریک ؛ یک زن تنها ؛ یک مرد قوی هیکل و زشت طینت با کوهی از کینه رهسپار می کند ...!

قلم های بسیاری در مورد فاطمه (س) نوشته اند و افراد بسیاری خدمت به این بانوی مظلومه را برای خود بزرگ ترین افتخار زندگی شان دانسته و حتی آن را موجب برکات الهی توصیف می کنند ؛ یکی از همین افراد ، ام ایمن ( دایه کودکی پیامبر ) است که می گوید هنگام هجرت از مکه به مدینه در بین راه ذخیره آب تمام شد و داشتم از تشنگی هلاک می شدم که ناگهان سطل آبی با طنابی سفید از آسمان پایین آمد و من سیراب شدم و بعد از آن دیگر تا پایان عمرم تشنه نشدم ؛ و وقتی از او در مورد آن می پرسند می گوید کرامتی بود که خداوند به خاطر خدمت به فاطمه س به من عنایت نمود !! یا اینکه همین ام ایمن شب عروسی زهرا س ناراحت بود و وقتی پیش پیامبر آمد گریه کرد و گفت بر سر تمامی عروس ها هنگام خروج از خانه پدر نقل و سکه می ریزند ؛ فاطمه چه چیزی از دیگران کم داشت که عروسی او اینقدر ساده برگزار شد ؟ پیامبر فرمود: مادر جان گریه نکن ! در آن شب درخت طوبی ( درختی است در بهشت که در خانه های تمامی اهل بهشت شاخه دارد و آنها به سبب این درخت نعمت می گیرند ) به اذن خدا بر سر فاطمه س مروارید و جواهرات ریخت و خداوند آن شب درخت طوبی را به فاطمه س بخشید ... [ یعنی در قیامت همه حتی پیامبران الهی هم بر سر سفره مادر مظلومه هستند ] ...

اما چیزی که بیشتر در داستان ها خوانده ایم و البته به ما هم گفته اند، در مورد فقر حضرت علی (ع) و فاطمه (س) است که در فقر به سر برده و زندگی می کردند اما چیزی که در این روزها با تحقیق بر من روشن شد این بود که حضرت زهرا (س) ثروتمند ترین زن زمان خود و شاید هم دنیا بود ! حتما می پرسید چگونه ؟ وقتی که پیامبر (ص) پس از نزول آیه [وَ آتِ ذی الْقُرْبى‏ حَقَّهُ ] فدک را به فاطمه س داد، فدک سرزمینی بسیار حاصلخیز با نخلستان های آباد و به اندازه 10 هکتار (یعنی 100 کیلومتر مربع) بود که درآمد سالیانه آن حدود 70 هزار دینار طلای سرخ می شد؛ یعنی چیزی حدود 350 کیلو طلای سرخ که با احتساب 5 گرم برای هر دینار و همچنین با احتساب 100 هزار تومان برای هر گرم طلا ؛ یعنی درآمد ایشان به پول امروزی سالیانه چیزی بیش از 25 میلیارد بوده است !! که وقتی نماینده ایشان پول های سالیانه را می آورد وی آنها را به پیامبر (ص) می داد تا به فقرای مدینه ببخشد ( برای هر فرد به اندازه خرج یک سال ) و برای خودشان نیز به اندازه خرج یک سال بر می داشت که البته آن را هم در بین سال به دیگران می بخشید و بعضا تا سه روز گرسنه بوده و روزه می گرفتند ( همان داستان معروف سه روز گرسنگی خانواده ایشان ) !! پس مشاهده می کنید که ایشان در عین ثروت با انتخاب خود تمام دارایی اش را به فقرا می داد ...!

اما جنگ اقتصادی ایشان با دشمنان زمانی بود که پس از پیامبر (ص) تعدادی خواستند خلافت علی ع را غصب کنند و آنها هم چون می دانستند که با خلافت علی ع دستشان از بیت المال کوتاه خواهد شد ؛ شروع کردند به پرداخت هزینه های هنگفت و بسیاری از سران قبایل را با پول خریده و با خود متحد کردند اما وقتی حضرت زهرا س وضع را بدین شکل دید او نیز طرح مبارزه را تغییر داد و علاوه بر دفاع زبانی از علی ع با همان اموال و دارایی های فدک در راه ولایت جهاد کرد !! طرف دیگر مبارزه وقتی دید که توان مقابله با زهرا س را ندارد به فکر غصب فدک و گرفتن آن از دست ایشان افتاد ...

و بقیه ماجرای غم انگیز مدینه که تا ابد در دل بچه شیعه ها مانند زخم شمشیر است و التیام آن فقط به دست فرزند بزرگوارش مهدی فاطمه (عج) است ...!

 


خودم نوشت:

آسمان را به ریسمان بردند

آسمان را کشان کشان بردند

پیش چشمان دیگران بردند

مادرم داد زد بمان! بردند

بازوی مادرم سپر،اما ...

 

  • کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
صفحه اصلی
درباره ما
تماس با ما
ثبت وبلاگ
گلدون وبلاگی
ارسال مطلب
فا تولز ، ابزار رایگان وبمستر