زنگان-کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان

ارسال مطلب
مهرزنجان
حرف تو

بسیج و بصیرت

سیب

----- شما در زنگان هستید zanghan.ir -----

زنگان جایی برای نخبگان وبلاگ نویسان "زنجانی"

تیتر بزنید جایزه بگیرید
 تیتر بزنید جایزه بگیرید
آخرین نظرات
معرفی کتاب
 معرفی کتاب
پیوندهای روزانه
پیوندها
 مصاحبه با وبلاگ نویسان

هور شمالی 12

کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان | دوشنبه, ۲۷ مرداد ۱۳۹۳، ۰۸:۳۱ ق.ظ

وبلاگ آن روزها نوشت

شهید عباسی( از فرماندهان تیپ) قرار بود با یک قایق دیگر،این سه قایق را فرماندهی کند. قایق عباسی  سرنشینان کمتری داشت ومجهز تر  و چابک تر از قایق ما به نظر می رسید و  یکدستگاه  مسلسل کالیبر پنجاه نیز برروی آن نصب  شده بود. 

بر اساس نقشه  راستی ترین جناح عملیات به گروه ما واگذار شده بود و قرار بیش از سی کیلومتر با قایق به روستای «البیّضه» وارد شویم و پس از درگیری و شکستن خطوط کمین ها و پاسگاه های دشمن در ساحل  پیاده شده و با الحاق به جناح چپ به سوی یکی از پل های جاده بصره - العماره که بر روی دجله بود  حرکت کنیم. و اساساٌ مهمترین مأموریت تیپ اما صادق (ع) شکستن آن پل ها و قطع جاده ی بصره - العماره بود که در صورت موفقیت گلوگاه پشتیبانی منطقه قطع می شدو امکان کمک رسانی دشمن به منطقه ی طلائیه و کوشک غیرممکن می شد و نیروهای خودی در آن جناح ها با فشار ها و پاتک های کمتری مواجه می شدند.

 قایق ها از میدان اسکله حرکت کردند. میدان اسکله  به سان یک ترمینال آبی بود که  از آنجا قایق ها به ترتیب واردآبراه بسیار باصفایی شدند آبراه که می گویم به عرض عبور دو قایق و به طول ده ها کیلومتر از نیزار هور را از ریشه کنده بودند و به صورت جاده ای برای تردد قایق ها در آمده بودکه دو طرف آن قامت انبوهی از نی های بلند صف کشیده بودند و در اثر باد ملایم اسفند ماه خوزستان به اهتزاز در آمده  و مانند علم ها ی دسته های عزاداری بودند که به  احترام کاروانیان  دیگر سر خم می کردند.

من درون قایق خود محو تماشای آن صحنه ای بودم و می دانستم که تعداد زیادی از این رزمندگان از این سفر شگفت انگیز باز نخواهند گشت. تقویم را در ذهن خود مرور کردم و با خود گفتم امروز روز ماندگاری در تاریخ ما خواهد بود. تاریخ  نگاشته می شود و انبوهی از «خاطره » ی باور نکردنی شکل می گیرد. قایق ها پشت سر هم راه افتادند و دشمن از راه افتادن این کارناوال حماسی هنوز بی خبر است .

امشب شهادتنامه ی عشاق امضا می شود

فردا زخون عاشقان این دشت دریا می شود

افسوس که در آن روزگار دستگاه های ثبت و ظبط ،مانند امروز فراوان نبود تا آن صحنه ی تماشایی را به تصویر بکشد. ومشام نسل پس از جنگ با شمه ای از آن صحنه های شور انگیز آشنا می شدند.چهره ی درشت و کشیده ی شهید نور علی شوشتری ( فرمانده لشگر) ، شهید ذاکری (فرمانده گردان صبار) ، شهید محمد کلاته صیفری(فرمانده گردان جبار) هنوز درذهنم نقش بسته استهر یک از آنها فرماندهانی بودند که وسط  قایق فرماندهی خودشان تمام قد ایستاده بودند. شوشتری یک جلیقه نجات نارنجی شکل پوشیده  بود و با چهره ای خندان و با صدایی بلند صحبت می کرد . رخسار نمکین و روحیه ی متواضع و مؤدب ذاکری و صورت استخوانی و قهرمان گونه ی کلاته ی صیفری هیچگاه فراموشم نمی شود.

قایق ها که به راه افتادند گاهی برای هماهنگی بیشتر ، یکی از دیگری سبقت می گرفت. اولین قایقی که از ما سبقت گرفت قایق شهید ذاکری بود که آنتن بیسیمش بلند بود و در حال ایستاده با بی سیم صحبت می کرد. هوا ابری بود و و ساعت دقیق را نمیشد حدس زد ولی شاید ساعت 11ظهر بود که به نظرم همه ی قایق ها در آبراه ، راه افتاده بودند .  (ادامه دارد)

 

مطالب مرتبط

برای خواندن هور شمالی یک کلیک کنید

برای خواندن هور شمالی دو کلیک کنید

برای خواندن هور شمالی سه کلیک کنید

برای خواندن هور شمالی چهار کلیک کنید

برای خواندن هور شمالی5 کلیک کنید

برای خواندن هور شمالی6 کلیک کنید

برای خواندن هور شمالی7 کلیک کنید

برای خواندن هور شمالی8 کلیک کنید 

برای خواندن هور شمالی9 کلیک کنید 

برای خواندن هور شمالی10 کلیک کنید 

برای خواندن هور شمالی11 کلیک کنید 

  • کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
صفحه اصلی
درباره ما
تماس با ما
ثبت وبلاگ
گلدون وبلاگی
ارسال مطلب
فا تولز ، ابزار رایگان وبمستر