زنگان-کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان

ارسال مطلب
مهرزنجان
حرف تو

بسیج و بصیرت

سیب

----- شما در زنگان هستید zanghan.ir -----

زنگان جایی برای نخبگان وبلاگ نویسان "زنجانی"

تیتر بزنید جایزه بگیرید
 تیتر بزنید جایزه بگیرید
آخرین نظرات
معرفی کتاب
 معرفی کتاب
پیوندهای روزانه
پیوندها
 مصاحبه با وبلاگ نویسان

چرا اخلاق؟

کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان | سه شنبه, ۴ آذر ۱۳۹۳، ۰۷:۱۱ ق.ظ

وبلاگ گعده های دوستانه نوشت

به نظر میرسد زندگی بدون دین و بدون اخلاق، نمیتواند انسان را به آرامش و آسایشی که همیشه در پی آن بوده است برساند. تجربه و زندگی تاریخی بشری نشان داده است که اخلاقی زیستن یک امر حیاتی و غیر قابل اجتناب بوده است.

انسانها در همیشه تاریخ به دنبال زندگی ای زیبا، کامل، دارای آرامش و آسایش و امن بوده اند که هر انسانی بتواند در آن به نحو معقول برخوردار بوده، همه نیازها و تمایلات خود را برآورده ببیند و به عبارت دیگر: همه افراد انسانی اشخاصی کامل و آرمانی باشند.

اما ظاهرا «چنین جامعه ای هرگز در طول تاریخ دیده نشده است.»

یکی از مهم ترین دلایل این امر، اختلاف انسانها در تمایلات و نیازهای آنان است. تاریخ به خوبی گواهی میدهد که چگونه افرادی برای رسیدن به تمایلات فردی خویش یا تمایلات و منافع قومی و طایفه ای، افراد و طوایف دیگر را به خاک و خون کشیده و چه جنایتهائی را مرتکب شده اند که بازگوئی آن از حوصله و توان این قلم خارج است. برای اطلاع بیشتر از برخی موارد جنایات و خونریزیها میتوان به تاریخ جنگهای جهانی اول و خصوصاً دوم، جنگهای طایفه ای اعراب قبل از اسلام، جنگهای صلیبی و ... مراجعه کرد.

تاریخ همچنین فراوان به افراد و مکاتبی اشاره دارد که خواسته اند به نوعی و با هر ابزاری بین افراد بشر صلح و برادری ایجاد کنند اما تلاش آنها هم اغلب به شکست انجامیده و ابتر بوده است. یکی از مهمترین این ابزارها اخلاق است. اما اخلاق نیز خود در مواردی قربانی زیاده خواهان بوده و در هر دوره ای به لطائف الحیلی به ابزاری برای جنایت بیشتر تبدیل شده و یا در بهترین حالت به اغما رفته است.

ماکیاولی نمونه­ بارزی از قربانی ساختن و بازیچه کردن اخلاق بود. وی اعتقاد داشت: «لازم نیست مدیران جامعه هم به اخلاق مردمی پایبند باشند! اگر مدیران بخواهند اخلاقی را که برای مردم وضع شده است، رعایت کنند، کشور به نکبت می­افتد.»[1] این نظریه مسبوق به سابقه بوده و در زمان افلاطون نیز قائلانی داشته است، لذا افلاطون به شدت به مقابله با آن برخواسته و نسبیت اخلاقی را رد می­کرد؛ «چنین نظری غلط است، معنا ندارد بگوئیم دو قسم اخلاق وجود دارد. شهروند و سیاستمدار هردو یک اخلاق دارند. دروغ، خیانت و رباخواری چه برای شهروند و چه برای سیاستمدار قبیح است.»[2]


[1]ملکیان مصطفی، تاریخ فلسفه­ ی غرب، ج اول، ص 265

[2]همان

  • کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
صفحه اصلی
درباره ما
تماس با ما
ثبت وبلاگ
گلدون وبلاگی
ارسال مطلب
فا تولز ، ابزار رایگان وبمستر