زنگان-کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان

ارسال مطلب
مهرزنجان
حرف تو

بسیج و بصیرت

سیب

----- شما در زنگان هستید zanghan.ir -----

زنگان جایی برای نخبگان وبلاگ نویسان "زنجانی"

تیتر بزنید جایزه بگیرید
 تیتر بزنید جایزه بگیرید
آخرین نظرات
معرفی کتاب
 معرفی کتاب
پیوندهای روزانه
پیوندها
 مصاحبه با وبلاگ نویسان

خلاصه ده گفتار بحث تقوا

کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان | چهارشنبه, ۱۵ مرداد ۱۳۹۳، ۰۸:۳۶ ق.ظ

وبلاگ اخلاق وحیانی نوشت

خلاصه کتاب : ده گفتار 1 و 2. تقوا

تقوا، یکى از کلمات رایج دینى است، و تقریبا به همان اندازه که در مباحث اسلامى از ایمان و عمل یاد شده، از تقوا هم سخن به میان آمده است.

این کلمه از ماده وقى به معناى حفظ و نگهدارى است. راغب اصفهانى در کتاب مفردات القرآن مى‏گوید:

وقایه عبارت است از محافظت چیزى از هر چه به آن زیان مى‏رساند، و تقوا؛ یعنى حفظ نفس از آنچه بیم مى‏رود. معناى اصلى تقوا این است. اما گاهى تقوا بجاى خوف و خوف به جاى تقوا به کار مى‏رود. تقوا در عرف شرع یعنى نگهدارى نفس از آنچه انسان را به گناه مى‏کشاند، و این، با ترک ممنوعات و محرمات محقق مى‏گردد.(6)

معمولا در زبان فارسى تقوا را پرهیزگارى یا ترس ترجمه مى‏کنند و ظاهرا فارسى‏زبانان از این کلمه چنین برداشتى دارند؛ مثلا در ترجمه هدى للمتقین(7) مى‏گویند: هدایتى براى پرهیزگاران یا در مورد اتقوا الله(8) گفته مى‏شود: از خدا بترسید، اما در معناى تقوا باید توجه داشت، اگر چه لازمه تقوا و محافظت نفس نسبت به چیزى، ترک آن چیز یا اجتناب از آن است، اما چنین نیست که معناى تقوا همان ترک و پرهیز باشد، لذا شاید بهتر باشد، تقوا را به خودنگهدارى ترجمه کنیم.

البته همان طور که دیدیم، این کلمه در زبان عرب، گاه مجازا به معنى خوف نیز به کار میرود. با شنیدن کلمه خوف خدا، شاید این سوال براى کسى پیش آید که مگر خداوند چیز ترس‏آورى است. او که کمال مطلق و شایسته‏ترین موضوع براى دوست داشتن است، چرا از او بترسیم.

حقیقت این است که خود خداوند موجب ترس نیست، بلکه از عدالت الهى باید ترسید: یا من لا یرجى الا فضله و لا یخاف الا عدله(9) عدالت هم به نوبه خود امر وحشت آورى نیست، انسانى که از عدالت مى‏ترسد، در حقیقت از خود مى‏ترسد که در گذشته خطایى از و سر زده، یا بیم دارد که در آینده نسبت به حقوق دیگران تجاوز کند، لذا مسأله خوف و رجا نیز همین است که از طرفى مؤمن باید از طغیان نفس اماره، خود بهراسد که مبادا زمام از کف عقل گرفته شده، به دست نفس بیفتد (خوف) و از طرف دیگر نسبت به ذات خداوند تعالى، اعتماد و اطمینان داشته باشد که همواره او را یارى خواهد کرد (رجا).

از آن چه درباره لغت تقوا گفته شد، تا اندازه‏اى مى‏توان حقیقت تقوا را از نظر اسلام فهمید. انسان اگر بخواهد، در زندگى اصولى داشته باشد و از آن اصول پیروى کند، ناچار باید خط مشى معینى داشته باشد و لازمه حرکت در مسیرى معین، آن است که خود را از امورى که موافق هوس‏هاى آنى وى مى‏باشند، ولى با هدف و اصولى که در پیش گرفته، منافات دارند، نگهدارى کند. لذا تقوا، به معنى عام، لازمه تحت فرمان عقل زیستن و به عبارتى لازمه انسانیت است، نه مختص دینداران.(10)

مطلب دیگر این است که این حفظ و صیانت از خطاها و گناهان را به دو شکل مى‏توان بررسى کرد: تقواى ضعف و تقواى قوت.

در نوع اول، انسان براى محافظت خود از آلودگى گناهان، از موجبات آن‏ها فرار مى‏کند؛ یعنى خود را همیشه از محیط گناه دور نگه مى‏دارد، اما تقواى قوت، این است که انسان در روح خود حالت و قوتى پدید آورد که به وى یک مصونیت روحى و اخلاقى بدهد؛ یعنى انسان از لحاظ روحى به قدرى قوى شود که اگر فرضا در محیطى که وسائل گناه هم فراهم است قرار بگیرد، آن حالت و ملکه روحى، مانع از آلودگى وى به گناهان شود.

در زمان ما، اغلب مردم تصورشان از تقوا، همان نوع اول است و شاید علت پیدایش این تصور آن باشد که از اول، تقوا را براى ما پرهیزگارى ترجمه کرده‏اند و تدریجا پرهیز از گناه، به معنى پرهیز از موجبات گناه تلقى شده و بدین شکل، کلمه تقوا، معناى انزواى از اجتماع را به خود گرفته است. در کتب اخلاقى گاهى از عده‏اى یاد مى‏کنند که براى جلوگیرى از کثرت کلام و گفتن حرف لغو، سنگریزه‏اى در دهان مى‏نهادند، تا حرف زدن بر ایشان مشکل شود؛ یعنى اجبار عملى براى خود درست مى‏کردند و این، نمونه‏اى است براى تقواى ضعف، این گونه اجتناب‏ها اگر کمال محسوب شود، به عنوان مقدمه‏اى است که در مراحل اولیه براى پیدا شدن ملکه تقوا فایده دارد؛ اما حقیقت تقوا و کمال واقعى‏اش همان روحیه عالى و مقدسى است که باعث شود بدون اجبار عملى و حتى با مهیا بودن وسایل گناه، انسان از آن اجتناب کند.

در آثار دینى و خصوصا نهج البلاغه، در مورد تقوا بسیار تأکید شده است. امیرالمؤمنین على علیه‏السلام مى‏فرماید: مثل خلافکارى و زمام نفس را به کف هوس دادن، مثل اسبهاى چموشى است که لجام را پاره کرده، اختیار را کاملا از کف سوارکاران ربوده‏اند و سرانجام آنها را در آتش مى‏افکنند؛ و مثل تقوا، مثل مرکبهاى رهوار و رام و مطیعى است که مهارشان در اختیار سوارانشان است و آنها را وارد بهشت مى‏کنند.(11)

این حدیث، علاوه بر بیان خاصیت ضبط و مالکیت نفس در تقوا، اشاره مى‏کند که لازمه مطیع هوس بودن، زبونى و ضعف و بى شخصیتى و بى ارادگى است و لازمه تقوا، قدرت اراده و شخصیت معنوى.(12)

با توجه به این که گفتیم: تقوا باعث مى‏شود که انسان در اصول معینى که براى خود برگزیده محدود شود و از آن‏ها تجاوز نکند و خصوصا با تعبیرات دین از تقوا (مانند حصار و حصن دانستن آن)، شاید برخى بپندارند که تقوا دشمن آزادى است و زنجیر و محدودیتى است براى بشر. به این افراد باید گفت: تقوا محدودیت نیست، مصونیت است. تقوا براى روح، مانند خانه براى زندگى‏(13) و لباس براى تن؛(14) است خانه و لباس را محدود کننده آزادى بشرى نمى‏دانیم، بلکه آن را باعث مصونیت زندگى انسان از بلاها، سرما، گرما و... مى‏شماریم. تقوا نیز چنین است و حتى به فرموده امیرالمؤمنین على علیه‏السلام نه تنها مانع آزادى نیست که موجب آزادى است.(15)

البته باید توجه کرد، چنین نیست که شخص متقى، معصوم گردد، بلکه انسان در عین این که در حمایت تقوا زندگى مى‏کند، باید خود، حارس و حافظ آن باشد؛ مانند لباس که ما را از سرما و گرما حفظ مى‏کند، ما نیز آن را از آلودگى، دزد و... حفظ مى‏کنیم؛ الا فصونوها و تصونوا بها.(16)لذا باید نسبت به خطراتى که بنیان تقوا را متزلزل مى‏کند، توجه داشت. در دستورات دینى مى‏بینیم که اگر چه تقوا ضامن جلوگیرى از بسیارى گناهان تلقى شده، اما نسبت به گناهانى که تأثیر و جاذبه قوى‏ترى دارند، دستور پرهیز و حریم گرفتن آمده است؛ مثلا هیچگاه گفته نشده که تنها بودن در اتاقى که در آن شراب هست، حرام است؛ زیرا در این جا، همان ایمان و تقوا، نگهدار و ضامن انسان است، ولى در مسأله جنسیت، به خاطر تحریک و قدرت شدیدش این ضمانت از تقوا برداشته شده و لذا گفته‏اند: خلوت کردن و تنها بودن زن و مرد نامحرم، حرام است.(17)

آثار تقوا

اکنون به ارزش و آثار تقوا بپردازیم؛ گذشته از آثار مسلمى که تقوا در زندگى اخروى دارد و یگانه راه نجات از شقاوت ابدى است، در زندگى دنیوى نیز ارزش و آثار زیادى دارد، تا حدى که حضرت على علیه‏السلام تقوا را براى رفع همه دردها و ابتلائات بشرى مفید مى‏داند؛ دواء داء قلوبکم و شفاء مرض اجسادکم و صلاح فساد صدورکم و طهور دنس انفسکم...(18)ارزش یک چیز وقتى خوب معلوم مى‏شود که چیز دیگرى جاى آن را نتواند بگیرد؛ فى المثل یکى از مشکلات امروزى بشر، مسأله کثرت قوانین و مقررات و تغییر و تبدیل‏هاى پیاپى آن‏هاست. البته در لزوم قوانین براى حفظ و کنترل جامعه مدنى شکى نداریم، ولى باید دانست که تنها با این کار نمى‏توان جامعه را اصلاح کرد.

قانون، فقط حد و مرز را تعیین مى‏کند، اما باید نیرویى در خود مردم باشد که این حدود را محترم بشمارد و آن، تقواست؛ تا تقوایى نباشد، نمى‏توان از احترام به قانون سخن گفت. به خاطر همین بى تقوایى است که امروزه مفاسد اجتماعى و اخلاقى، رواج بیشتر و گسترده‏ترى نسبت به گذشته پیدا کرده است.

تقوا براى سلامت جسمى انسان نیز مفید است. البته تقوا، قرص و آمپول نیست، اما اگر تقوا نباشد، بیمارستان خوب، طبیب و پرستار خوب و... نخواهد بود علاوه بر این‏ها، آدم متقى چون به حق خود راضى است، چنین نیست که دائما در این فکر باشد که کجا را ببرد و کجا را بخورد و...، لذا به انواع بیمارى‏ها؛ مانند زخم روده و معده و سکته قلبى و... دچار نمى‏شود و افراط در شهوت و دیگر گناهان، او را ضعیف و ناتوان نمى‏سازد.(19)

اثر دیگر تقوا، روشن بینى و بصیرت دل است که این اثر مهم، باعث باز شدن باب سیر و سلوک و عرفان هم شده است. قرآن کریم مى‏فرماید: ان تتقوا الله یجعل لکم فرقانا(20) و نیز واتقوا الله و یعلمکم الله(21) یا پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم مى‏فرمایند: جاهدوا انفسکم على اهوالکم، تحل قلوبکم الحکمة(22) یا من اخلص لله اربعین صباحا، جرت ینابیع الحکمة من قلبه على لسانه(23) گاه نیز این تأثیر تقوا به طور غیر مستقیم بیان شده است؛ مثل تأثیر هواپرستى و بى تقوایى در تیرگى دل و خاموشى نور عقل: عجب المرء بنفسه احد حساد عقله(24) یا اکثر مصارع العقول تحت بروق المطامع(25)

حال ببینیم چگونه تقوا در روشن‏بینى تأثیر دارد؛ ابتدا یاد آور مى‏شویم که قوه عاقله انسان، دو نوع محصول فکر و اندیشه دارد که از اساس با هم اختلاف دارند: اندیشه‏هاى نظرى و اندیشه‏هاى عملى؛ لذا حکمت را به دو بخش حکمت نظرى و حکمت عملى، تقسیم کرده‏اند؛ حکمت نظرى، درباره واقعیت‏ها و هست‏ها صحبت مى‏کند و مبناى علوم طبیعى و ریاضى و فلسفه الهى است. اما حکمت عملى مبناى علوم عملى زندگى و اصول اخلاقى است و درباره تکلیف‏ها و بایدها سخن مى‏راند. راهى که انسان در زندگى انتخاب مى‏کند، مربوط به چگونگى قضاوت عقل عملى است و این کار که در آثار دینى آمده، تقوا به عقل کمک مى‏کند، مربوط به عقل عملى است؛ یعنى انسان در اثر تقوا راهى که باید در زندگى پیش بگیرد، بهتر مى‏شناسد، نه این که با تقوا، علوم ریاضى و طبیعى را بهتر مى‏فهمد.

حال ببینیم چگونه تقوا روشنگر عقل عملى است. همه مى‏دانیم که اگر هوا و هوس، خشم، شهوت، خودپسندى و نظایر این‏ها بر وجود انسان حاکم گردند، حتى عقل و وجدان انسان را هم از کار مى‏اندازد و شخص، به جایى مى‏رسد که به جاى پیروى از عقل، از هوا و هوس خود پیروى مى‏کند؛ مثلا عقل یک جوان، او را ملزم به تحصیل علم و تحمل زحمت مى‏کند، اما شهوت و عیاشى، وى را به لذت‏هاى زودگذر مى‏خواند که در صورت شدت گرفتن این‏ها، تأثیر گذارى عقل، ضعیف مى‏شود. نقش ملکه تقوا این است که هوا و هوس را آرام کرده، تحت فرمان عقل در مى‏آورد؛ بنابراین تقوا دشمن دشمن عقل و در نتیجه، دوست و کمک کننده عقل است. پس مى‏بینیم که واقعا تقوا به عقل انسان کمک مى‏کند و بصیرت مى‏دهد، اما این کمک به صورت غیر مستقیم است؛ یعنى جلو دشمن عقل را مى‏گیرد.

با توضیحات فوق، این مطلب هم روشن مى‏شود که چرا بعضى مى‏پندارند هوش، غیر از عقل است؛ آن‏ها دیده‏اند عده‏اى در مسائل علمى، بسیار زیرکند، اما مصالح زندگى را نمى‏توانند به خوبى تشخیص دهند؛ یعنى به قول آن‏ها، غفلتشان زیاد است ولى هوشى ندارند یا برعکس. اما حقیقت این است که عقل و هوش، دو چیز نیستند، منتهى افرادى با هوشى که در مسائل علمى و مصالح زندگى ضعیفند، به خاطر طغیان دشمنان عقلشان (یعنى طغیان هوا و هوس)، اثر عقل عملى آن‏ها ضعیف شده است و لذا راه علاج اینها، فقط تقواست.

خوب است در این جا یاد آور شویم که اگر چه تقوا در حوزه عقل نظرى، به شکل فوق، دخالتى ندارد، اما به شکل دیگرى در تحصیل معارف الهى موثر است. علم امروز، این نظریه قدما را تایید کرده که حس اصیلى به نام حس الهام‏گیرى در انسان‏ها هست که مستقل از سایر قوا کار مى‏کند و البته قابل رشد و تربیت است. از نظر منطق دین، آن چه این حس را رشد مى‏دهد، همین تقوا، طهارت، و مجاهدت اخلاقى و مبارزه با هواهاى نفسانى است.

امیرالمؤمنین على علیه‏السلام مى‏فرماید: قد احیى عقله، و امات نفسه حتى دق جلیله، و لطف غلیظه، و برق له لامع کثیر البرق، فابان له الطریق، و سلک به السبیل، فتدافعته الابواب الى باب السلامة.(26) (27)

اثر دیگر تقوا و طهارت روح، در ناحیه عواطف و احساسات است. انسان تقوا که خود را از پلیدیها و کارهاى زشت دور نگه دارد، احساساتى رقیق‏تر، لطیف‏تر و عالى‏تر از یک فرد غرق شده در شهوات و مادیات و فحشا خواهد داشت.

به نظر من علت این که دیگر شاعران در حد حافظ و سعدى یافت نمى‏شود کاهش رقت و لطافت روحى ناشى از بى توجهى به تقوا و معنویت در شاعران است. آدم پلید و آلوده هر قدر هم با هوش باشد، از درک لطایف معنوى و روحى عاجز است.

یکى دیگر از آثار تقوا این است که صاحبش را از مضایق و گرفتارى‏ها نجات مى‏دهد و در کارش سهولت و آسانى ایجاد مى‏کند. خداوند، در قرآن کریم مى‏فرماید:

و من یتق الله یجعل له مخرجا و یرزقه من حیث لا یحتسب(28) یا و من یتق الله یجعل له من امره یسرا...(29) براى فهم چگونگى این تأثیر تقوا، به عنوان مقدمه باید بگوییم، سختى‏ها و تنگناهایى که براى انسان واقع مى‏شود، دو گونه است: در بعضى موارد، اختیار و اراده انسان، هیچ دخالتى در سختى‏ها ندارد؛ مانند غرق شدن کشتى به خاطر طوفان، خراب شدن خانه به خاطر زلزله و سیل و...، اما در بعضى موارد، اراده انسان در گرفتار شدن او در سختى‏ها دخیل است. این نوع سختیها همان گرفتارى‏هاى اخلاقى و اجتماعى است که منشأ آن‏ها خود انسان است. در مورد سختى‏هاى مورد اول، مانند طوفان و زلزله نمى‏توان قاطعانه اظهار نظر کرد که آیا بیان قرآن، شامل نجات از آن‏ها هست یا نه. البته هیچ مانعى نیست که در این موارد، یک نوع ضمانت الهى نظیر استجابت دعا در کار باشد و خداوند، افراد متقى را از این امور نجات مى‏دهد. به هر حال این نوع گرفتارى‏ها فعلا مورد بحث نیست. ولى مسلما آیات قرآن، گرفتارى‏هاى دسته دوم را در بر مى‏گیرند.

اگر دقت کنیم، مى‏بینیم که منشأ بیشتر گرفتارى‏هاى هر کس، خود اوست. به فرموده پیامبر صلى الله علیه و آله و سلماعدى عدوک نفسک التى بین جنبیک،(30) از این نکته مى‏توان فهمید که سلاح تقوا تا چه اندازه در این که انسان را از فتنه‏ها دور نگه دارد موثر است. انّ الذین اتقوا مسهم طائف من الشیطان تذکروا فاذا هم مبصرون.(31)

تقوا به این دلیل که آگاهى و بصیرت ایشان را زیاد مى‏کند، باعث نجات آن‏ها از گرفتارى‏ها مى‏شود. گرفتاریها و شدائد در تاریکى غبار بر خاسته از گناهان پیدا مى‏شود و تقوا این غبار را مى‏نشاند. از سوى دیگر، تقوا و خودنگهدارى سبب مى‏شود که انسان نیروهاى ذخیره شده وجود خود را در راه‏هاى لغو و حرام هدر ندهد و بدیهى است که آدم نیرومند، با اراده و با شخصیت، بهتر تصمیم مى‏گیرد و بهتر مى‏تواند خود را نجات دهد.

در اواخر سوره یوسف علیه‏السلام آمده است که: انه من یتق و یصبر فان الله لا یضیع اجر المحسنین.(32)

قرآن کریم نتیجه داستان یوسف را در این جمله خلاصه کرده که عاقبت، از آن تقواست و این تقوا بود که یوسف علیه‏السلام را از آن همه مهلکه‏ها و سختى‏ها نجات داد و به اوج عزت رساند.(33)

3. امر به معروف و نهى از منکر

امر به معروف و نهى از منکر یکى از اصول عملى اسلام است و در میان علماى اسلامى، و خصوصا در کتابهاى فقهى زیاد مورد بحث قرار گرفته است. معمولا کسانى که در این باره مطلب نوشته‏اند، بحث خود را چند قسمت کرده‏اند:

اول، بیان آیات و احادیث از معصومین علیهم السلام در این باب که خیلى زیاد و به (قول شهید ثانى) کمرشکن، است دوم، بحثى در معناى معروف و منکر و تعریف آنها و احیانا به تبع آن، بحث حسن و قبح عقلى (براى شناخت معروف و منکر). سوم، واجب کفائى یا عینى بودن آن. چهارم شرایط وجوب آن، که فقها معمولا چهار شرط ذکر مى‏کنند: علم و معرفت، احتمال اثر و نتیجه، مترتب نشدن مفسده و اصرار متخلف بر ادامه آن. پنجم: مراتب و درجات آن، که در اخبار، به طور کلى، سه درجه قلب، زبان و دست براى آن ذکر شده و فقها این مطلب را تفصیلى مى‏دهند که نشانه تنفر قلبى، ابراز یک عمل یا عکس العمل منفى است، مثل ترک معیشت یا اظهار تاسف و ناراحتى با قیافه، در مرتبه زبان، ابتدا پند و نصیحت ملایم و بعد درشتى و خشونت، براى مرتبه عمل نیز درجاتى ذکر کرده‏اند و اغلب، جایى را که منجر به قتل یا جراحت شود، مشروط به اجازه حاکم شرع مى‏دانند؛ زیرا اجازه دادن به عامه مردم در این موارد، مستلزم هرج و مرج در اجتماع مى‏شود. فقها مسائل دیگرى هم در ذیل این بحث مطرح کرده‏اند که فعلا از آن صرف نظر مى‏کنیم. از این خلاصه مطالبى که گفتیم، معلوم مى‏شود که بحث‏هاى مربوط به این مطلب، چگونه مباحثى بوده است.(34)

تاریخچه امر به معروف و نهى از منکر در اسلام در جامعه اسلامى: در حدود هزار سال پیش، تشکیلاتى به نام دائره حسبه یا احتساب، در جامعه اسلامى پدید آمد. این دایره به عنوان امر به معروف و نهى از منکر تشکیل شده و پایه دینى داشته و از شوون حکومت اسلامى بوده است. محتسبین و مخصوصا آنان که در راس دایره حسبه بوده‏اند، مى‏بایست، هم عالم مى‏بودند و هم متقى و هم امانتدار، و از این رو یک نوع احترام دینى هم در میان مردم داشته‏اند.

محتسب؛ ناظر و مراقب اعمال مردم بوده که مرتکب منکرات نشوند و مخصوصا شراب خواران را تحت نظر قرار مى‏دادند؛ لذا شاعران در اشعار خود در کنار مسأله مى و مى‏خوارگى، از جور محتسب بسیار نالیده‏اند.

نکته جالب درباره این دایره، وسعت نظرهاى اصلاحى مسلمین در گذشته است؛ آن‏ها مسأله امر به معروف و نهى از منکر را به چند مسأله عبادى، محدود نکرده بلکه این اصل را عملا ضامن همه اصلاحات اخلاقى و اجتماعى خود مى‏دانستند، تا آن جا که علاوه بر مبارزه با تظاهر به فسق، حتى وظیفه شهردارى‏هاى امروزى (مانند بازرسى لبنیات فروشى‏ها جهت رعایت بهداشت و...) و حتى بعضى کارها که امروزه به کلى بر زمین مانده است، مانند نظارت بر امور مساجد و منابر؛ که واعظى حدیث دروغى نخواند و مردم را به بدعتى دعوت نکند و... هم بر عهده محتسب بود.

البته به دو نکته در این زمینه باید توجه کرد؛ اولا اگر چه دایره احتساب، یک دایره رسمى وابسته به حکومت بوده، سایر مردم هم وظیفه امر به معروف خود را تا آن جا که بر عهده عموم است، مثل تذکر و موعظه و اعراض و... انجام مى‏داده‏اند و آن را به عنوان یک وظیفه عمومى براى خود تلقى مى‏کرده‏اند.

ثانیا، هر چند این دایره وابسته به حکومت خلفا بوده و بالطبع نمى‏توانست صد در صد مقاصد شارع را تأمین کند؛ ولى در جاى خود، اقدام مفیدى در این زمینه به نظر مى‏رسد.

انسان وقتى به توصیه‏ها و بیاناتى که راجع به امر به معروف و نهى از منکر وارد شده رجوع مى‏کند و فائده چشمگیرى که برایش مطرح کرده‏اند و بعد، عمل نشدن به این واجب الهى را در جامعه مى‏بیند بسیار متاسف مى‏شود.

قرآن کریم مى‏فرماید: و المومنون و المومنات اولیاء بعض یامرونهم بالمعروف و ینهون عن المنکر و یقیمون الصلاة و یوتون الزکاة و یطیعون الله و رسوله اولئک سیرحمهم الله انّ الله عزیز حکیم.(35)

این آیه کریمه اشاره دارد که لازمه ایمان حقیقى - نه تقلیدى - رابطه و علاقه مؤمنان به سرنوشت یکدیگر و لازمه این محبت و علاقه، امر به معروف و نهى از منکر است. لازمه امر به معروف و نهى از منکر هم این است که بندگان، به وظیفه خود عمل کنند؛ از جمله، عبادت و خضوع نسبت به پروردگار (نماز) و همچنین کمک و دستگیرى از فقرا (زکات) و در یک کلام، لازمه اصل امر به معروف و نهى از منکر، اطاعت خدا و رسول و زنده شدن همه دستورات دینى مى‏باشد.

نتیجه همه اینها آن است که رحمت خداوند که کارهاى خود را با سنت‏هاى حکیمانه اجرا مى‏کند، شامل حال گردد.

از امام باقر علیه‏السلام روایت شده است که بها تقدم الفرائض و تامن المذاهب و تحل المطالب و ترد المظالم و تعمر الارض و ینتصف عن الاعداء و یستقیم الامر.(36)

امروز اگر چه به هیچ شکل، چنان قدرتى براى اقامه این اصل نیست، اما آن چه بیشتر جاى تاسف است، این که فکر این مسأله هم به کلى از ذهن مسلمین خارج شده و آن چه در گذشته به عنوان امور اجتماعى دینى مطرح بود، امروزه اساسا جزء امور دینى شمرده نمى‏شود. مظاهرى هم که در این اواخر به نام امر به معروف و نهى از منکر در زندگى اجتماعى ما پیدا شده، چنان است که باید گفت: اگر امر به معروف و نهى از منکر، همین است، بهتر که متروک بماند.

اما چرا این اصل متروک شده؟ به نظر من، سبب آن بیشتر خود ما بوده‏ایم؛ مثلا اولین شرط عمل به این اصل، داشتن حسن نیت و اخلاص است و ما فقط در مورد منکراتى که علنى است و به آن‏ها تجاهر مى‏شود حق اعتراض داریم؛ اما در گذشته نزدیک، یک عده مردم ماجراجو که مى‏خواستند خود را با دیگران صاف کنند، چند صباحى در گوشه مدرسه‏اى زندگى کرده عبا و عمامه‏اى تهیه مى‏کردند و سپس با دستاویز قرار دادن این اصل مقدس، چه حرف‏ها و جنایت‏ها و منکرات شنیعى که انجام نمى‏دادند.

نکته دیگر، این که متاسفانه امروز در جاى این اصل فقط به دو چیز توجه داریم: پند و بند، اول پند مى‏دهیم، اگر اثر نکرد، به زدن و بستن متوسل مى‏شویم. البته شکى نیست که نصیحت و اعمال زور، دو وسیله براى این کارند؛ اما نه وسیله‏هاى منحصر به فرد و مى‏توان از راه حل‏هاى دیگر؛ مانند تشویق یا برنامه ریزى‏هاى صحیح دیگر براى رفع تدریجى عیوب و مشکلات اجتماعى که تأثیر بیشترى هم دارد استفاده کرد.(37)

در اخبار و روایات، سه مرحله براى این قبیل امر و نهى‏ها، ذکر شده است: قلب و زبان و ید؛ ما معمولا از مرحله قلب، به جاى حسن نیت، اخلاص و علاقه به سرنوشت مسلمین، در ذهن خود، جوش و خروشهاى بیجا تصور مى‏کنیم باز مرحله زبان، به جاى بیان‏هاى روشن کننده، موعظه‏ها و پندهاى تحکم‏آمیز مى‏فهمیم و از مرحله ید و عمل، به جاى تدبیر و تبلیغ عملى، تنها اعمال زور را! در مجموع براى گفتن و نوشتن و خلاصه براى زبان و مظاهر آن بیش از اندازه اهمیت قائلیم و همه کارها را از گوش و زبان مى‏خواهیم؛ در حالى که تأکید اسلام بر وجود الگوى عملى در اخلاق، بسیار بیشتر از تأکید بر نصایح لفظى است: کونوا دعاة الناس بغیر السنتکم.(38)

مطلب دیگر این است که گذشته از این که باید در این مسأله، عمل را هم دخالت دهیم، باید به این نکته هم توجه داشته باشیم که عمل فردى؛ خصوصا در دنیاى امروز، چندان مفید نیست و همکارى و همفکرى و مشارکت لازم است: یا ایها الذین آمنوا اصبروا و صابروا و رابطوا.(39) نکته بسیار مهم دیگر این که منطق را دخالت نمى‏دهیم؛ یعنى در این کار باید تدابیر عملى اندیشید و دید چه طرز عملى، مردم را به فلان کار نیک تشویق مى‏کند یا از فلان کار زشت باز مى‏دارد. عکس‏العمل ما عموما به جاى تدبیر و اندیشیدن، اکتفا کردن به پند و اندرز و موعظه و ملامت بوده، هیچ گاه به فکر چاره‏جویى برنیامده‏ایم؛ زیرا اصلا توجه نداشته‏ایم که امر به معروف و نهى از منکر، تعبدى محض نیست و یکى از شرایط آن احتمال تأثیر است؛ یعنى احتمال بدهى که با سخن یا عملت، واقعا مصلحت تشریع این حکم، بر آورده مى‏شود.

در مورد بسیارى از عبادات که تعبدى محض هستند (چون نماز و روزه و...)، احتمال تأثیر را شرط نکرده‏اند، اما در امر به معروف، شارع، کارها را به عهده عقل و منطق گذاشته است، به قول صاحب جواهر، یگانه چیزى که باید در نظر گرفت این است که به چه شکل و با چه کیفیت و وسیله‏اى، به هدف نزدیک مى‏شویم.

خلاصه این که اگر بخواهیم این اصل را احیا کنیم، باید مکتب و روشى عملى (نه صرفا زبانى) و در عین حال اجتماعى (نه انفرادى) و منطبق بر اصول روان‏شناسى و جامعه‏شناسى بیاوریم.

راستى، چرا ما مسلمین از هر طبقه‏اى شخصیت‏هاى مبرز داشته‏ایم: ادباى بزرگ، حکما، فقها، شعرا، نویسندگان و... امامصلح در جامعه‏هاى ما بسیار کم بوده است؟! در حالى که وجود اصل امر به معروف و نهى از منکر در اسلام مى‏باید مصلحین زیادى به وجود آورده باشد، مخصوصا که پیشوایان ما مثل امیرالمؤمنین‏(40) و امام حسین علیهماالسلام‏(41)افتخار مى‏کردند که خود را مصلح بنامند.(42)

  • کانون وبلاگ نویسان جوان زنجان

خلاصه ده گفتار بحث تقوا

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
صفحه اصلی
درباره ما
تماس با ما
ثبت وبلاگ
گلدون وبلاگی
ارسال مطلب
فا تولز ، ابزار رایگان وبمستر