زنگان-کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان

ارسال مطلب
مهرزنجان
حرف تو

بسیج و بصیرت

سیب

----- شما در زنگان هستید zanghan.ir -----

زنگان جایی برای نخبگان وبلاگ نویسان "زنجانی"

تیتر بزنید جایزه بگیرید
 تیتر بزنید جایزه بگیرید
آخرین نظرات
معرفی کتاب
 معرفی کتاب
پیوندهای روزانه
پیوندها
 مصاحبه با وبلاگ نویسان

هور شمالی 14

کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان | يكشنبه, ۱۱ آبان ۱۳۹۳، ۰۹:۳۶ ق.ظ

وبلاگ آن روزها نوشت

حدود یک کیلومتر به دهکده مانده بودیم که یکی از قایق ها در نیزارها گیر کرد و متوقف شد و شاید لحظه ی عملیات فرا رسید ولی ما همچنان در کنار آن قایق منتظر بیرون آمدن، بودیم. ولی دیگر جای تامل و صبر نبود. ما همراه با قایق فرماندهی تصمیم به حرکت گرفتیم ولی بعد فکر کردیم که اگر کاری بکنیم این قایق هم بیرون بیاید و درست شود خیلی عالی می¬شود.

هوا بسیار تاریک بود و ما به جایی رسیده بودیم که نی ها دیگر کم شده بود و نزدیک همان شهرکی بودیم که می خواستیم آنجا را بگیریم، هر ثانیه که می گذشت بر عجله ی فرمانده افزوده می شد و چون صحبتها باید خیلی به آهستگی صورت می گرفت با صدایی بسیار آهسته گفت اگر مقداری هم اینجا توقف کنیم دشمن متوجه حمله ی ما می شود و قبل از آنکه به خشکی برسیم به حساب ما می رسند.

در این حال بود که همه ی بچه ها خود را آماده تر کردند و دیگر مسأله ی مقابله با دشمن بر روی آب جدی تر شد. تعداد برادران رزمنده که داخل سه قایق کوچک نشسته بودند به 40 نفر نمی رسید و در قایقی که من داخلش بودم سه تن از پیرمردان شجاعی بودند که از روحیه ی بسیار عالی برخوردار بودند، یکی از آنها اهل شهر کاشمر بود. همه ی بچه ها به آرامی ذکر خدا بر لب داشتند و از خدا برای پیروزی در این عملیات حساس کمک می-خواستند. یک وقت متوجه شدیم که فرمانده به ما گفت شما همچنان آرام آرام حرکت کنید و ما هم(دو قایق) پشت سر شما می آییم. مقداری حرکت کرده بودیم که دیدیم عملیات در محورهای دیگر آغاز شد و ما در سمت راست محور عملیاتی قرار داشتیم که با شروع شدن تیراندازی های متقابل موشک های آرپی چی رزمندگان ما حواله ی پاسگاه های ساحلی در محورهای دیگر می شد. بالاخره عملیات آغاز شد ولی ما همچنان بر روی آب مانده بودیم که دیدیم فرمانده قایق را روشن کرده و به زودی خود را به ما رساند و گفت با شروع عملیات دیگر دشمن متوجه ما هم شده است باید زود حرکت کنید، موتور قایق را روشن کردیم ولی یکی از قایق هایمان همچنان در لابلای نیزار گیرکرده و از حرکت باز مانده بود. ما اندکی دیر رسیده بودیم و ناچار بودیم از روی آب با دشمنی که در ساحل بود درگیر شویم و تصور این مسأله برایمان به این سادگی نبود .

اینجا بود که دیگر با نیروهای دشمن روبه رو شدیم ولی نه مثل عملیاتهای دیگر ، این بار ما بر روی آب و سوار بر قایقی کوچک  و دشمن در پاسگاههای مستحکمش موضع گرفته است. در آن هوای تاریک که هر لحظه احتمال روبه رو شدن با قایقهای گشتی پاسگاهها وجود داشت و ممکن بود با خوردن یک موشک آرپی چی به طور کلی قایق کوچک ما منهدم شده و به زیر آب برود.

البیّضه یک دهکده¬ی نسبتاً بزرگی بود که بر روی آب قرار داشت و در هر خشکی چند متر مربعی؛ چند چهاردیواری گلی بود و به همین ترتیب فاصله¬ی خانه ها زیاد بود و کوچه و خیابانها و میادین این روستا، همه آب بودند و نسبتاً از عمق بیشتری هم برخوردار بودند و همچنین ماشینهای این خیابانهای آبی را هم بلم های کوچک ماهیگیری دو نفره تشکیل می داد که با پارو حرکت داده می شدند.. تقریباً نصف شهرک همینطور بود و هر قدر به ساحل نزدیک می¬شد از فاصله¬ی خانه¬ها و ساختمانها متراکم تر می شد و و روستا از حالت آبی بودن در می آمد و کوچه¬های آبی تبدیل به باتلاق و یا خشکی می شد و در مرکز و در دو طرف روستا پاسگاههایی قرار داشت و در انتهای شهرک دو ساختمان بزرگ وجود داشت که احتمالا مدرسه بودند.(ادامه دارد)

مطالب مرتبط

برای خواندن هور شمالی5 کلیک کنید

برای خواندن هور شمالی6 کلیک کنید

برای خواندن هور شمالی7 کلیک کنید

برای خواندن هور شمالی8 کلیک کنید 

برای خواندن هور شمالی9 کلیک کنید 

برای خواندن هور شمالی10 کلیک کنید 

برای خواندن هور شمالی11 کلیک کنید 

برای خواندن هور شمالی12 کلیک کنید 

برای خواندن هور شمالی13 کلیک کنید 

  • کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
صفحه اصلی
درباره ما
تماس با ما
ثبت وبلاگ
گلدون وبلاگی
ارسال مطلب
فا تولز ، ابزار رایگان وبمستر