کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان | سه شنبه, ۴ آذر ۱۳۹۳، ۰۸:۵۸ ق.ظ
بی سیم زدند که بیمارستان صحرایی را گرفته اند، دو دستی زد توی سرش:
« یا جده سادات! آبجی ام! حالا جواب ننه ام رو چی بدم؟ ».

غروب دو تا سیاهی دیدیم که می آمدند طرف ما، دو تا عراقی قلچماق.
دست هایشان را گذاشته بودند روی سرشان و یک بند عربی حرف می زدند.
خبرش کردیم. مات ماند. صدای دخترانه ای از پشت سرشان گفت:
« نمی خوای اینا رو تحویل بگیری داداش؟».
منبع:آخرین امتحان، موسسه علمی آینده سازان/ص46
آقا بیا، تدارک اطعام با بسیج
پرچم زدن به گوشه هربام بام با بسیج
گرچه پراست دام، زقبل ظهورتان
منحل نمودن خطر دام، با بسیج
گرچه شهید راه تو " عیسی بن مریم " است
آقا قبور قطعه گمنام با بسیج
هفته بسیج گرامیباد
-
۰
۰
- ۹۳/۰۹/۰۴
- کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان